در همين زمينه
11 بهمن» اهالی کافورستان، داستان کوتاهی از نادره افشاری28 دی» کجا بروم، کجا برويم؟ داستان کوتاهی از نادره افشاری 14 دی» يک هفته با تو، داستان کوتاهی از نادره افشاری 6 دی» خانم نبات! داستان کوتاهی از نادره افشاری 29 آذر» صيغه ی مامانی! داستان کوتاهی از نادره افشاری
بخوانید!
4 اسفند » دولت و پلیس بر سر طرح امنیت اجتماعی اختلاف ندارند، مهر
4 اسفند » شیطان به روایت امیر تاجیک، خبر آنلاین 2 اسفند » قفل شدگی در گذشته، جمعه گردی های اسماعيل نوری علا 2 اسفند » ديدگاه هنرمندان براي رفع كمبود تالارها، جام جم 2 اسفند » آذر نفیسی نویسنده و استاد دانشگاه جانز هاپکینز در مورد تازه ترین اثر خود صحبت می کند (ویدئو)، صدای آمریکا
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! آن جوانک شکلاتی! داستان کوتاهی از نادره افشاریساعت حدود دو بعد از ظهر بود. خسته و مرده با يک کيسه ی پلاستيکی ی خريد، خودم را ميکشيدم. خيس ِ باران بودم. صبح زود فکر نميکردم باران اين همه شديد شود و اينطور خيسم کند. کفش مناسبی نپوشيده بودم. هواشناسی اين بار هم گولم زده بود. کفش مناسب داشتم، ولی امروز نپوشيده بودمشان. ميخواهم بگويم از «پابرهنگان» نبودم. همه چيز تصادفی پيش آمده بود. خام ِ چند لبخند ِ خورشيد خانم ِ صبح ِ زود ِ يک روز ِ نوامبر شده بودم. برای همين هم تمام ِ روز را با کفش ِ خيس و جوراب ِ خيس و پاچه ی شلوار ِ خيس سر کرده بودم. تازه، هم چتر داشتم و هم بارانی، ولی کارساز نشده بودند. هوا ملس بود. نه گرم بود و نه سرد. فقط خيس بود، خيس ِ خيس...
گرسنه بودم، اما از «گرسنگان» هم نبودم. کاملا اتفاقی گرسنه ام شده بود و مثل اسب ِ گاری هرچه به اين آپارتمان ِ زير شيروانی نزديک ميشدم، سرعتم بالاتر ميرفت. ۱۲ نوامبر ۲۰۰۸ ميلادی Copyright: gooya.com 2016
|