يادش به خير دكتر فرهنگ رجايى، استاد جلاى وطن كرده، هميشه در سر كلاس هاى درس مى گفت، اگر مى خواهيد بفهميد كه يك پديده اجتماعى تا چه اندازه در دل و جان يك جامعه ريشه دوانده است، ببينيد اگر تعطيلش كنند، چه اتفاقى در آن جامعه مى افتد. مثال دانشگاه را مى زد و مى گفت، بدون در نظر گرفتن اين مسئله كه بخواهيم درباره صحت و سقم موضوع قضاوت كنيم (چندبار اين جمله را با تلفظ هاى مختلف و عبارت هاى مترادف تكرار مى كرد) وقتى در شرايطى اعلام مى شود كه دانشگاه هاى اين كشور بنا به مصلحتى بايد تعطيل شود (به انقلاب فرهنگى سال ۵۸ اشاره مى كرد) و جامعه مى پذيرد كه تعطيل شود، حتماً و لابد، دانشگاه ريشه خود را در جامعه پيدا نكرده است. و مقايسه مى كرد با نهادهاى مشابه ديگر مذهبى و فرهنگى مانند مسجد و مى گفت در طول تاريخ ايران هيچ قدرتى در هيچ شرايطى حتى تصور تعطيلى نهادهاى مذهبى را هم نتوانسته در سر داشته باشد چرا كه آنها ريشه هايى عميق در بطن جامعه ايرانى دارند و اين يعنى يك جامعه دينى نه يك جامعه دانشگاهى از آنجا كه در ايران عزيز ما، همه چيز، به همه چيز ربط دارد، به راحتى مى توان اين مثال را به حذف معاونت ورزشى بانوان در دولت جديد مربوط كرد و چنين نتيجه گرفت كه وقتى معاونت ورزشى بانوان در سازمان تربيت بدنى حذف مى شود و هيچ كس احساس نمى كند كه حريم مطالبات اجتماعى و حقوق مسلمش مورد تعدى قرار گرفته است، خب حتماً نگرفته است؛ اينكه ديگر تاسف خوردن ندارد؛ زنانى كه هنوز دلشان به آن همه تكريم و اكرام و تقدير و تشكر و سپاس و ارج و منزلت و آن همه چيز خوب ديگر كه هر سال در روز زن به آنها نثار مى شود خوش است؛ مسئله حذف معاونت ورزشى بانوان كجاى خاطرشان را آزار مى دهد؟! خب نمى دهد، ديگر چرا از واقعيت ها فرار مى كنيد؟ اصلاً اين ورزش و معاونت امور ورزشى به چه درد مى خورد براى زنانى كه يا بايد روزى صدهزار بار در خانه دولا و راست شوند و كدبانوگرى كنند يا بايد در محل كار و اداره خسته و كوفته به خانه بيايند تا با سرعت نور، دوباره خانه را جمع و جور كنند و غذا بپزند و وظايف عقب افتاده را انجام دهند تا مبادا كانون گرم خانواده شان، وِلَرم شود. مى ماند يك مشت دختر جوان و نوجوان بيكار كه آنها هم بهتر است به جاى وقت تلف كردن در سالن ها و باشگاه هاى ورزشى هزار و يك نكته مهم در امر شوهردارى و خانه دارى و كدبانوگرى ياد بگيرند كه به دردشان بخورد؛ تمام شد. ديديد؟ به همين سادگى ورزش مال خانم هاى بى عار و درد ۴۰ سال به بالاى بالاى شهر است كه براى مبتلا نشدن به آرتروز و ديسك كمر و افتادگى شانه و غيره و غيره بايد به طور مرتب هر روز به باشگاه بروند كه اين باشگاه رفتن هم معاونت و معاضدت نمى خواهد، سالن سرپوشيده مى خواهد كه نه آفتاب ببيند و نه مهتاب، يك مربى و يك سوت همين.
advertisement@gooya.com |
|
چرا اين قدر جنجال راه مى اندازيد، اصلاً اين مطبوعات آن هم از نوع ورزشى كارشان همين است. دوستى را مى شناسم كه دخترش از سن پنج سالگى تا به حال كه دوازده سالش شده هر سال در مسابقات شناى كشورى رتبه و مدال آورده است اما اين پدر ارجمند تا همين دو، سه سال پيش هنوز خودش نتوانسته بود شناى دخترش را ببيند؛ نه خانه خودشان استخر داشت و نه خانه بستگان و يك بار كه از او پرسيدم بزرگترين آرزويت چيست؟ گفت: اينكه يك روز ببينم دخترم روى سكو مى رود و او را ببوسم!
بگذريم و بگذاريم كه شيرزنان ايرانى در بيشه هاى گرم خانواده، آرام بخوابند و دلشان خوش باشد كه از حريم خانوادگى خود پاسدارى كرده اند. چرا مى خواهيد بيدارشان كنيد؟ شايد اين يادداشت را اين گونه بايد تمام كرد كه بجا و مناسب است مراتب تقدير و سپاس و آرزوى ثواب را براى جناب آقاى على آبادى معاونت محترم تربيت بدنى اعلام كنيم كه با اين تصميم بجا و مناسب خود بالاخره تكليف ما را روشن كردند و با تعطيلى معاونت، شجاعانه ديدگاه خود را اعلام و از آن حتماً دفاع هم مى كنند. اين شيوه بسيار پسنديده تر از آن است كه با انتصاب يك خانم محترمه كه آخرين تمرين ورزشى را در امتحان دوره دبيرستان نظام قديم انجام داده است اسم معاونت ورزشى امور بانوان را به مركز هماهنگى بانوان ورزشكار در نظام خانواده، تغيير مى داد.