افشین قطبی: به وقایع سیاسی باختیم، خبرآنلاین
فرهاد عشوندی
او که ماههاست فقط درقالب گفتوگوهای مطبوعاتی به سؤالهای خبرنگاران پاسخ میگوید، با اکراه به وعدهای که ماههاست قول انجامش داده شده عمل میکند؛ «اینجا و این شکل مصاحبه دوباره باعث میشود تا همه بخواهند تک به تک پاسخگویشان باشم. باید نسبت به دوستان سخت بگیرم تا غریبه ترها هم بپذیرند ما میخواهیم یک اصل را در کنفرانس خبری جا بیندازیم اما...» و البته دقایقی بعد گفتوگو آغاز میشود. مصاحبهای که افشین در آن هیچ سؤالی را بیپاسخ نمیگذارد غیر از موردی که به ماجرای اتفاقی خانوادگی مرتبط میشود؛ «خیلی دوست ندارم درباره آنچه در دبی رخ داد حرفی بزنم. اگر ناراحت نمیشوید به این سؤال پاسخ ندهم.» این سؤال کاملاً شخصی است و باید به او حق داد که درباره حوادثی که پس از مراسم تنفیذ بیرون خانهاش در دبی رخ داد، حرفی نزند.
در مصاحبه مطبوعاتیتان مدام از اشتباهات داوری سخن میگفتید و از داوری بازی بحرین خیلی گله داشتید. اینکه چنین قضاوتی تا به حال ندیده بودید، اما به هر حال شما یکی از اعضای کادرفنی تیم ملی کرهجنوبی در جامجهانی 2002 بودید که قضاوتها برای آن تیم ماندگار شده است. طوری بحث پیش میرفت که احساس شود فشار انتقادات شما را هم بهانه جو کرده درحالی که میشود تغییر را در سبک بازی تیم ملی دید؟
من اصلاً قصد نداشتم از حرفهایم اینگونه استنباط شود که گناه باخت را به گردن داوری میاندازم. نه، اصلاً این طور نیست. من مجموعهای از مشکلات را آنجا گفتم که بخشی هم به داوری اشاره میکرد. باز هم بگذار این دلایل را برایت بشمارم شاید نظرت تغییر کند. بازیهای لیگ تازه 11شب تمام شد و بازیکنان باید در آن ساعت به سرعت میآمدند تهران. پرواز ما ساعت 6 صبح بود. آن هم پروازی که به جای دو ساعت به دلیل سفر اولیه به قطر 8 ساعت طول کشید و این زمان کوتاه عملاً باعث شد ما قبل از بازی با بحرین که در اوج آماگی بود فقط 2 جلسه تمرین کنیم. ما در آن بازی از خستگی بازیکنان ضربه خوردیم. البته در بحث داوری هم من حرف دارم. به بازی در نیمه دوم نگاه کنیم. نگاه داور در شروع نیمه دوم به کلی تغییر کرده بود. او این تغییر را در تکتک سوتهایش به نمایش گذاشت. من آنجا هم گفتم که در یک بازی رسمی که ناظران داوری فیفا نشستهاند معمولاً داوران به این شکل یک نیمه 55 دقیقهای نمیگیرند! حرفم فقط این بود که در این دو بازی داوریها کمی با تیمهای میزبان یار بود.
شاید یکی از نکاتی که سبب میشود بسیاری از شما انتقاد کنند، این است که شما حقایق را خیلی خوب میدانید. اینکه ما لیگی ضعیف داریم، سالهاست تیممان ریزش مهره نداشته و حالا باید تغییر نسل بدهد و آن وقت شما خیلی رؤیایی حرف از صعود به جمع 16 تیم برتر جامجهانی در سال 2014 میزنید یا اینکه قهرمان جامملتهای آسیا 2011 هستیم. . .
هیچ وقت، هیچ وقت من این قول را ندادم. نه من قول ندادم. من هیچ وقت قول ندادم که قهرمان جامملتهای آسیا شویم. من حقایق را میبینیم و میدانم. آنچه گفتم را میتوانیم بارها با هم مرور کنیم. من مدام تکرار میکنم برنامه و هدفمان قهرانی جامملتهاست. ما در این راه مشکلات زیادی داریم اما میخواهیم با تغییر روند موجود، روندی که 35 سال نگذاشته قهرمان باشیم، به این رؤیا برسیم. این نیاز به یکسری اتفاقات دارد که باید یک به یک اصلاح شوند و شرایط را با کمک رسانهها و مسئولان فوتبال عوض کنیم. به همین سادگی نیست. ما لیگ مان قدرت زیادی ندارد و چطور وقتی بازیکنی از این لیگ به تیم ملی میآید درحالی که فقط قرار است یک جلسه در تمرین تیم ملی باشد، بتواند معجزه کند و آماده ارائه فوتبالی بینالمللی باشد؟ وقتی میگویم خواستهام قبل از فیفادیها تیمم را یک هفته در اختیار داشته باشم آیا حرفی غیرمنطقی میزنم که همکارانت با تعجب مرا نگاه میکنند؟ میدانی که بسیاری از فوتبالیستهای ما یک پا هستند. آنها وقت زیادی را میگذارند تا تغییری در زمان صاحب توپ بودن در فیزیکشان ایجاد کنند که توپ را روی پای تخصصیشان بیاورند اما در بارسلونا هم آیا این اتفاق میافتد؟ من این را میدانم که همه دنیا به سرعت دیجیتال پیش میروند و ما در جا ایستادهایم. من میخواهم این روند را تغییر دهم و دستانم را برای گرفتن کمک دراز کردهام. اگر کمک کنید شک نکن که قهرمان میشویم.
اما این قول را قبل از حذف در جامجهانی دادید. اتفاقی که سبب شد مثلاً حشمت مهاجرانی شما را متهم به «رویا فروشی» کند؟
آنجا چارهای نداشتم. این دیگر تصمیمی روانشناختی بود. من یک مجموعه از هم گسیخته را در دست داشتم که هیچ امیدی نداشت. اگر آن وعده را نمیدادم قطعاً تیم ملی در فاصله هشت دقیقه تا صعود از جامجهانی کنار نمیرفت و خیلی زودتر مثلاً در پیونگیانگ با جام وداع میکرد. من باید امید را به تیم برمیگرداندم. این دیگر یک هنر است؛ کاری مثل وعده خوزه مورینیو در چلسی. البته او وعدهاش را عملی کرد و من هم تا یک قدمیاش پیش رفتم. پس مسائل را با هم قاطی نکنیم. حشمت مهاجرانی پدر فوتبال ایران است و همیشه من او را خیلی دوست دارم اما گاهی باید در شرایط یک تیم بود و مسائل را از نزدیک دید. شاید اگر شرایط آن روزها طوری دیگر بود ما به جامجهانی میرسیدیم. اگر کمی قدرت در کنفدراسیون داشتیم و بازیها همزمان برگزار میشد یا اگر مثلاً پروازهای تیم ملی با بلیت اکونومی نبود، یا اصلاً اگر فضای روزهای انتخابات نبود ما حتماً به جامجهانی میرفتیم. ما فقط یک اشتباه کردیم و جزایش شد وداع با جامجهانی، مسعود فرصت گلزنی را از دست داد و توپ برگشتی فرصتی شد برای کره تا استادیوم آنها از شوک خارج شود.
شاید ترس منتقدان از این است که این حربه روحیه سازتان عملی نشود و مردم بیش از قبل دلسرد شوند؟
من مشکلات را نمیآیم فریاد کنم، مشکلاتم را در فدراسیون با رئیس و مسئولان دیگر مطرح میکنم و سر خواستههایم میجنگم. میخواهم مثل یک سرباز بجنگم و شرایط طوری شود که تیم ملی با آن نوک قله برسد. ولی نخواهید که آن را فریاد کنم. ما یک خانوادهایم که همه با هم زحمت میکشیم.
به مشکلات اشاره کردید؛ اتفاقاتی که مانع صعود تیمملی شد. آنچه جو را به هم ریخت؛ انتخابات، پاداشها و البته تلویزیونهای بیگانه...
وقتی شرایط کشور طوری بود که هیچکس، هیچکس را قبول نداشت و همه شک داشتند به هم دیگر، بازیکنان تیمملی فکر میکردند که ما آمدهایم تغییرات اساسی را در سیستم پاداشها ایجاد کنیم اما در عمل این جزئیات را نمیبینند سپس طبیعی است که ناراحت میشوند. اینها شرایط را با آنچه از قبل دیدهاند در باشگاهها و تیم ملی، حق دارند که شک کنند و ناراحت و نگران باشند. اگر قرار است از بازیکن انتظار رفتاری حرفهای داشته باشیم باید با او حرفهای رفتار کنیم. نکته دوم اما درباره تصاویری که بازیکنان میدیدند، بازیکنان آنجا CNN یا BBC را نگاه میکردند و آن تصاویر خیلی در اعصاب بازیکنان نقش داشت. تصاویر به شکلی بودند که بازیکنان را مضطرب میکرد. خیلی از تلفنها کار نمیکرد و بازیکنان نمیتوانستند که با خانوادههایشان صحبت کنند یا داستانهایی که میشنیدند که تعدادی از اقوام شان، پسر خاله یا پسر دایی یا از اقوام دیگرشان آن روزها در خیابانها بودند و ممکن بود برایشان اتفاقی بیفتد. اینها التهاب بچهها را بالا میبرد و اثر میگذاشت روی افکارشان. وقتی بازیکن این مسائل را قبل از بازی همراه با خود داشته و به زمین میرود بدونشک روی کار او تأثیر میگذارد و فقط یک اشتباه، بازهم میگویم یک اشتباه در این شرایط اصلاً غیرطبیعی نیست. سالهای بعد برمیگردیم به این روزها و اتفاقات را مرور میکنیم، آن موقع حتماً خیلی منطقیتر حقایق را میپذیریم.
روزها گذشتند و شما بعد از جامجهانی هم در تیمملی ماندید. خیلیها میگویند این تصمیم محبوبیت شما را نسبت به قبل، کم میکند؟
یک سرباز که نمیتواند در روزهای صلح حرف از رشادت بزند. باید ایستاد و جنگید. من میخواهم یک روند را تغییر دهم و این کارم منافع خیلیها را به خطر میاندازد تا سعی کنند دست به تخریبم بزنند. من خودم را سپر کردم و هر حرفی را هم به جان میخرم چون آمدهام که تغییر ایجاد کنم. اینطور هم نیست که مردم نظرشان از من برگشته باشد حتی این روزها در سفرهای خارجی هم همان نگاه پرمهرشان از من دریغ نمیشود و شرمندهام میکنند. ولی عدهای میخواهند هر طور که هست دسیسهای ایجاد کنند و مرا خرابم کنند چون با بودن من منافع شان به خطر افتاده.
مثلاً هجمهای که درباره حضور شما در مراسم تنفیذ راه افتاد. یا این بحث رنگها که مطرح کردید؟
این فقط راجع به رنگها نیست، مثلاً اگر من دستانم را دور گردن آقای حاجیلو حلقه کنم به این کار انعکاسی سیاسی میدهند درحالی که قصدم فقط این بوده که صمیمیتم را نشان دهم یا اینکه میروم تمرین پرسپولیس و با کریم گپ میزنم، مینویسند او دعوت تیمملی را رد کرد و حرمت تیم ملی را پایین میآورند یا همان ماجرا که مربی پرسپولیس هستی نباید لباس آبی بپوشی یا در تیم ملی از لباس قرمز استفاده نکن که استقلالیها ناراحت میشوند و البته ماجرای اینکه حق ندارم رنگ سبز در هیچیک از لباسهایم به کار رفته باشد که ممکن است مرا با جریانی سیاسی مرتبط کنند. که اینوری هستی و نه آن طرفی! یا اگر برای مراسم ریاست جمهوری مرا از دفتر رهبری دعوت میکنند و من که سمت رسمی مربیگری تیمملی را دارم اجازه ندارم که بگویم نمیروم. رفتنم احترام به رهبری، مردم و کشور است ولی عدهای از این ماجرا به نفع خودشان سوءاستفاده کردند و مرا این وری کردند یا آنوری کردند اما افشین قطبی همیشه برای فقط مردم بوده، همه مردم بوده و جایگاهش در تیم ملی خدمت و سربازی به تیم ملی بوده. او نه چپی است، نه راستی، نه قرمز، نه آبی، نه سبز و نه هر رنگ دیگر. او رنگش رنگ مردم است، رنگ همه مردم. من نه سیاسی هستم و نه چیزی میفهمم. من خیلی ساده فکر میکنم اما میچرخانند حرفهای مرا. اما کسانی که افشین را میشناسند، میدانند این جزئیات نکاتی است که میخواهند عدهای برایم بسازند و مرا سیاسی کنند.