فیروز کریمی با حضور در برنامه مثلث شیشه ای به مرور برخی خاطرات خود از میادین فوتبال پرداخت.
به گزارش «فردا»، سرمربی سابق تیم استقلال تهران در این برنامه به بیان علت حرکات عجیبش در برخی بازی ها پرداخت.
بنابراین گزارش وی در نقل خاطرات خود از بازی با اشباب عربستان در سال 1992 گفت: آن سال مربوط به سال 1992 تازه شروع كار مربي گري ام بود. خيلي جوانتر و بي تجربه بودم. از طرفي هم فينال جام باشگاههاي آسيا، آن طرف آقاي آلبرتو مربي تيم الشباب عربستان، مربي تيم برزيل قهرمان جهان،آن طرف هم من ، ما مي گوييم پف فيل و بادام هندي قياس اگر بخواهيد كنيد، من كاملا تحت تاثير شخصيت ايشان بودم.
وی ادامه داد: بازي را اصلا ول كرده بودم، فقط كمك ام نشسته بود من از پشت كمكم داشتم نگاه مي كرديم كه چكار مي كند، مي آمد لب خط، علامت داشتند، ما الان علامت داريم اگر ديده باشيد الان ديگر ما رمز گذاشتيم، تايم و نوع بازي را علامت گذاشتيم، كناره ها را رفتن و آمدن، آن موقع من چيزي بلد نبودم، ايشان مي آمد لب خط، دوربين مي رفت روي صورتش يك علامت هايي ميداد ، تيم ما را از اين روبه آن رو مي كرد، مي آمد طرف من، كمكم زد به من گفت تو بايد بلند شوي و بروي، من هم تجربه نداشتم فقط او را نگاه كردم آمدم لب خط، دوربين هي مي آمد جلو،رفتم تا خطي كه نيايد جلوي صورتم، فرهاد عباسي را صدا كردم ليدر خط دفاعي بود، گفتم فرهاد وسط بازي حساس، منم بهش گفتم (نشان دادن علامت) گفت چه ميگويي؟ خودم هم نمي دانستم، گفت سمت راست برويم؟ گفتم آره (دوباره نشان دادن علامت) دوربين هم نمي رفت، گفتم خدايا دوربين برود، فرهاد گفت چپ آقا؟ گفتم آره؟
advertisement@gooya.com |
|
"فردا" در ادامه از قول فیروز کریمی آورده: نصف تيم رفته بود راست، نصف تيم رفت چپ؛ (بازم علامت دادن) گفت جلو برويم گفتم بيا عقب،گفت عقب بيايم؟ گفتم اوكي.
يك باره نگاه كردم تيم مان سه تا سه تا رفته بودند يك گوشه زمين ايستادن،خودم با دست خودم تيم را چهار شقه كردم، باز دوباره ايشان آمدند يك اشاره اي كرد كه ببريد كنار از كناره ها تيز برويد، من هم آمدم لب خط، فرهاد را صدا كردم تا دوربين مي رفت آن طرف، گفت آقاي فيروز چكار كنم؟ گفتم بازيت را بكن حرف زياد نزن، دو مرتبه گفتم فرهاد، گفت بله؟ دوربين اينجا بود (نشان دادن علامت) گفت بچه ها آقا فيروز مي گويد تيكه تيكه شان كنيد با كاراته، بازي هم خشن شده بود، گفت بهشان رحم نكنيد، چنان بازي درگير شد، بچه ها فكر كردند من علامت درگيري شديد را دادم، افتادند به جان عربستاني ها، خورد كردند پرو پايشان، داور هم شروع كرد به كارت دادند، فرهاد گفت آقا مگر خودتان نگفتيد؟ گفتم نه بازيت را بكن، نيمه شد گفت آقا تكليفمان چيست، گفتم از دست آلبرتو داشتم تقلب مي كردم،گفتم بازي خودتان را كنيد، تنها چيزي هم كه بود حمل بر ، نمي دانم چه واژه اي بكار ببرم، در آن مسابقات رمز ما يا زهرا (س) است. حمل برتعريف نباشد خداي نكرده