دقايقى از وقتى كه با هم فيكس كرده بوديم گذشته و اثرى از سرمربى پرشور تيم المپيك نيست. كز كرده ايم گوشه لابى هتل شرايتون و منتظريم كه ناگهان با دست هاى پر از بسته هاى خريد وارد مى شود و تا چشمش مى افتد به ما با لبخند مى گويد: «من يك دختر كوچك دارم!» سيموئز خسته و گرسنه است اما بعد از چند بار عذرخواهى بابت اين تاخير مى گويد: «شروع كن.» و دكمه ضبط را مى زند...
•••
• رنه سيموئز را همه مى شناسند. حداقل اينكه بيوگرافى اش بارها در مطبوعات ورزشى ايران به چاپ رسيده ولى خودش چه تعريفى از خودش دارد؟!
من هم مثل همه برزيلى ها عاشق توپ بودم. به عنوان بازيكن پيشرفت بدى نداشتم. چند سالى در ليگ برزيل عضو تيم ريودوژانيرو بودم اما در عرصه مربيگرى جديت و علاقه بيشترى داشتم. حتى وقتى كه بازيكن بودم به ادامه تحصيل فكر مى كردم. اين بود كه خيلى زود از فوتبال به شكل حرفه اى دل كندم. در دانشگاه ابتدا مدرك دبيرى فيزيك بدنى را گرفتم و بعد هم در دانشگاه فدرال ريو در رشته تخصصى مربيگرى درس خواندم. من مى توانم بگويم كه در فوتبال برزيل يك بازيكن معمولى و در حد متوسط بودم. در مربيگرى اما شرايط به گونه اى ديگر بود. تيم هاى الريان و العربى قطر را قهرمان ليگ كردم؛ هم در رده زير ۲۱ سال و هم در ليگ بزرگسالان. سرمربى تيم ويتورياگيمارژ پرتغال بودم و تيم هاى نوجوانان، جوانان، اميد و بزرگسال جامائيكا را هدايت كردم و همه اين تيم ها را به جام جهانى بردم. سرمربيگرى تيم هاى نوجوانان، جوانان و اميد برزيل را هم در كارنامه دارم. در امارات هم مربيگرى كردم و... باز هم بگويم؟!
• با تيم هاى ملى برزيل موفقيتى هم داشتيد؟
با تيم هاى پايه برزيل قهرمانى در آمريكاى لاتين را جشن گرفتيم. همين طور نايب قهرمانى و سومى در مسابقات قهرمانى جهان.
• در اكثر تيم هايى كه مربيگرى كرده ايد به عناوين و افتخاراتى دست يافته ايد. اين وسط با فوتبال عرب ها چطور كنار آمديد. آنها با دو باخت مربى اخراج مى كنند.
به نكته جالبى اشاره كرديد. من الريان و العربى را چند بار قهرمان ليگ قطر كردم. يادم هست يك سال تيم العربى را در ليگ بزرگسالان و زير ۲۱ سال قهرمان ليگ كردم. همان سال در يك جام ديگر هم به عنوان قهرمانى دست يافتيم اما وقتى در فينال جام امير به السد باختيم و نايب قهرمان شديم به من گفتند تو اخراجى! جالب نيست؟
• آيا هم باشگاهى مشهورى داشتيد؟
بله. زيكو. سال ۱۹۷۱ در فالامينگو.
• در آن تيم سيموئز بهتر و موثرتر بازى مى كرد يا زيكو؟
آن زمان زيكو چندان اسم و رسمى نداشت اما بعدها شرايط برايش فراهم شد تا رشد و پيشرفت بيشترى داشته باشد. من اما به فوتبال حرفه اى ادامه ندادم چون فكر و ذكرم ادامه تحصيل بود. شايد باور نكنيد ولى مربى آن تيم پدرم بود. او دوست داشت من هم مثل خودش در پست بال عقب چپ بازى كنم. پستى كه من اصلاً دوست نداشتم. حالا هم ايده من در فوتبال اين است كه بايد بازيكن را در پست هاى متفاوت امتحان كرد اما نبايد براى مدتى طولانى از يك بازيكن در پستى بهره برد كه خودش هيچ تمايلى به كار كردن در آن ندارد.
• در تيم هاى نوجوانان، جوانان و اميد برزيل شاگردانى داشتيد كه حالا جزء ستاره هاى دنياى فوتبال باشند؟
خيلى ها بودند كه حالا به جايگاه و اعتبار بيشترى دست يافته اند. لئوناردو هافبك چپ تيم ملى برزيل و ميلان يكى از آنها است. يا تافارل كه او هم زمانى شاگرد من بود. اما براى شما قطعاً هيچ بازيكنى جذاب تر از روماريو نيست. او وقتى ۱۵ ساله بود و در تيم جوانان واسكودوگاما بازى مى كرد براى مدت ۶ ماه زير نظر من آموزش ديد.
• او در كودكى هم بازيكن جنجالى اى بود؟
(مى خندد) او در آن سن و سال هم همين طور بود و به نظر من هيچ فرقى نكرده است. يادم هست او وقتى ۱۴ ساله بود با حرف هايش همه را به تعجب واداشت. آن زمان او خواهان جدايى از باشگاه والاريا و پيوستن به تيم ما (واسكودوگاما) بود اما چون قرارداد داشت به مشكل برخورد. به او گفته بودند نمى توانى به واسكودوگاما بروى. او گفته بود يا رضايت نامه ام را بدهيد يا برايتان بازى نمى كنم. وقتى هم كه گفته بودند اگر بازى نكنى محرومت مى كنند، جواب داده بود: خب محروم كنند چه اتفاقى مى افتد؟
• در آن ۶ ماه هيچ تنش يا گرد و خاكى بين سيموئز و روماريوى ۱۵ ساله پيش نيامد؟
نه. او تشنه پيشرفت و يادگيرى بود. تفكرش در عين جوانى حرفه اى بود. او فقط به فوتبال فكر مى كرد و اينكه زود پله هاى ترقى را طى كند. جالب است روماريو در اين سن و سال هم آقاى گل ليگ برزيل است. مثل اينكه او تمام شدنى نيست. حالا هم مى شنوم كه شايد به قطر بيايد و در تيم السد بازى كند.
•هنوز هم با او در ارتباط هستى؟
بله. هرچند وقت يك بار كه به برزيل مى روم با هم بازى مى كنيم. ۷ به ۷ در يك زمين كوچك. روماريو دوست داشتنى است.
•وقتى شنيد كه به ايران مى آئيد واكنش خاصى نداشت؟
چرا. گفت اگر بازيكن مى خواهى حاضرم به تو كمك كنم. من هم در جواب گفتم كه فوتباليست مى خواهم اما پدر بزرگ نه!
•پيشنهاد هدايت تيم اميد ايران را چه زمانى دريافت كرديد و چه شد كه به اين پيشنهاد پاسخ مثبت داديد؟
مدت ها بود كه پيشنهاد مربيگرى در ايران به گوشم مى رسيد. اول يك آژانس برزيلى تماس گرفت. يك ماه بعد يك آژانس ديگر و مدتى بعد يك فرد برزيلى موضوع مربيگرى در تيم ملى اميد ايران را با من در ميان گذاشت. اين در شرايطى بود كه قرارداد من با باشگاه «ويتوريا گيمارژ» تازه تمام شده بود و يك پيشنهاد خوب از باشگاه «توكيو»ى ژاپن هم داشتم.
بعد از مدتى من سفرى به ايران داشتم و در فدراسيون فوتبال يك مذاكره فشرده و چندين ساعته با آقاى پهلوان. يادم هست كه روز دوم مذاكرات ۹ ساعت با هم كلنجار رفتيم. مبلغ پيشنهادى ايران آن چيزى كه انتظار من را برآورده بكند نبود. من گفتم كه اگر اين طورى باشد برمى گردم و در نهايت هرچه بود ما با هم به توافق رسيديم. نكته مهم تر اين بود كه فدراسيون فوتبال به من اعلام كرد تو يك پروژه ارائه مى دهى و ما هرآنچه كه براى اجراى برنامه هايت بخواهى آماده مى كنيم. اختيار تام هم به من دادند. بايد بگويم كه من براى پول به ايران نيامدم. اگر اين بود كه باشگاه ژاپنى پول بهترى مى داد. من به مسئولان فدراسيون فوتبال ايران تاكيد كردم كه دنبال شغل نيستم و اعتبار خودم را بيشتر از دلار دوست دارم.
•چرا با رئيس فدراسيون فوتبال ايران مذاكره نكردى؟
بعد از توافق بود كه آقاى دادكان را ديدم. البته وقتى من و پهلوان در اتاق جلسه بوديم دادكان در اتاق ديگرى بود و پهلوان تلفنى موضوعات مورد بحث در جلسه را با او در ميان مى گذاشت.
•و بالاخره قبول كرديد كه مربى تيم ملى اميد ايران باشيد. واقعاً چرا؟
به خاطر استعداد بالايى كه فوتبال ايران دارد. بدون شك ايران از لحاظ استعداد در فوتبال حرف اول را در آسيا مى زند.
كشورى كه در ليگ هاى آلمان و ايتاليا بازيكنانى به اين خوبى دارد مى تواند ستاره هاى بيشترى به فوتبال اروپا معرفى كند. راستى جواب سئوال شما يادم رفت. مى دانيد چرا ايران را انتخاب كردم؟
•ما كه پرسيديم چرا؟
به اين خاطر كه احتمال مى دادم مى توانم در فوتبال ايران كار بزرگى انجام دهم.
•كار بزرگ در تيم ملى اميد ايران فقط اين مى تواند باشد كه مجوز صعود به المپيك ۲۰۰۸ پكن را به فوتبال ايران هديه كنيد. حتماً مى دانيد كه تيم ملى ايران ۳۲ سال است كه به المپيك نرفته. آيا اين صعود را گارانتى مى كنيد؟
سئوال سختى بود. مثل اين مى ماند كه بپرسيد آيا تضمين مى كنيد قهرمان بازى هاى غرب آسيا شويم؟ مدال طلاى اين بازى ها را كه نمى توان در بازار دوحه خريد. اگر اين طور بود من كه همين الان به سيتى سنتر برمى گشتم، كاپ قهرمانى را مى خريدم و به شما تقديم مى كردم (مى خندد). نه من نمى توانم گارانتى يا قولى بدهم.
من فقط مى توانم بگويم ممكن است به المپيك برويم. به شرطى كه خوب كار كنيم، هدف داشته باشيم و كمى صبر كنيم. براى رفتن به المپيك هم بايد صبور بود و با برنامه. نشدنى نيست. مى شود و اما نمى شود تضمين كرد، قبول داريد؟!
•بله، اما انتظار ۳۲ ساله را چه بايد كرد؟
advertisement@gooya.com |
|
۳۲ سال حرص خورديد، دو سال ديگر هم صبر كنيد. شايد طلسم شكست، گفتم كه ممكن است به المپيك برويم. يعنى من اين احتمال را مى دهم. آن هم به خاطر چيزى كه در خودم و استعدادهاى فوتبال ايران مى بينم، وگرنه نمى گفتم ممكن است به المپيك برويم. صعود به المپيك اگر آرزوى شما باشد، قطعاً هدف ايده آل من هم هست.
•خيلى انتقاد مى شود كه چرا با تيمى متشكل از بازيكنان بزرگسال به قطر آمده ايد. چه پاسخى براى اين اعتراض همه گير داريد؟
من يك ماه پيش كارم را شروع كردم. ۴ روز در اصفهان، ۳ روز در تهران تيم را تمرين دادم و بس. ۳۳ نفر را به من معرفى كردند كه من از بين آنها ۲۲ بازيكن را انتخاب كردم. اگر سه ماه زودتر به ايران آمده بودم قطعاً تيم جوانترى را انتخاب مى كردم. چون فرصت داشتم كه همه را تست كنم.
•اما از اين تيمى كه به قطر آمده فقط ۳ يا ۴ بازيكن مى توانند تيم ملى اميد ايران را در المپيك همراهى كند. يعنى اينكه وقتى به ايران برگشتيد بايد با ۹۰ درصد بازيكنان اين تيم خداحافظى كنيد؟
بله بايد تيم جوانترى را دور هم جمع كرد. تيمى كه بتواند در رقابت هاى مقدماتى المپيك به كار ما بيايد، در عين حال براى بازى هاى آسيايى دوحه ۲۰۰۶ مى توان دو سه بازيكن كمكى بزرگسال را هم در اختيار داشت. نه من اين تيم را حفظ مى كنم و در كنار آن يك تيم ديگر تشكيل مى دهم، تيمى كه جوانتر باشد.
•يعنى دو تيم؟!
شايد!
•مثل اينكه خيلى عجله داريد. مابقى سئوال ها بماند براى وقتى ديگر. فقط يادمان باشد كه ما هم بى صبرانه منتظر صعود به المپيك هستيم.
عجله من به خاطر صرف ناهار است و بى صبرى شما به خاطر رسيدن من به همان هدف ايده آلى كه گفتم. چقدر تفكر من و شما با هم فرق مى كند (مى خندد)!