خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
24 مرداد» از دکتر شاپور بختيار در سال ۵۷ تا ذيل فرهنگ سخن7 مرداد» کشکول خبری هفته (۱۵۴)، از بخارای ایرج افشار تا تبریک به مناسبت دومین سال انتشار جرس 27 تیر» از نظر امام زمان در باره شعر آقای خامنهای تا محاکمه دکتر نوریزاده در بیبیسی 12 تیر» از کشف دست نوشته آیتالله خامنهای تا هیبت اعلیحضرت رضا شاه دوم 31 خرداد» از اعتصاب غذایتان را بشکنيد تا آيتالله خامنهای در نقش شوهر ننه
بخوانید!
6 شهریور » پرداخت معوقه افزايش 10درصدي حقوق بازنشستگان تامين اجتماعي آغاز شد، ایرنا
6 شهریور » کشکول خبری هفته (۱۵۶)، از آیا باید برای لیبی خوشحالی کنیم تا جلد دوم چریکهای فدایی وزارت اطلاعات 5 شهریور » خانواده درماني، روشي موثر در پيشگيري و درمان استرس و اعتياد است، ایسنا 5 شهریور » مديرکل سلامت روان وزارت بهداشت: در مقوله سلامت اجتماعي اتفاق نظر وجود ندارد، ایسنا 5 شهریور » مرگ بيش از يكهزار تن بر اثر سوءمصرف موادمخدر در سال 90، ایسنا
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! کشکول خبری هفته (۱۵۶)، از آیا باید برای لیبی خوشحالی کنیم تا جلد دوم چریکهای فدایی وزارت اطلاعاتدر کشکول شماره ۱۵۶ می خوانید: - آیا باید برای لیبی خوشحالی کنیم؟ - هورا! جرس به اعدام های سال 67 اشاره کرد! - کتاب گویا - توهین پنهان به ذبیح الله منصوری چرا؟ - جلد دوم چریک های فدایی وزارت اطلاعات
آیا باید برای لیبی خوشحالی کنیم؟ "آخرين پايگاههاي قذافي در طرابلس به تصرف انقلابيون درآمد" «ایسنا» ما غلط می کنیم خوشحالی کنیم. ما بیجا می کنیم خوشحالی کنیم. مگر از جانمان سیر شده ایم که خوشحالی کنیم. یک بار در سال 57 خوشحالی کردیم برای هفت پشت مان بس است. گناه ندارند مردم لیبی که دارند با دست خودشان خاک بر سرشان می کنند، آن وقت ما خوشحالی کنیم؟ ما باید به مردم لیبی هشدار دهیم که آهای مردم عزیز لیبی! خوشحالی نکنید! شادی نکنید! فکر نکنید دیکتاتور رفت، کار تمام شد... بگذریم. این ها را قبلا هم نوشته ام و تکرار مکرر نمی کنم. فقط می خواهم بگویم که من اصلا یک گوشه می نشینم و تنها به جریانات پیش آمده پوزخند و لبخند عاقل اندر سفیه می زنم. باور کنید حتی اگر این اتفاق در همین کشور خودمان بیفتد دقیقا همین واکنش را نشان می دهم. می دانید چرا؟ برای این که سی سال بعد –البته اگر زنده باشم- کسی نیاید یقه ام را بگیرد بگوید چرا شما سی سال پیش خوشحالی کردید؟ مگر کور بودید؟ مگر کر بودید؟ مگر نفهم بودید؟ والله... بیکاریم خودمان را به دردسر بیندازیم. سری که درد نمی کند دستمال نمی بندند. می نشینیم یک گوشه، همچین مثل روشنفکرهای ژرف اندیش، حرف های بزرگ بزرگ در زمینه ی آنچه در آینده خواهد شد می زنیم و اجر و اعتبارمان هم سرِ جایش می ماند و سی سال بعد هم همه با عزت و احترام از ما یاد می کنند. والله... هورا! جرس به اعدام های سال 67 اشاره کرد! "پس از گذشت نزدیک به ربع قرن از اعدام دسته جمعی زندانیان سیاسی، هنوز این دوره از تاریخ جمهوری اسلامی پر از معماها و رازهای ناگشوده است. اعدام ها از 5 مرداد 1367 آغاز و تا اواخر شهریور همان سال ادامه داشت. گره های کور این فاجعه حقوق بشری چندان پر شمار است که پس از این همه سال هنوز نه درباره آمران و عاملان آن اتفاق نظر وجود دارد، نه ارزیابی دقیقی از تعداد قربانیان در دست است، نه درباره انگیزه ها و دلایل اعدام ها تحلیل واحدی ابراز شده و نه نام و نشانی بر قبور خیل عظیم قربانیان است. همه چیز در پرده و هر ناظری بنابر ظن خود به تحلیل واقعه می پردازد. حکومت روایت خود را از ماجرا دارد و شاهدان عینی یعنی کسانی که آن زمان در زندان بوده اند چنین روایتی را رد می کنند..." «جرس» جان؟! بله؟! نه بابا این جرس نیست، یک سایت تقلبی ست با یک حرف کم و زیاد که این چیزها را نوشته... اما انگار نه... خودِ خودش است... یعنی چه؟! در درون جرس انقلاب شده؟! چیزی عوض شده؟! ضربه-مربه ای چیزی به سر مسئولان جرس خورده؟ از دست شان در رفته؟ نه آقاجان، انگار جدی جدی تحولی در جرس صورت گرفته. خیلی است که جرس یادی از کشته شدگان دهه ی شصت بکند. یعنی دهه ی شصت که نه، ولی سال شصت و هفت. حالا کم کم به پایین تر ها هم می رسند، یعنی اول به سال های زیرِ سال شصت و هفت، بعد به شکنجه و کشتار افسران نوژه، بعد به کشتار اوایل انقلاب وهمین طور بگیر برو تا آخر... انگار این کشته شدگان هم به رغم خوب و بد افکار و اعمال شان بالاخره انسان شناخته شدند، یا درست تر بگویم دارند کم کم انسان، با تمام حقوق عمومی شان شناخته می شوند. ان شاءالله مبارک است! تا هستیم و هستند از این قدم ها بردارند که قدم های مهمی به سمت انسانی شدن کل جامعه است. تبریک صمیمانه به خواهران و برادران جرس... کتاب گویا "در این بخش جدید از سایت گویا تحت عنوان «کتاب گویا» به معرفی کتابهای خواندنی و با ارزش خواهیم پرداخت. این کتابها الزاماً تازهمنتشرشده نخواهند بود و کتابهای چاپ قدیم را هم شامل میشوند. در این معرفیها به نقاط ضعف و قوّت محتوایی و شکلی کتابها اشاره خواهیم کرد. به بیان دیگر معرفیِ ما معرفیِ انتقادی خواهد بود. امیدواریم با این معرفیها علاقمندان موضوعات مختلف با کتابهای خوب در موضوع مورد نظر خود آشنا شوند و کار خوب نویسندگان و ناشران به شکلی شایسته شناسانده شود..." «معرفی کتاب گویا» وضعیت کتاب در ایران، وضعیت بغرنج و عجیبی ست. درست تر بگویم، موضوع کتاب در ذهن ما ایرانیان، دچار تناقض عجیبی ست. از یک طرف معتقدیم که جامعه فقر فرهنگی دارد و این فقر، با مطالعه بر طرف می شود، از طرف دیگر اهل مطالعه نیستیم. از یک طرف اعتقاد راسخ داریم که تیراژ کتاب در ایران کم و نسبت به تعدادِ جمعیتِ تحصیلکرده غیر قابل قبول است، از طرف دیگر آخرین چیزی که در سبد خانواده ی ما قرار می گیرد کتاب است. از یک طرف نویسنده ها و مترجم های زحمتکش را به نام می ستائیم و به آن ها مقام انسانساز می دهیم، از طرف دیگر یک کتاب از همین نویسنده ها و مترجم ها نخوانده ایم، و احتمالا در آینده نیز نخواهیم خواند. امیدوارم این بیان صریح به کسی بر نخورد. یک بار به خودمان نگاه کنیم و این واقعیت ها را یا بخشی از این واقعیت ها را در خودمان جست و جو کنیم. کشور ما هفتاد میلیون جمعیت دارد که لااقل می توان انتظار داشت بیست سی میلیون نفر از آن ها قادر به خواندن کتاب باشند، ولی تیراژ عمومی کتاب، هزار و دوهزار و سه هزار و پنج هزار است. پس نوزده میلیون و نهصد و نود و هفت هزار نفر دیگرمان کجا هستند و چرا روز به روز این تیراژ به جای این که با افزایش جمعیت رشد کند، آب می رود؟ خب، معلوم است دیگر. یکی از آن نوزده میلیون و نهصد هزار و خرده ای نفر خود ما هستیم. این که معرفی کتاب، تا چه اندازه بتواند به کتابخوان شدن ما کمک کند، موضوعی ست که آماری از آن در دست نیست و نمی توان در مورد آن اظهار نظر کرد. اما می توان گفت که این معرفی ها، به آن جمعیت سه تا پنج هزار نفره ی کتابباز و کتابخوان کمک خواهد کرد تا با کتاب های خوب و مفید آشنا شوند. توهین پنهان به ذبیح الله منصوری چرا؟ "...اگر هم در زمانه ای تنها راه اهل فرهنگ شدن ملت رجوع به آثار ذبیح الله منصوری بوده چرا هنوز رسم غالب در میان ما رجوع به آثار بدلی به جای آثار اصیل است؟..." «مجله ی تجربه، شماره 3» نویسنده ی مجله تجربه مطلبی نوشته است زیر عنوان "جای خالی ذبیح الله منصوری" که اگر چه در ظاهر تعریف و تمجید است، اما در باطن تحقیر و تخفیف است. لحنی که نویسنده ی تجربه اختیار کرده، لحن محترمانه ای نیست هر چند در کل مطلب کلمه ای توهین آمیز به کار برده نشده باشد. من شخصا کسی هستم که کتاب های مرحوم ذبیح الله منصوری را به خاطر تکرار مکررات و توضیح واضحات نمی پسندم، ولی بسیاری اهل کتاب هستند که هم با کتاب های آن مرحوم کتابخوان شده اند و هم امروز از خواندن کتابهای ایشان لذت می برند. این که امثال استاد باستانی پاریزی و زنده یاد کریم امامی از ذبیح الله منصوریِ "نویسنده" با احترام بسیار یاد می کنند، حاوی نکته های در خور توجه و شایسته ی اندیشیدن است. اگر من و امثال من نمی توانیم با رغبت آثار منصوری را بخوانیم دلیل بد بودن نوشته های او نیست. با اطمینان کامل می توان گفت که در کل مجموعه های آفریده شده توسط این مرد پر کار و زحمتکش، کم ترین بد آموزی یی نیست که اگر بود دشمنان نوشته های او حتما آن ها را به رخ می کشیدند. خود او هم ادعای خاصی در زمینه ی نویسندگی و ترجمه نداشت. حتی وقتی برای استخدام به موسسه فرانکلین مراجعه کرد و با بی رغبتی و نظر نامساعد مسئولان آن موسسه روبه رو شد گفت که فرق ترجمه ی پاورقی با ترجمه آثار جدی را می داند. وقتی استاد ایرج افشار در کتاب گرانسنگِ نادره کاران –که در آن به شکلی فشرده تاریخچه ای از نویسندگان و اهل فرهنگِ درگذشته را ارائه داده اند- با احترام از این مرد اهل قلم یاد می کنند حتما چیزی شایسته ی تقدیر در او وجود دارد. تمسخر این مرد که کاری جز قلم زدن نمی دانست چرا؟ چه جایگزین بهتری حتی همین امروز برای او داریم؟ کدام نویسنده ی میانهنویسِ امروزی آثارش با آثار او همطراز است؟ در مورد ذبیح الله منصوری بی انصاف نباشیم. حتی در مورد ذبیح الله منصوریِ "مترجم" با تمام ضعف هایش با احترام برخورد کنیم. دوستداران نوشته های ذبیح الله منصوری، خود بهترین پاسخ برای این گونه توهین های پنهان هستند. جلد دوم چریک های فدایی وزارت اطلاعات "...آیا سرنوشت فدایی ها می توانست جز آن باشد که پس از انقلاب شاهد بودیم؟ یا آنکه باید آن سرنوشت را در سرشت سازمان چریک های فدایی خلق جستجو کرد. این کتاب اهتمام دارد که بخشی از سرشت و سرنوشت چریک های فدایی را در معرض دید و داوری قرار دهد..." «چریک های فدایی خلق، جلد دوم، موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی، صفحه ی ق» ما دو نوع چریک فدایی خلق داریم: یک نوع، آن هایی هستند که در سال های پیش از انقلاب، جان بر کف در مقابل دیکتاتوری سلطنتی ایستادند؛ کشتند و کشته شدند و با این کشتن و کشته شدن سعی کردند یک جامعه بهتر، یک جامعه ی انسانی تر برای مردم، یا در کلام درست تر، زحمتکشان بسازند. جوان هایی بودند انسان و انساندوست که از دیدن فقر و رنج توده ی زحمتکش و تضاد آن با ریخت و پاش های سرمایه داران و درباریان تشنه به پول، خون شان به جوش می آمد و راه رهایی از مصیبت را اسلحه و بمب و نارنجک می دانستند. امروز، با جمع بندی یک تجربه ی سی ساله، با قاطعیت می گوییم، آن ها اشتباه می کردند و راهی که انتخاب کرده بودند، راه رهایی نبود، راه اسارت بیشتر بود؛ راه سعادت نبود، راه فلاکت بود. اما فراموش می کنیم که این ها را امروز می گوییم و اگر به دیروز باز گردیم، همان ها را خواهیم گفت که دیروز می گفتیم و به آن معتقد بودیم. در انسان بودن این دختران و پسران کم ترین تردیدی نیست. در انساندوستی این دختران و پسران کم ترین تردیدی نیست. در سلامت نفْس و پاکی اندیشه ی این دختران و پسران کم ترین تردیدی نیست. در ایده آلِ آن ها که ساختن جامعه ای بهتر و انسانی تر بود، کم ترین تردیدی نیست... تاریخ چریک ها اما همه اش همراه با تیر و تفنگ و اسلحه نبود. بعد از انقلاب چریک ها چند شاخه شدند، و یک بخش بزرگ از آن ها که «اکثریت» نام گرفت اسلحه بر زمین گذاشت و به سیاست روی آورد. پیوستگانِ به اکثریت، سعی کردند با حکومتی که ذره ای با آن ها تناسب فکری نداشت راه مسالمت در پیش بگیرند که حکومت آن ها را از خود راند و به زندان انداخت و شکنجه داد و اعدام کرد. آری. حکومت جوانانی را که راه مسالمت آمیز در پیش گرفته بودند سرکوب کرد و از میان برداشت. اما یک نوع چریک فدایی دیگر هست که وزارت اطلاعات سعی دارد آن را بسازد و بپردازد و در ذهن من و شمایی که امروز با فاصله ی چهل سال از چریک های نوع اول زندگی می کنیم جا بیندازد. این نوع چریک فدایی در کتاب چریک های فدایی خلقِ انتشاراتِ موسسهی مطالعات و پژوهشهای سیاسی ساخته و پرداخته می شود که جلد دوم آن همین امسال [برای آیندگان، سال 1390] با تیراژ 3000 نسخه بیرون آمده است و این جلد دوم به چریک های اسلحه بر زمین گذاشته ی مسالمت جوی بعد از انقلاب نظر دارد. این کتاب، کتابی ست از هر جهت خواندنی. هم مطالب آن، هم مدارک آن، هم تصاویر آن، همگی دست اول و از خزانه ی اسرار وزارت اطلاعات بیرون کشیده شده است. این کتاب را اگر با این دید بخوانیم، مطالب بسیاری از درون آن بیرون خواهیم کشید که چریک های نوع اول و واقعی را به ما می شناساند. اما اگر این دید را نداشته باشیم، به وزارت اطلاعات اجازه خواهیم داد چریک های ساخته و پرداخته ی خودش را در ذهن ما جا بیندازد که چنین مباد. به ناله ها و گلایه ها و سخن گفتن عالمانه ی مولف کتاب نباید زیاد توجه کرد. این ها اشک و آهی ست به قصد فریب و مثلا گرفتنِ روشِ میانه و ژست عالمانه ی بی طرف. در صورتی که مشخص است قصد وزارت اطلاعات از نوشتن چنین کتابی چیست. در کلِّ 655 صفحه ی این کتاب، یک حرکت از فدائیان پیدا نمی کنیم که مبتنی بر حُسن نیت باشد و هر چه هست سوء نیت است و خرابکاری و توطئه. اسم این کار را هم آقایان تاریخ نگاری بدون دخالت دادن سیاست می نامند که اتفاقا باید عکس آن را گفت، یعنی نوشتن کتابی تنها بر مبنای دیدگاه سیاسی حکومت و بدون در نظر داشتن اصل بی طرفی. در مورد این کتاب بعدها به تفصیل سخن گفته خواهد شد. عجالتاً می توان این کتاب را ورق زد و از مدارک و اسناد و تصاویر و حتی دیدگاه های حکومت نسبت به فدائیان مطلع شد. Copyright: gooya.com 2016
|