محسن عمادی، برنده جايزه جهانی شعر وحشت: ما در هراس خود را کشف میکنيم، ايلنا
از نگاه محسن عمادی که جايزه جهانی شعر وحشت را در اسپانيا دريافت کرده، وحشت يک ژانر ادبی برای سرگرمسازی يا ترساندن نيست بلکه عين واقعيت است. میگويد: نمیتوانی ده صفحه از کتابی را ورق بزنی و سری بر سطرهای از تن جدا شده؛ نزده باشی.
ايلنا: محسن عمادی که چندی پيش توانست جايزه جهانی شعر وحشت را در اسپانيا به خود اختصاص دهد، خود اين ژانر را برای سرايش شعرهايش انتخاب نکرده است. به گفتهی او؛ شعرهايی که کميتهی داوران به آن رای دادهاند، به خاطرات کودکی و گورستانی در روستايی در شمال ايران و زلزلهای که نوعروسان بسياری را در خاک دفن کرد، برمیگردد.
از نگاه اين شاعر، وحشت در اين بيان يک ژانر ادبی برای سرگرمسازی، ترساندن يا هرچيز معادل ديگری نيست بلکه عين واقعيت است، نه واقعيتی پرداخته برای سرگرمی.
عمادی همچنين درمورد تاثير ايرانی بودن در موفقيتش، وابستگیهای فرهنگی و عنصر وحشت در فرهنگ ايرانی گفته است: ايران کشور غريبیاست، فقط يک جغرافيا نيست. ما به اندازهی شکستهايمان، سربلند کردهايم. به اندازهی جباران و فاتحان، شاعر و شهيد داشتهايم. کم نياوردهايم و به قول شاملو، اين از پوست کلفتی ماست.
آنچه میخوانيد مصاحبهی ايلنا، با محسن عمادیست که درحال حاضر در کشور فنلاند زندگی میکند.
*به عنوان پرسش نخست، کمی راجع به خود و فعاليت ادبیتان توضيح دهيد. از چه زمانی تصميم گرفتيد ژانر وحشت را به عنوان گونهی شعری انتخاب کنيد؟
ــ راستش نمیدانم چطور میشود از خود و از فعاليت ادبی حرف زد. صادقانهاش بخواهم بگويم، اعتراف میکنم که من از ادبيات متنفرم و شعر را برخلاف برداشتهای رايج يک گونهی ادبی نمیدانم. رابطهی من و شعر، يک رابطهی عاشقانه است. شعر است که مرا مینويسد. سالهاست، از شش سالگی شايد.
القاب و عناوينی هم بوده هميشه، مثل همين جايزهی وحشت که ارزششان تنها در اين است که وحشت تنهايی مرا به مثابهی يک انسان اجتماعی(نه به عنوان يک شاعر) تخفيف میدهند.
هرگز ژانر خاصی را برای شعرهايم انتخاب نکردهام. زندگی پديدهی متناقضیاست، در يک لحظه میتواند از وحشت گزنده تا وهن و تا شادمانی بیحصار، تغيير چهره دهد. شعرهايی که کميتهی داوران جايزهی مذکور انتخاب کردهاند، به خاطرات کودکیام برمیگردند، به گورستانی در روستايمان در شمال ايران و به زلزلهای که نوعروسان بسيار را در خاک دفن کرد و همزمان جنگ ايران و عراق يا تجربيات مخوف ديگری که بر نسل آوارهی ما رفتهاست و میرود در اين شعرها با هم مکالمه میکنند.
*کمی راجع به حال و هوای جايزه ادبی وحشت در اسپانيا و شرايط برگزاری آن صحبت کنيد.
ــ گوستالو آدولفو بکر؛ اصطلاحا پدر رومانتيسيسم اسپانيايی و از محبوبترين شاعران اسپانياست. شعر بکر بر شاعران بسياری پس از او اثر گذاشته است. قسمت عمدهای از شعرهای او در منطقهای در آراگونای اسپانيا سروده شدهاند که حوالی کوههای مونکايوست. اسپانيايیها که مثل ما ايرانیها شعر دوستاند، هر سال برنامههای متعددی برای او برگزار میکنند. اين جايزه به خاطر تاثير بکر و ادگار آلن پو بر شاعران اسپانيا تاسيس شدهاست.
آثار «پو» بر هنر مدرن ايران نيز کم تاثير نبودهاست، شايد هيچ نويسندهای به قدر پو بر هدايت تاثير نداشته است. مراسم جايزه امسال با رونمايی از مجسمهی بکر اثر لوييجی مرائز، مجسمهساز و موسيقيدان اسپانيايی آغاز شد، پس از آن ناهار و بعد پخش فيلمی بر اساس شعری از «پو» و آنگاه شعرخوانی که ابتدا شعرهای شاعرانی چون سرنودا، خيمنس، سلان، لورکا و ديگران خوانده شد و بعد شاعران مدعو شعر خواندند و در آخر شعرخوانی من بود که مانوئل ليناس مترجم توانا و دوست عزيزم شعرم را به اسپانيولی خواند و آنگاه من به فارسی. در پايان جشنی بود و نمايشی به صورت تئاتر مونولوگ وحشت.
* بارزههای اصلی شعر وحشت چيست، چه اهدافی را جستجو میکند و زيرساختهای آن اعم از ساختار فرميک، تکنيکها و تئوریها چه عناصریست؟
ــ وحشت میتواند يک ژانر ادبی باشد ولی از آنجا که من ميانهی خوبی با ادبيات ندارم، جوابتان را جور ديگری میدهم. شعرخوانیام را با اين جملات شروع کردم :«اين شعرها وقتی نوشته شدند که حقيقت به واقعيت تجاوز میکرد، خاطرهی مادرم به پيراهنم حمله میبرد و خون از خيابان به کلماتم میريخت.»
اساسا زادهشدن امری هراسآور است. ما در هراس خود را کشف میکنيم. اين هراس به وحشت بدل میشود هرچه بيشتر که زندگی میکنيم. وحشت، از همين هراس همزاد با بودن از نابهنگامی و بهت، از هرچيزی که از واقعيت فراتر میرود سر باز میکند. ريلکه مینويسد:«هر فرشتهای موحش است.» راستی چهچيز فرشتگان را موحش میکند؟ ريلکه میگويد :«اگر يکی از آنها ناگهان مرا به قلبش بفشارد در قدرت موجوديتش مستحيل میشوم. چراکه زيبايی چيزی نيست جز آغاز وحشت.» با اين اوصاف روبرويی با زيبايی هم موحش است، اگر زيبايی ما را ناگهان در آغوش بگيرد.
بکر يک شاعر رومانتيک است. انديشه به مرگ در آثارش چنان برجسته است که فیالمثل يکی از دوستان هنرمندم موزهای برايش ترتيب داده و آن موزه پر است از جمجمهها، اسکلتها، گورنشانها، صليبها و نقشهای برجسته. انگار در يک گورستان قديمی راه میرويد که با بولدوزر آرامشاش را برهم میزنند، عين تجربهای که در کودکی شاهدش بودم وقتی در روستايمان جاده درست میکردند و گورستان کهنه را شخم میزدند.
*ژانر وحشت درحال حاضر درميان ژانرهای ديگر شعر جهان چه جايگاهی را دارد و تا چه حد توانسته مورد توجه مخاطبان قرار گيرد؟
ــ ژانرهای ادبی در درون شاعران با هم رقابت و منازعه ندارند. اين زندگیاست که گاه با صورتک شادی و شور نگاهمان میکند، گاه چهرهی عبوساش را نشانمان میدهد. وحشت در جهانی که مخوف است و خشونت در آن به امری روزمره بدل شدهاست، يکی از سرگرمکنندهترين ژانرهای موجود است و بسيار پرخريدار.
حکايت شعر اما چيز ديگریاست. اگر قصد و اهداف شورای داوران و برگزارکنندگان اين جايزه را نمیشناختم، آنرا به هيچوجه قبول نمیکردم. کار آنها درست درجهت عکس جريانهای رايج سرگرمی و تبليغات است. وحشت در اين بيان يک ژانر ادبی برای سرگرمسازی، ترساندن يا هرچيز معادل ديگری نيست. وحشت در اين بيان،عين واقعيت است، نه واقعيتی پرداخته برای سرگرمی. طبعا شعر جدی، اگر موحش هم باشد، مخاطب زيادی ندارد. مردم معمولا حوصلهی امور جدی را ندارند، پيش از آنکه روبروی شعری توقف کنند تا حد مرگ سرگرم شدهاند.
*«وحشت» عنصری است که رابطهی تنگاتنگی با فرهنگ غالب در يک جامعه دارد. به نظر شما اين عنصر در فرهنگ ايرانی چه کارکردهايی میتواند داشته باشد؟ آيا «وحشت» ايرانی، نوعی خاص از وحشت است؟ به نظر شما فرهنگ و انديشهی ايرانی پيرامون «وحشت» تا چه حدی در موفقيت شما نقش داشتهاست؟
ــ وحشت تنها يک امر فرهنگی نيست، بيشتر يک مسئلهی وجودی است. فرهنگ هم میتواند طنين اين هراس و خوف وجود را بزرگتر کند. فرهنگ اما از تاريخ و جغرافيا جدا نيست. جبر جغرافيای ما، تاريخی را برايمان رقم زدهاست که نمیتوانی ده صفحه از کتابی را ورق بزنی و سری بر سطرهای از تن جدا شده؛ نزده باشی.
من برای خودم موفقيتی جز نوشتن شعر خوب به حساب نمیآورم. هولان مینويسد :«هرچه شعر بزرگتر باشد، شاعر بزرگتر است و نه بالعکس.» نگاه میکنم هربار تا ببينم شعرم مرا دوست دارد؟ ايران کشور غريبیاست، فقط يک جغرافيا نيست. ما به اندازهی شکستهايمان، سربلند کردهايم. به اندازهی جباران و فاتحان، شاعر و شهيد داشتهايم. کم نياوردهايم و به قول شاملو، از پوست کلفتی ماست. طبعا همين پوستکلفتی تاريخی موهبتی بوده که از ايرانی بودنم، دارم.
*برای شما «وحشت» در کدام فرايند يا رويداد زندگی مسجلتر و بارز تر است؟ به عبارت ديگر شما خود از چه چيزی بيش از همه وحشت داريد؟
ــ سرمايهدار، از ازدست دادن سرمايه میترسد، برای او هيچچيز موحشتر از آن نيست که سرش کلاه بگذارند، يا در معاملهای با فقر روبرو شود. هرکسی از فقدان چيزی میترسد که هويتش را با آن میشناسد. اين فقدان وقتی موحشتر میشود که آن عنصر اساسی هويت به فرد خيانت میکند. مثلا سرمايه به سرمايهدار. عشق به عاشق. من از فقر، مرگ، جنگ يا حتی خيانت شعر باکی ندارم، اما از اينکه روزی نتوانم بنويسم وحشت دارم.
*متن اشعارتان را به چه زبانی نوشتهايد؟ آيا امکانات زبانی و يا قابليتهای ترجمه در سطح کيفی آثارتان نقشی داشتهاست؟
ــ هميشه به فارسی نوشتهام و هميشه هم به فارسی خواهم نوشت. از ده سال پيش شعرهای من به زبانهای متفاوت ترجمه شدهاند. طبعا هيچ شعری مثل خودش به زبانی ديگر برنمیگردد. قرار هم نيست. هر شعر يک نطفهاست. اين نطفه، در شاعر هويت تازهای را خلق میکند. در خواننده؛ تجربهای را باعث میشود. در مترجم، شعر ديگری را نطفه میبندد. مترجمی که خود شاعر نيست، بهتر است شعر ترجمه نکند. بخت من اين بوده که مترجم اصلی شعرهای من، يکی از بهترين شاعرانیاست که به عمرم ديدهام.
*به نظر شما اين ژانر در آينده چه جايگاهی در شعر جهان خواهد داشت؟
ــ اين ژانر در دو سطح متضاد در آينده حضور خواهد داشت. يکی سمت و سوی رايج سرگرمی که سرمايهداری و نظام مضحک جهانیسازی به آن دامن میزنند با خريداران بسيار. ديگری آن جريانی که وسط نمیايستد و در حاشيه وحشت روزافزون جهانی را نظاره میکند که از معنا تهی میشود.
گفتنیست محسن عمادی متولد سال ۱۳۵۵ در شهر ساری و فارغالتحصيل رشتهی مهندسی کامپيوتر از دانشگاه صنعتی شريف است. او مدير سايت شاملو و ناشر رسمی انتشار الکترونيکی آثار شاملو ازجمله کتاب کوچه است.
برخی ازشعرهای او به زبانهای اسپانيولی، انگليسی، روسی، ايتاليايی، فرانسوی و عربی ترجمه شده است. در سال ۲۰۰۳ نخستين کتاب شعرش به ترجمه کلارا خانس در اسپانيا چاپ شد. آثارش جز شعر، دامنهای از مقالات پژوهشی انتقادی بر تصوف ايرانی و مجموعه جستارهايی دربارهی شعر جهان و نوشتههای تلفيقی شعر-جستار را دربرمیگيرد.