نخستين زن راننده حکم اخراج گرفت، ماجرای كارگری كه حاضر نشد برخلاف وعده كارفرما، قراردادی كار كند، ايلنا
- با گواهينامه پايه يک سالها جادهها را پيمود تا اينکه به شرکت واحد آمد و شد نخستين زن راننده اتوبوس های شهری تهران
- قرار بود پس از چند ماه به استخدام دائم درآيد اما درنهايت به او گفتند: يا قراردادی کارکن يا برو؛ او هم دومی را انتخاب کرد.
ايلنا: قبل از اينکه به شرکت واحد بيايد سالها با گواهينامه پايه يک رانندگی کرده بود؛ اولين زنی بود که که نشست پشت فرمان اتوبوس شرکت واحد و شد مسوول جابجايی مسافران از ايستگاهی به ايستگاه ديگر؛ رانندگی در کوه و بيابان او را آنقدر قوی کرده بود که بتواند با خيال راحت پشت فرمان اتوبوس بنشيند و در خيابانهای پايتخت مسافران را جابجا کند. آنهم در برابر چشمان حيرتزده کسانیکه به عنوان همکار يا مسافر رانندگی حرکاتش را با کنجکاوی مینگريستند و در دل با ترسی آميخته به طعنه به خود میگفتند: «.الان است که تصادف کند....»
۱۲ سال رانندگی و مسافرت با اتوبوس و پيمودن پيچوخم جادهها از شهری به شهر ديگر و سر و کله زدن با مسافران از او آدمی ساخته بود که نه که از خيلی مردها چم و خم جادهها را بهتر میشناخت.
اما رانندگی در جاده شغلی نبود که بتوان تا آخر آنرا دنبال کرد، مردان نيز در دازمدت از اين کار گريزان بودند چه برسد به فرحناز شيری راننده اتوبوس های بيابانی که در نقش همسر و مادر در برابر خانوادهاش مسئوليتهای ديگری هم داشت.
سال ۸۵ بود که خانم راننده پس از آزمايشهای لازم وارد شرکت واحد شد، آن زمان که واگذاری اتوبوس به بخش خصوصی تازه شروع شده بود تصميم خود را گرفت با رانندگی در بيابان خداحافظی کرد؛ از شرکت واحد يک اتوبوس خريد و شد مسوول جابجايی مسافران از ايستگاهی به ايستگاه ديگر در بخش خصوصی، راضی بود از اينکه به خانوادهاش نزديکتر است، هر شب و روز آنها را میبيند در کنارشان است و میتواند به آنها برسد.
در کمتر از يک سال همه چيز به خوبی پيش رفت و در کمتر از يک سال اوضاع از آنچه خانم راننده فکرش را کرده بود بهتر شد؛ علاوهبر همکاران و مسافران که حالا توانايی رانندگی او را باور کرده بودند، حالا آوازه شهرتش به گوش مديران شرکت واحد نيز رسيده بود و آنها نيز مايل بودند تا بدانند خانم راننده ای که در يک سال گذشته بدون هيچ مشکلی با اتوبوسهای آنها مسافران را در پايتخت جابجا میکند، کيست؟
در نهايت خانم شيری را از نزديک ديدند و کارش را تقدير کردند؛ يا در مراسم مرسوم و يا با دعوتش به دفتر خودشان که هر مديری برحسب جايگاه و رتبه سازمانی خود اينکار به نوبت انجام داد. حتی شهردار تهران که خلبان هواپيما نيز هست؛ او هم مايل بود تا بداند فرحناز شيری، زنی که در ناوگان حمل و نقل مجموعه تحت مديريتش کار میکند کيست؟.
ديگر برخورد با مديران شرکت واحد برايش به امری عادی و معمول شده بود، برخلاف سايرين که ممکن بود در روبرو شدن با مديران ارشد دستپاچه شوند او هر چند وقت يکبار با بالاترينها روبرو میشد و از آنها لوح تقدير میگرفت، در يکی از همين برخوردها بود که مدير عامل شرکت واحد از خود خواست تا جذب شرکت واحد شود، آنهم در شرايطی که خصوصیسازی تازه در شرکت واحد آغاز شده بود و میرفت تا با اجرای سياستهای تشويقی با پول بازخريدی يک اتوبوس خريد و در يکی از خطوط بخش خصوصی به کار قبلی خود ادامه دهند.
خودش میگويد: «خود آقای مهندس بيژنی مدير عامل شرکت واحد بعد از اينکه من را ديد؛ گفت: خانم شيری، با کارفرمای خصوصی تسويه حساب کنيد و بيا شرکت واحد؛ من استخدام رسمی شما را تضمين میکنم؛ فقط به طور آزمايشی يک دوره کوتاه به صورت قراردادی کار کنيد بعد با شما قرارداد دائم بسته خواهد شد.»
از اين بهتر نمیشد، استخدام رسمی با حقوق و مزايا و ...، آنهم در زمانیکه کارکنان شرکت واحد تحت تاثير تبليغات کارفرما با بازخريدی خود ناخواسته به روند خصوصیسازی در شرکت واحد شتاب بيشتری میدادند.
در اين شرايط چنين پيشنهادی را حتی در خواب هم نمیشد ديد. شنيده بود که شانس فقط يکبار به در خانه هر فرد میآيد و چندان هم صبر نمیکند، پس خانم راننده بار ديگر تصميم گرفت تا کار خود را عوض کند. ماشينش را به همسرش که او هم راننده بود واگذار کرد دوباره آزمايشهای لازم را داد و شد راننده استخدامی شرکت واحد با قرارداد موقت ۶ ماهه.
در سال ۸۶ از او خواستند تا در خط تازه راهاندازی شده BRT مسافران را از يکسوی پايتخت به سوی ديگر پايتخت جابجا کند.
و خانم راننده انجام داد آنهم در آن روزهايی که هنوز واژه BRT به گوش خيلیها غريب و ناآشنا بود و مردم تازه اتوبوسهايی را میديدند که در آنها برخلاف ساير اتوبوسها زنان در قسمت جلو و مردان در قسمت کابين سوار شده و از درهايی که در سمت چپ قرار دارند پياده میشدند.
با پايان سال ۸۶، دوره آزمايشی او نيز پس از ۶ ماه به اتمام رسيد، خانم شيری انتظار داشت که طبق وعده مدير عامل در سال ۸۷ با او قرارداد رسمی بسته شود. اما باز از او خواستند تا قرارداد ۶ ماهه ديگری را امضا کند، به او گفتند همهچيز درباره استخدام رسمی او قطعی است، اما بايد تا زمان صدور دستور استخدام صبر کند و او باز هم قرارداد ۶ ماهه ديگری را امضاء کرد و به کارش ادامه داد، تا مهرماه سال ۸۷ که دوباره نوبت قرارداد جديد رسيد؛ باز با همان دلايل قبلی با خانم راننده قرارداد ۶ ماهه ديگری امضاء کردند. اين وضع تا مهر ۸۸ ادامه پيدا کرد و خانم شيری حالا علاوه بر جابجا کردن مسافران پايتخت شده بود مربی آموزش زنانی که با ديدن او و کارش در شرکت واحد تصميم گرفته بودند تا راننده شرکت واحد بشوند. ۱۰ ـ ۱۲ نفر زن با گواهینامه پايه يک، آمده بودند تا از خانم راننده درس راننگی اتوبوس بياموزند، او به آنها ياد داد درست مانند سالها پيش که هنوز گواهينامه پايه ۲ را نگرفته بود اما به عنوان مربی در آموزشگاهها به زنان، رانندگی با خودروهای سواری را میآموخت، منتها اينبار قرار بود که شاگردانش در آينده نزديک با او همکار شوند.
به تدريج که شاگردانش کار خود را به عنوان راننده اتوبوس در شرکت واحد آغاز کرد، موعد آخرين قرارداد هم سرآمد. بار ديگر برای پيگيری وضع استخدامش به مديران شرکت واحد مراجعه کرد، همانهايی که زمانی حاضر به ملاقاتش بودند و پروندش را از احکام تشويق و تقديری که در پايين آنها جای امضاء و مهرشان به چشم میخورد پر کرده بودند.
اما اينبار درها به رويش مانند گذشته گشوده نبودند به گرمی سابق استقبالش نکردند؛ باز وعده آينده را دادند و اينکه بايد دستور از بالا صادر شود، اما او اينبار حاضر به امضای هيچ قرارداد موقت ديگری نشد. میديد که شرکت واحد با برخی از شاگردانش قرارداد رسمی و دائم بسته بود و حتی شنيده بود که از برخی از آنها برای شرکت در مسابقه رالی اتوبوسها دعوت شده اند.
از نظر خانم راننده دليلی برای اينکه مانند گذشته بطور موقت کار کند وجود نداشت؛ پس بدون قرارداد به کار خود مانند گذشته ادامه داد و برخواسته اش پافشاری بيشتری کرد.
اينبار سربسته شنيد که جواب آزمايشهای خون، ادرار ۲ سال پيش مشکوک بوده و بايد بار ديگر آزمايش دهد؛ حتی يکبار ناغافل در محل کار به سراغش آمدند و او را به آزمايشگاه بردند، اما شنيد که نتيجه آزمايش منفی بوده است.
هرچند خانم شيری راننده شرکت واحد هنوز احترام داشت و با او محترمانه برخورد میشد اما شنيده بود که پشت سرش حرفهايی زده شده است، اينکه نتيجه آزمايشات نشان میدهد که او آدم پاک و سالمی نيست و اين حرف شده بود خوره اعصابش، وقتی هم که اين حرفها به گوش همسرش رسيد اعصابش بيشتر خرد شد.
اواخر سال ۸۸، بود که از فرحناز شيری را خواستند و به او گفتند که نمیتواند بدون قرارداد به کارش ادامه دهد؛ يا بايد برای نيمه اول سال ۸۹ يک قرارداد ۶ ماهه را امضاء کنيد و يا ناگزير شرکت واحد به ادامه همکاری با شما خاتمه خواهد داد.
«نه، هيچ قرارداد موقت ديگری امضاء نمیکنم؛ شما قول داده بوديد که استخدام من دائم شود؛ قرارمان اين نبود... » پاسخی بود که خانم راننده به تمامی تهديدها و تشويقهای مديران بالادستيش داد و قاطعانه پای آن ايستاد اما حاضر نشدن به فعاليتش در شرکت واحد خاتمه دهد.
شرکت واحد سر حرف خود ايستاد و در واپسين روزهای سال ۸۸ از فعاليت خانم شيری که ديگر حاضر به امضاء قرارداد موقت نبود بود جلوگيری کرد اما در مقابل خانم راننده نيز کوتاه نيامد، به اداره کار مراجعه کرد و بازگشت به کار و انعقاد قرارداد دائم را خواستار شد.
اکنون نزديک به يک ماه از آغاز سال ۸۹ میگذرد و فرحناز شيری که زمانی گل سرسبد کارکنان نمونه شرکت واحد بود حالا منتظر برگزاری جلسه تشخيص اداره کار نشسته است تا به خواسته خود برسد.
نويسنده: امير پيمان