دوشنبه 3 اسفند 1388   صفحه اول | درباره ما | گویا


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

"باد سرنوشت زنان را می‌سازد!" گپی با بتين قبادی، برنده خرس بلورين برليناله، دويچه وله


بتين قبادی

در جشنواره‌ی برليناله در بخش نسل جوان، فيلمی کوتاه از بتين قبادی با نام «از باد بپرسيد» اکران شد، که به موضوع حجاب زنان در ايران می‌پردازد. اين فيلم جايزه خرس بلورين جشنواره را در بخش فيلم‌های کوتاه نسل جوان ربود.
بتين قبادی، فيلم‌ساز جوان ايرانی، با فيلم «از باد بپرسيد» بر مشکلی اجتماعی و تا حدودی سياسی انگشت گذاشته که فصل مشترکی از معضلات اکثريت زنان در ايران است. اين فيلم ۱۳ دقيقه‌ای‌، داستان سفر هنرجويان يک مدرسه دخترانه به روستايی در نزديکی تهران است که موضوع عکسبرداری و تهيه گزارش هنرجويان است. ناگهان بادی تند، روسری يکی از دختران را می‌ربايد و دختر در پی حفظ حجاب خود به دنبال روسری می‌دود. روسری پس از مدتی پرواز، سرانجام بر شاخه‌های درختی تنومند می‌نشيند. مردی روستايی، برای کمک به دختر، از درخت بالا می‌رود اما همينکه روسری را بدست می‌آورد، از درخت به زمين می‌افتد و جان می‌سپارد. مرگ اين روستايی، دختر جوان را در مظان اتهام قرار می‌دهد.

چگونه فيلم‏تان را به جشنواره‏ی برليناله عرضه کرديد؟



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 




فيلم را از طريق يک کمپانی در برلين به نام "ميتوس فيلم" (Mitosfilm) که پخش کننده‏ی فيلم هم هست، برای جشنواره فرستاديم که خوشبختانه در قسمت "نسل نو" پذيرفته شد.

آيا ساخت فيلم با انگيزه‏ی شرکت در جشنواره صورت گرفته است؟ يعنی فيلم برای برليناله يا جشنواره‏ی معين ديگری ساخته شده است؟
به هيچ‏ عنوان؛ اين فيلم همان‏طور که خودتان هم ديده‏ايد برای فستيوال ساخته نشده است. ولی من هميشه دوست داشتم فيلم‏نامه‏ و طرح يا ايده‏ای در ذهن‏ام باشد که وقتی آن را جلوی دوربين می‏برم و می‏خواهم به شکل تصوير تعريف‏اش کنم، فرم و فضای سينمايی در آن رعايت شده باشد. يعنی به واسطه‏ی فيلم‏نامه‏ی خوب، بتوانيم فضاسازی کنيم، ميزانسن‏های خوب انجام بدهيم و ديالوگ‏های خوب داشته ‏باشيم؛ آن‏چه در سينما لازم است.

جشنواره‏ی برلين را چگونه ارزيابی می‏کنيد؟
به هر حال سومين جشنواره‏ی بزرگ دنيا است. خيلی خوب است، خيلی خوب ارگانيزه می‏کنند. تماشاچی‏های خيلی خوبی دارد، خيلی حساس‏اند و خيلی خيلی خوشحال‏ام که در سالنی فيلم‏ام را می‏بينم که کنار دست‏ام يک ژاپنی نشسته و روبروی‏ام يک آفريقايی، اسپانيايی و… واکنش آن‏ها نسبت به يک فيلم ايرانی برای من خيلی مهم است.

آيا در جشنواره‏ی ديگری هم با فيلم‏های ديگری شرکت کرده‏ايد؟
فيلم دوم من به اسم "حتماً امروز" در فستيوال کن بود؛ ولی نه در بخش مسابقه. متاسفانه من آن موقع به فستيوال نرفتم.
می‏دانيد که برادر من بهمن قبادی است. زمانی که من فيلم می‏‏ساختم، بهمن عزيز دوست نداشت فيلم‏های‏ام را به فستيوال بفرستم و نگران بود که مبادا من به نوعی فستيوال‏زده بشوم. بهمن که مثل استاد من می‏ماند، سعی می‏کرد که فعلا با فيلم اول يا دوم‏ام به فستيوال نروم.
الان فستيوال‏های زيادی به خصوص در رده‏های درجه‏ی دو يا سه هستند و خودبه‏خود می‏توان برای شرکت دادن فيلم در خيلی از جشنواره‏ها راه پيدا کرد.
ولی برای ما هميشه فستيوال کن، ونيز، برلين و سن‏سباستين خيلی مهم بوده‏اند. من هميشه فيلم‏های‏ام را برای اين چهار فستيوال فرستاده‏ام. نه اين که بگويم فيلم من حتما خوب است، حتی بد. اما اگر ممکن باشد، به اين جشنواره‏ها می‌روم. چون اين فستيوال‏ها انرژی ديگری به آدم می‏دهند؛ يک انرژی حرفه‏ای.
فضايی که در جشنواره‏ی کن يا برلين وجود دارد، تو را به سمت ساختن يک فيلم خوب، يک فيلم هنری هل می‏دهد. چرا که فيلم‏هايی که در برليناله شرکت می‏کنند، فيلم‏های درجه يک خوبی هستند. يکی از علت‏هايی که قبلا فيلم‏های‏مان را به فستيوال‏های درجه دو نمی‏فرستاديم، همين مساله بود.

به برادرتان، بهمن قبادی اشاره کرديد؛ زندگی در خانواده‏ای هنرمند مانند خانواده‏ی شما، می‏تواند به پيشرفت شما کمک کند؟ يا اين که داشتن برادر سرشناسی به عنوان کارگردان می‏تواند بازدارنده باشد؟
بدون شک کمک می‏کند. مثلاً خواهر من، ناهيد قبادی، دو کتاب شعر دارد و چند فيلم ساخته است. خواهر ديگرم، آذر شاعر است و به خصوص به من در فيلم‏نامه‏‏ها خيلی کمک می‏کند. قطعاً تاثير دارد.

فيلم شما در بخش "نسل نو" جشنواره به نمايش درآمد. در حالی که می‏توانست به عنوان فيلم کوتاه در بخش فيلم‏های کوتاه هم به ‏نمايش دربيايد. پخش فيلم در اين بخش پيشنهاد خودتان بود يا انتخاب مسئولان جشنواره؟
فکر می‏کنم با توجه به نگاه متفاوتی که به سينما و شکل ديگر تعريف کردن سينما داشتم، تمام تلاش‏ام اين بود که فيلم‌ام متفاوت باشد و فضاسازی‏ای که در فيلم شد در اين جهت بود که ساختار و شکل سينمايی آن شکسته شود. نظر من اين است. نمی‏دانم اين اتفاق افتاده يا نه. اما فکر می‏کنم برای "نسل نو"، نگاه نو جای‏اش خوب است. نگاه جديدی که هست؛ نسل نو… نگاه ما به سينما…

فيلم کجا ضبط شده است؟ فضای فيلم کجاست؟
داستان در تهران اتفاق می‏افتد. در اطراف جاده‏ی ساوه در روستايی به اسم "پيکه" که يک روستای متروکه و خيلی قديمی با عمری دو تا سه‏هراز ساله است. در اين روستا به مدت هشت روز فيلم‏برداری کرديم.

آيا فيلم جای ديگری هم اکران شده؟ در ايران به خصوص؟
نه؛ در ايران جايی نفرستاديم. نگران بوديم که فيلم در جشنواره‏های ايران انتخاب نشود. چون بحث حجاب و بحث روسری است. برای من خود هنر و رعايت هنری که بايد در سينما باشد، مهم است. پخش کننده‏ی فيلم هم دوست داشت از فستيوال‏های الف شروع کند. اين بود که به برلين فرستاد و خوشبختانه در اين‏جا انتخاب شد.

تنها فيلمی که مؤلفه‏های اجتماعی و تا حدودی سياسی داشت، فقط فيلم شما بود. فيلم‏های ديگران شايد بعضی از خميرمايه‏های اجتماعی را داشتند؛ اما بيشتر شخصی و يا اتوبيوگرافيک. فکر می‏کنيد اين موضوع به موفقيت فيلم شما در برليناله کمک کند؟ با توجه به اين که جشنواره‏ی برليناله، هميشه يک جشنواره‏ی سياسی بوده است؟
نمی‏دانم شايد جشنواره سياسی بوده. من واقعاً يک فيلم سياسی نساخته‏ام. همان‏طور که گفتم هنر سينما برای من مهم بوده است. ولی به قول شما، در فيلم‏هايی که ديديم، درد، درد فردی بود. مثلا اين که دختر يا پسری با مواد مخدر مشکل داشتند و… اما در فيلم من درد مشترک زياد است.
همه‏ی زنان ايرانی با روسری سروکار دارند. پس اين اتفاقی است که برای همه می‏افتد. روسری و پوشش دختران، يعنی لباس يک‏دست مدرسه که مانتو شلوار، روسری و رنگ سياه است، در يک روستای زردرنگ، به شکل نقطه‏های سياهی ديده می‏شود و به چشم و ذهن بيننده کمک می‏کند که اين مساله‏ی مشترکی بين دختران ايرانی و يا زنان ايرانی است. بله؛ اين شايد کمک کند.
من اعتقاد دارم اگر در ۱۳ يا ۱۵ دقيقه در يک فيلم کوتاه بخواهی حرف بزنی و قرار است در ديالوگ‏ها و تصويرها صرفه‏جويی کنی، چه بهتر فيلم‏نامه‏ای داشته باشی که بتوانی خيلی حرف‏ها بزنی. خيلی اتفاق‏ها هست ولی ما خيلی خلاصه کرديم و به بيننده داديم.

بازيگرها خيلی خوب نقش‏شان را ايفا کردند. آيا بازيگران حرفه‏ای بودند يا آماتور؟
خير؛ در تهران دنبال بازيگر می‏گشتيم و يک بازيگر خيلی خوب (ترجيح می‏دهم نام نبرم) پذيرفت در فيلم ما بازی کند. اما زمانی که در ميان هنرورها دنبال سياهی لشکر و دخترانی که در کنار دختر اصلی فيلم بازی کنند می‏گشتيم، در ميان هنرورها، دختری به نام نرگس را ديدم. به محض اين که او را ديدم، تمام فيلم‏ در ذهن‏ام مرور شد و گفتم اين همان دختری است که دنبال او می‏گردم. فيلم‏بردار و بقيه‏ی گروه موافق نبودند. اما من فکر کردم، اين صورت و چهره برای روايت داستان فيلم خيلی خوب است و او را انتخاب کردم و فکر می‏کنم خيلی خوش‏شانس بودم که نرگس را پيدا کردم.

آقای قبادی ارزيابی‏تان از رقبای‏تان در اين جشنواره چيست؟ فيلم‏هايی که تا به حال ديده‏ايد؟ فيلم‏های رقيبان شما در قسمت نسل نو چگونه بودند؟
فکر می‏کنم در دو نوبتی که فيلم اکران شد، بيننده‏ها با تشويق‏شان نشان دادند که اين فيلم شايد يک ذره بهتر باشد. به خاطر فيلم‏نامه‏اش يا نوع روايتی که در فيلم هست…ولی خُب، حقيقت‏اش نمی‌دانم.
من هميشه وقتی فيلمی مثلا از فرانسه يا آلمان می‏بينم، قبل از آن می‏دانم که اين فيلم از آلمان است. ولی من دوست دارم، مثلا در خيابان‏های آلمان اتفاقی که در فرهنگ ژاپن هست و در آلمان نيست بيفتد و کارگردان آلمانی آن‏چه را برای يک دختر ژاپنی اتفاق می‏افتد، تعريف کند. ولی نه؛ زياد چيز تازه‏ای نديدم.

شهرام اسلامی
تحريريه: مصطفی ملکان


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016