دوشنبه 2 آذر 1388   صفحه اول | درباره ما | گویا


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

انسان ها و هويت هاي گوناگون، به مناسبت انتشار کتاب «هويت و خشونت» نوشته آمارتيا سن، اعتماد

محمد صادقي

«مشکل با نظريه برخورد تمدن ها بسيار پيش از آني آغاز مي شود که بخواهيم به موضوع برخوردي گريزناپذير بپردازيم؛ اين مشکل، با فرض منحصر بودن ربط يک طبقه بندي تکواره آغاز مي شود. در واقع اين پرسش که آيا تمدن ها برخورد مي کنند، بر اين فرض استوار شده است که بشريت را مي توان عمدتاً به تمدن هاي متمايز و جدا مانده طبقه بندي کرد، و اينکه به روابط ميان انسان هاي مختلف به نوعي مي توان بدون سوءتفاهم جدي و با توجه به روابط ميان تمدن هاي متفاوت نگريست. نقص اساسي اين نظريه، بسيار مقدم بر آن نقطه يا جايي است که پرسيده مي شود؛ آيا تمدن ها بايد برخورد کنند؟ متاسفانه بايد بگويم که اين ديدگاه تقليل گرا يا فروکاهنده، نوعاً با درکي مبهم از تاريخ جهان آميخته است که در وهله نخست، بر دامنه تفاوت هاي داخلي در درون اين رده هاي تمدني، و در وهله دوم، بر دستيابي و تاثيرگذاري تعاملات اشراف دارد - خواه تعاملات عقلاني باشد و خواه مادي- که مرزهاي منطقه يي اين به اصطلاح تمدن ها را درمي نوردند.



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 




قدرت سرمست کننده آن نه فقط کساني را که مايل اند از تز برخورد تمدن ها حمايت کنند (که از شوونيسم يا ميهن پرستي افراطي غربي تا بنيادگرايي را شامل مي شود) بلکه آنهايي را نيز که خواهان چون و چرا درباره آن نظر هستند به دام مي اندازد و، با وجود اين، مي کوشند در قيد و بند يا چارچوب شرايط ارجاعيه از پيش تعيين شده آن، پاسخ دهند. محدوديت هاي چنين تفکر تمدن بنياني، درست به همان اندازه که براي نظريه هاي برخورد تمدن ها بي اعتبار است، براي برنامه هاي گفت وگو ميان تمدن ها (يعني چيزي که به نظر مي رسد اين روزها به دنبال آن هستند) نيز مي تواند بي اعتبار درآيد. جست وجوي شريف و تعالي بخش براي دوستي ميان مردم که به عنوان دوستي ميان تمدن ها تلقي شده است، نوع بشر چندوجهي را سريعاً به موجوداتي تک بعدي کاهش مي دهد، و مانع تنوع مشارکت هايي مي شود که طي قرن ها زمينه هاي غني و گوناگوني براي تعامل هاي فرامرزي، از جمله در هنرها، ادبيات، علوم، رياضي، ورزش، بازرگاني، سياست و ديگر عرصه هاي مشترک مورد علاقه بشر، فراهم آورده است.»1

سال گذشته در گفت وگويي با پروفسور يوخن هيپلر به بررسي موضوع برخورد تمدن ها پرداختم. وي که نسبت به نظريه و انديشه هاي پروفسور ساموئل هانتينگتون انتقادهايي جدي ابراز مي داشت، در آن گفت وگو به کتابي از آمارتيا سن درباره روابط فرهنگي اشاره کرد و افزود؛ «صد مرتبه از کتاب هانتينگتون بهتر است و بيشتر بايد مورد توجه قرار گيرد.»2 چند روز پس از آن گفت وگو، فريدون مجلسي در يادداشتي با نام «هويت و خشونت از ديدگاه آمارتيا سن» گفته هاي انديشمند آلماني را سنجيده شمرد و به بخش هايي از کتاب آمارتيا سن که ترجمه اش را خود برعهده داشت، اشاره کرد که جاي بسي انديشيدن داشت...

همان طور که مي دانيم، طراح نظريه برخورد تمدن ها پس از طرح اين موضوع که هويت تمدني به طور روزافزون اهميت خواهد يافت، تمدن هاي زنده جهان را به هفت يا هشت تمدن بزرگ تقسيم کرد (تمدن هاي غربي، کنفسيوسي، ژاپني، اسلامي، هندو، اسلاو، ارتدوکس، امريکاي لاتين و همچنين تمدن آفريقايي) و خطوط گسل ميان اين تمدن ها را منشاء درگيري ها و تقابل هاي آينده دانست. وي با طرح موضوع غرب در برابر سايرين به عبارتي مي خواست بگويد که مرزبندي ها و صف آرايي هاي تازه بر اساس تمدن ها شکل مي گيرد و به ويژه مي گفت که کانون رويارويي هاي آينده بين تمدن غرب و جوامع کنفسيوسي و جهان اسلام خواهد بود. به باور هانتينگتون برخورد تمدن ها در سياست جهاني مسلط مي شود. وي دلايل خود را نيز اين گونه مطرح کرد؛

1- وجوه اختلاف ميان تمدن ها نه تنها واقعي بلکه اساسي است. تمدن ها با تاريخ، زبان، فرهنگ، سنت و از همه مهم تر، مذهب، از يکديگر متمايز مي شوند... اين تفاوت ها در طول قرن ها پديد آمده و به زودي از ميان نخواهد رفت. اين اختلاف ها به مراتب از اختلاف ايدئولوژي هاي سياسي و نظام هاي سياسي اساسي تر است.

2- جهان در حال کوچک تر شدن، و کنش و واکنش بين ملت هاي وابسته به تمدن هاي مختلف در حال افزايش است. اين افزايش فعل و انفعالات، هوشياري تمدن و آگاهي به وجوه اختلاف بين تمدن ها و همچنين وجوه اشتراک در درون هر تمدن را شدت مي بخشد.

3- روندهاي نوسازي اقتصادي و تحول اجتماعي، در سراسر جهان انسان ها را از هويت ديرينه و بومي شان جدا مي سازد. اين روندها، همچنين دولت - ملت ها را به مثابه يک منشاء هويت تضعيف مي کند.

4- نقش دوگانه غرب، رشد آگاهي تمدني را تقويت مي کند. از يک سو غرب در اوج قدرت است، و در عين حال و شايد به همين دليل، پديده بازگشت به اصل خويش، در بين تمدن هاي غير غربي نضج مي گيرد.

5- کمتر مي توان بر ويژگي ها و تفاوت هاي فرهنگي سرپوش گذاشت. از اين رو، آنها دشوارتر از مسائل اقتصادي و سياسي حل و فصل مي شوند يا مورد مصالحه قرار مي گيرند.

6- منطقه گرايي اقتصادي در حال رشد است.

7- خطوط گسل ميان تمدن ها، به عنوان نقاط بروز بحران و خونريزي، جانشين مرزهاي سياسي و ايدئولوژيک دوران جنگ سرد مي شود.

پس از طرح نظريه برخورد تمدن ها واکنش هاي فراواني نسبت به آن در سراسر جهان رخ داد، کتاب ها و مقاله هاي مختلفي نوشته شد و نقص هاي کوچک و بزرگ آن، از سوي انديشمندان، فرهنگ مداران و سياست پيشگان جهان همچون زبيگنيو برژينسکي، جين کرک پاتريک، آلوين تافر، شينتارو ايشي هارا، ادوارد سعيد، ريچارد روبين اشتاين، جارل کروکر، برايان بيدهام، ديتر زنگهاس و... مورد نقد قرار گرفت و همچنان توجه به اين موضوع در ميان نوشته ها و گفته هاي آنان ديده مي شود و اين از آن رو که گسترده شدن خشونت در جهان بسيار نگران کننده است، اهميت زيادي دارد. هرچند هانتينگتون با طرح نظريه اش نقش فرهنگ ها و تمدن ها را در سپهر سياست برجسته کرد و با گشودن سرفصلي تازه، در قامت يک نظريه پرداز و پژوهشگر سياسي سطح مناسبات جهاني را از سياست به فرهنگ تغيير داد اما به هر ترتيب، نظريه اش آگاهانه يا ناآگاهانه به «هراس از ديگري» دامن زد و اين جدي ترين نقد به آرا و انديشه هاي اوست. شايد بتوان گفت او به درد و نشانه هاي يک بيماري پي برده باشد اما کوشش او به قصد ريشه يابي درد، حل مساله و شناخت علت هاي درگيري و خشونت انجام نمي پذيرد و همين که مانند برنارد لوئيس نويسنده کتاب «تضاد فرهنگ ها» توجه مخاطبان را به درگيري ها و جنگ هاي تاريخي جلب مي کند و ناشيانه مناسبات دنياي قديم را وارد تحليل خود از وضعيت کنوني جهان مي سازد، به عبارتي نشانه بارزي است تا دريابيم که از نگاهي عميق و سازنده براي ارائه پارادايمي جديد فاصله گرفته است.

اما آمارتيا سن نويسنده کتاب «هويت و خشونت» که انديشمندي نامدار در جهان به شمار مي آيد و جايزه نوبل اقتصاد (1998) را نيز به دست آورده، توانسته است بدون پيشداوري و با نگاهي به دور از تعصب، درکي واقع بينانه از روابط فرهنگي در دنياي امروز ارائه دهد زيرا وي شيفته علم و عدالت است، اخلاق و انسانيت را از اقتصاد جدا نمي کند، مبارزه براي فقرزدايي در جهان را راهي درست براي برقراري صلح و آرامش جهاني مي داند و... آمارتيا سن، همچنان که ديدگاه هاي برتري جويانه و خودخواهانه تمدن ها را مورد انتقاد قرار مي دهد، تفکيک و جداسازي تمدني و رويارو قرار دادن آنها را نيز خشونت آفرين ارزيابي مي کند. به باور آمارتيا سن، انسان ها داراي هويت هاي گوناگون هستند و تفکيک بر اساس يک هويت، ناديده انگاشتن جنبه هاي ديگر انساني است. وي ابراز مي دارد که ما در زندگي هاي متعارف مان خود را عضو گروه هاي گوناگوني مي دانيم و در نتيجه به همه آنها تعلق داريم. شهروندي، اقامت، ريشه جغرافيايي، جنسيت، طبقه، سياست، حرفه، علايق ورزشي، سليقه موسيقايي و نمونه هايي مانند آن ما را در شمار گروه هاي گوناگوني قرار مي دهد و هر کدام از اين گروه ها که فرد همزمان به همه آنها تعلق دارد، به او هويتي ويژه مي بخشد و اين گونه است که ما مي توانيم هويت هاي بسيار متفاوتي داشته باشيم. بنابراين آمارتيا سن با طرح ديدگاه خود از نگاه يکسونگر به جهان و انسان ها پرهيز مي کند و واقعيت موجود جهان را به درستي مقابل چشمان ما قرار مي دهد. نويسنده کتاب «هويت و خشونت» بدون اينکه خود را به جستارهاي خاص فلسفي و نظري محدود کند و به موضوع هايي بپردازد که همگان از فهم آن برنيايند، توانسته مشکلات موجود در جهان را (با آوردن نمونه هايي واقعي از اين سو و آن سوي جهان) که به بدفهمي از «ديگري» منجر مي شود، بشکافد و با ارائه تصويري بي طرفانه از درون فرهنگ ها و تمدن ها ما را به دنياهاي ناشناخته «ديگري» رهنمون سازد.

نويسنده کتاب «هويت و خشونت» طبقه بندي انسانها بنا بر تمدن هايي که ظاهراًً به آن تعلق دارند و به شکل کارتن هاي تمدني دسته بندي شده اند را به پرسش مي گيرد و اين در حالي است که تاکنون بيشترين نقدها درباره تقسيم بندي تمدن ها در نظريه برخورد تمدن ها، به نوع تقسيم بندي بازمي گشت و نقص در شيوه تقسيم بندي مورد مناقشه بود، اما آمارتيا سن اساس اين تقسيم بندي را نادرست تشخيص داده و آن را براي درک واقعي از جهان کنوني سودمند نمي پندارد. اين نکته يي بسيار مهم است زيرا پس از تهاجم وحشيانه و تروريستي به برج هاي سازمان تجارت جهاني که موجب شد ذهن همگان متوجه نظريه برخورد تمدن ها شود و به گونه يي پندار هانتينگتون براي ارائه چارچوب مفهومي پس از دوران جنگ سرد در نظر برخي جدي تر تلقي شود، مرزبندي ها (بر اساس نظريه يي که نقص هاي فراواني دارد) در جهان شدت يافت و برخي از قدرت ها با تکيه بر تفاوت هاي تمدني استراتژي هاي سياسي خود را پي گرفتند. محصول چنين مرزبندي هاي بي اساسي که ريشه در ديگرستيزي و درک کلي و نه چندان درست از واقعيت دروني تمدن ها داشت بيش از آنکه خشونت هاي رايج در جهان را کاهش دهد به رشد آن افزود و نگراني هاي ديگري را نيز به بار آورد... اکنون و با تکيه بر انديشه هاي آمارتيا سن مي توان علت هاي گرفتار ماندن در بن بست هاي کنوني را که ريشه در انديشه هاي ديگرستيز و ستيزه جو دارد، دريافت و راهي به رهايي گشود.

پي نوشت ها؛

1- سن، آمارتيا، هويت و خشونت، ترجمه فريدون مجلسي، تهران، آشيان، 1388، صص 44-43

2- برگرفته از گفت وگوي نگارنده با پروفسور يوخن هيپلر، روزنامه اعتماد، 12/3/1387


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016