يک مدرسه کانکسی در دل برج های بلند سعادت آباد، ترانه بنی يعقوب، همشهری عصر
درست ابتدای جنوب اتوبان چمران و در دل برج های سر به فلک کشيده منطقه دو شهرداری تهران مدرسه ای وجود دارد که اتاق هايش نه ازجنس آجر و سنگ که از ديوارهای آهنی و سرد ند. مدرسه ای مختلط با سه پايه ابتدائی تحصيلی. مدرسه ای کانکسی .از همان مدرسه هائی که نمونه هايش را در شهر بم پس از زلزله بسيار ديده ايم اما باور کنيد در اين منطقه که بسيار نزديک به منطقه سعادت آباد وپل مديريت قرار دارد سالهاست زلزله ای رخ نداده است و درميان خانه های محکم آجری سعادت آباد اين مدرسه کپری به چشم می خورد .
اولين بار خبر وجود چنين مدرسه ای در شهر تهران از زبان وزير آموزش و پرورش شنيده شد. وزير آموزش و پرورش گفت :"در تهران روبروی دانشگاه امام صادق مدرسه ای وجود دارد که از مدارس کپری هم بدتراست .وقتی جلوی چشم ما اين مدارس پيدا می شود . در گوشه و کنار کشور هم چنين مدارسی پيدا خواهد شد."
در جستجوی مدرسه
وزير در حرفهايش فقط به وجود مدرسه ای کپری روبروی دانشگاه امام صادق اشاره کرد . اما از نام و نشان مدرسه هيچ نگفت. برای يافتن آدرس مدرسه به روابط عمومی آموزش و پرورش متوسل می شوم .پچ پچ ها بالا می گيرد. نمی دانيم :"همان روبروی دانشگاه امام صادق است لابد از هر کس بپرسيد مدرسه کانکسی کجاست ؟ نشانی اش را خواهد داد ."
از مسئولان اموزش و پرورش بيشتر درباره نشانی و نام مدرسه می پرسم که اصرارهايم به اين پاسخ می رسد :"فکر می کنيم نام مدرسه فاطمه الزهرا و روبروی دانشگاه امام صادق است" .
آفتاب صبحگاهی بر زمين پهن شده که به دانشگاه امام صادق می رسم . مبدا يافتن نشانی مدرسه . نگهبان دانشگاه امام صادق در پاسخ سوالهايم اخمهايش را در هم می کشد :".نه چنين مدرسه ای سراغ ندارم اما آن سوی خيابان در کوچه سوم يک مدرسه پسرانه هست. فکر می کنم ابتدائی هم باشد ".
کسبه محل هم اطلاعات بيشتری ندارند و همه همان مدرسه را حواله ام می دهند .
مدرسه در ابتدای کوچه ای در نزديکی دانشگاه امام صادق قرار داد . با نگاهی گذرا به در و ديوارهايش خيلی زود می فهمم که مدرسه ،مدرسه مورد نظرم نيست . ديوارها و پنجره ها مثل بقيه ساختمانهای شهرند و مدرسه نيز ظاهری شبيه به ديگر مدارس دارد .
در دفتر کوچکی که در انتهای سمت چپ حياط مدرسه قرار گرفته تعدادی زن و مرد ايستاده اند .همين که وارد دفتر می شوم خانمی که چادر مشکی سياه رنگ به سر دارد می پرسد ": می خواهيد کارنامه بگيريد ؟"هنوز فرصت پاسخگوئی به خانم را پيدا نکرده ام که آقای مسئول دفتر نگاهم می کند .
"آدرس مدرسه فاطمه الزهرا را می خواهم و بلافاصله توضيح می دهم يک مدرسه کانکسی است" آقای مسئول لبخندی می زند :"اما اسم ان مدرسه که فاطمه الزهرا نيست "و هنوز حرفهايش تمام نشده که مرد ميانسالی که در دفتر ايستاده با هيجان می گويد :"من مدرسه را بلدم پسرم انجا درس می خواند من شما را به آنجا می برم ." و خانم کنار دستی اش هم بااخمی ادامه می دهد :" دختر من هم قبلا آنجا درس می خواند و من هم عضو انجمن اوليا و مربيان بودم ."
درد و دلهای خانم شروع می شود:" اگر مدرسه را ببينيد باورتان نمی شود که چنين مدرسه ای در تهران وجود دارد. چند سال قبل به دليل نبود امکانات ايمنی کافی آتش گرفت ."
در راه رسيدن به مدرسه پدر امير حسين که الان در کلاس اول اين مدرسه درس می خواند با آهی بلند می گويد :" اينجا منطقه محرومی نيست باور کنيد هر کدام از خانه های ما را ۳۰۰ميليون هم می خرند ولی نمی دانم چرا رسانه ها مدام اصرار دارند منطقه ما را مستضعف نشين معرفی کنند ."
او از امير حسين می گويد و اينکه اصلا دوست نداشته در مدرسه ای مختلط درس بخواند.
"چند روز پيش با اخم و چشم های پف آلود به خانه آمد .گريه کرده بود چون وقتی می خواستند از بچه ها عکس بگيرند دخترها هم درکادر عکس بودند اما امير حسين می خواسته فقط با پسرها عکس بگيرد اخه می دانيد خجالت می کشد عکسهای مدر سه اش را به بچه های فاميل نشان دهد ."
دبستان کانکسی عارف نسب
چشمم به تابلوی مدرسه می خورد دبستان عارف نسب .عجب !پس اسم مدرسه عارف نسب است .اين مدرسه در محله اسلام آباد بين اتوبان نيايش و چمران قرار گرفته و از حياط مدرسه به خوبی می توان اتوبان های پر از اتومبيل و رفت آمد ادمها از روی پل هوائی کنار مدرسه را ديد .
در ورودی مدرسه باز است. سرک می کشم دخترها و پسرها در حياط مدرسه بازی می کنند .حياط کوچک و مستطيل شکل است و اطرافش کانکس ها چيده شده اند . کانکس های فلزی با درهائی ازپلاستيک قهوه ای پوشانده شده اند .دخترها لباس زرشکی و مقنعه های سفيد به سر دارند و پسرها لباسهای سرمه ای با سر آستين های آبی .آنها با شوق و ذوق کودکانه شان بر زمين طرح خيابان و ماشين می کشند ."
" اجازه خانم ! خوب کشيده ام ماشينم را؟ ببين قشنگ است ". گچ های رنگ و وارنگ با هيجان بين دستانشان می می چرخد . بيشترشان با لهجه حرف می زنند که حکايت از مهاجر پذير بودن منطقه محل زندگی شان دارد ."
از يکی از پسر بچه ها می پرسم مدرسه ات را دوست داری ؟ با لبخند کودکانه ای می گويد :" اره قشنگه . "
بر کانکس ها باا حروف درشت نام کلاس ها حک شده کلاس اول ؛ دوم و سوم ." از پشت پنجره به داخل کانکس ها که با پرده های پارچه ای زرد رنگ پوشيده شده اند نگاهی می اندازم. کوچکند و به زحمت دو رديف نيمکت در ان جای داده شده اند . يکی از مربيان مدرسه در غياب ناظم و مدير پاسخ سوالهايم را می دهد .
مدرسه سه پايه اول ؛دوم و سوم دارد در يايه اول و دوم کلاسها جدا هستند اما در پايه سوم به دليل کم بودن تعداد دانش آموزان کلاسها به صورت مختلط برگزار می شود . در انتهای حياط کوچک چند شير روشوئی و پشت آن پنج توالت قرار دارد .منبع بزرگ قرمز رنگ کنار دستشوئی هم از زمانی حکايت دارد که مدرسه با کمک نفت و بخاری گرم می شد. کانکس هائی که در سرمای زمستان به شدت سرد می شدند.اما آتش سوزی مشهور مدرسه که انعکاس خبری وسيعی هم داشت موجب شد با کمک خيران مدرسه به شو فاژخانه مجهز شود .
خانم مربی که چهره مهربانی دارد از وضعيت بد مالی بيشتر دانش آموزان می گويد دانش آموزانی که به دليل فقر شديد مالی به اين مدرسه می آيند . دفتر مدرسه هم يک کانکس کوچک است .
چند لحظه ای به زنگ تفريح مانده که ناظم مدرسه از راه می رسد و مجوز ورود به مدرسه را از من طلب می کند . نبود مجوز ورودم به مدرسه را غير قانونی می کند . يکی از بچه ها از راه می رسد :"ارام در گوش همکلاسی اش زمزمه می کند :"امروز برای فال فروشی به چهارراه می آئی ؟"
حرفهای خانم مربی را به ياد می آورم :"خيلی از اين بچه ها بعد از مدرسه کار می کنند. گل می فروشند و يا فال... بعضی خانواده ها هم که وضع مالی بهتری داند چون ادرس منزل شان به ساير مدارس نمی خورد و اين مدرسه تنها مدرسه ابتدايی منطقه است مجبورند فرزندان شان را به اين مدرسه بفرستند. کاش مسئولان به فکر اينجا باشند . "
خانم ناظم تا دم در همراهی ام يا بهتر بگويم از مدرسه بيرونم می کند :"با مجوز بيائيد در خدمتتان هستم ."
موفق نمی شوم داخل کلاسها را ببينم و تنها به مشاهداتم از پشت پنجره بسنده می کنم. به مجوز فکر می کنم مجوزی که به من اجازه ورود به کلاسها ی درس اين دبستان و صحبت با بچه ها و مدير دبستان را می دهد و همچنين به حرفهای وزير آموزش و پرورش که قول داده هر چه زودتر به وضعيت اين مدرسه رسيدگی کند .
اينجا منطقه دو شهرداری تهران است منطقه ای نزديک به سعادت آباد تهران و بلوار فرهنگ درست ابتدای اتوبان چمران .