گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
11 مرداد» نامه مهدی نوذر، زندانی سياسی: من اينجا شاهد مرگ هدی صابر بودم، کلمه2 مرداد» بيانيه جمعی از فعالان ملی مذهبی درباره پیگیری پرونده هاله سحابی و هدی صابر 30 تیر» متن شکايت (و برخی مستندات) خانواده هدی صابر در رابطه با قصور و تعمد در حادثه منجر به مرگ هدی صابر، ندای آزادی 29 تیر» مراسم چهلم هدی صابر فردا بر سر مزار وی برگزار می شود 29 تیر» ماجرای اخراج هاله سحابی از دانشگاه و سفر به پاريس، سايت ۲۴
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! چهل روزِ ناباور: به ياد سحابی،عنصرِ وفادارِ عقلانیّتِ سياسیِ ايران، فرشته جمشيدی"تا نهادی گنجِ رازِ عشقِ خود در خاکِ ما بعد از پر کشيدنِ دلِ دردمند و روحِ پر شکوهِ عزت الله سحابی به سوی جاودانگی و اتصّالِ هاله سحابی وهدی صابر به عظمتِ بيکران،هر يک از دوستان وياران و همراهانشان با در اختيار گرفتنِ لفظی ، حکايتها و روايتها و توصيفهايی کردند، از همنشينی های متواضعانه و فروتنانه و وسعت نظرها و خصايل کريمانه ی اين عزيزان.از مدارای خردمندانه، از تأملّاتِ هوشمندانه ی سحابیِ عنصرِوفادارِ عقلانیّتِ سياسیِ ايران گفتند که به قول حافظ: "اينهمه نقشِ می و جامِ نِگارين که نِمود
امّا ميراث وخطِ مشِ باقی مانده از سحابی چيست؟ و ما وامدارِ چه نوع انديشه و مَنِشی هستيم؟ آيا جز اين است که می بايست همچون او از ارتفاعِ برتری بر حوادثِ گذشته وحال و آينده نظر کنيم؟ هم غم ها را ببينيم و هم شادی ها را،هم ويرانه ها را و هم آبادی ها را، هم سوخته ها را و هم ساخته ها را. به ياد بياوريم که او چگونه انديشه اش را پا به پایِ حوادثِ زمانه وجامعه رشد می داد و در حالی که ديگران مشغولِ نزاعهايشان بودند،رازدانِ خردمندِ سياست،بر جادّه ی هدايت و نجات می ايستاد و دورادور و غايبانه جويندگان وطالبانِ حقيقی و صادق را برای رسيدن به مقصدِ مسعود رَه می نمود وبا نافذترين و پرمغزترين استدلالات واِستناداتِ تاريخی و سياسی به ناظرانِ واقعيت های تلخ و شيرين، از تو بر تو بودنِ مسائل و معضلات و مشکلاتِ جامعه مان می گفت. هيچگاه خائنِ به واقعيت نبود. خود و همفکرانش را توانگرِ مطلق و حريف را تهيدست نمی ديد. در منظومه ی انتظاراتش از مردم ، توانشان را منظور می کرد وهمگان را از شتابزدگی و راههای پر هزينه برای حصولِ به نتايجِ زود رَس و کم عمق و کم محتوا بر حذر می داشت و پرده از راههای پوشيده بر می داشت. اعتقادِ راسخی به اصلاحِ لايه به لايه ی جامعه و مردم داشت. قصّه ی ايران را برای قصّه گويی نمی گفت. دردِ بزرگِ دلِ دردمندش فردای ايرانمان بود. " بر آن عقل بخنديد که عشقش نپسنديد". اکنون چه سوگمندانه اذعان می داريم آنانی که می بايست خريدارانِ منصفی برای متاعِ هدايتِ سياسیِ پيک رَه شناس باشند، از سرِ خام انديشی و بی مروّتی و بی مدارايی به ثمنی بخس هم خريدار نشدند. لبِّ کلام و جانمايه ی پيام و معقولیّتِ بيانش را درک نکردند و خود و جامعه را بی بهره و از هشدارهايش بی نصيب کردند و از سرِ تعصب و تجزم وقعی ننهادند و سوء عاقبت ديگری را رقم زنند. " حديثِ هستیِ ما بشنو از ايجازِ خاکستر". سرانجام، پس از شصت سال مبارزه ی صادقانه، و نه کاسبکارانه ، اين رهروِ سر منزلِ عشقِ به ايران را به قول فريدون مشيری، " تزويرِ غمخواران زِ پای افکند". و فرياد بر آورد: " ای خدای بزرگ ، ای تغيير دهنده ی قلب ها و فکرها، يا حال و روزِ ما را دگرگون کن يا مرگِ مرا برسان". و سحابیِ ريشه در خاک را به خاکِ ايران زمين سپرديم. " بهایِ دُرّ نشود گُم اگرچه در خاک است". در اوجِ حيرانی و ناباوری در حالی که صبر بر داغِ دلِ سوخته داشتيم ، شنيديم که " هدی صابر" صحابه ی يقين مندِ ديگری از سحابی را به جهت رساتر کردن ندای مظلومیّتِ هاله بانگ در گلو شکستند و دلِ خورشيدی اش را که طاقت ظلمت نداشت به خاموشی کشاندند و ستارگانِ يک کهکشان را در جوارِ هم نشاندند. "غم اگر به کوه گويم بگريزد و بريزد شايد زمانِ آن فرا رسيده باشد که برای رسيدن به هدف ومقصدِ شريفِ پيشِ رو، راهی معتبر و نردبانی استوار برگزينيم و راهِ نقدهای خردورزانی همچون سحابی ها را بر خود نبنديم و از غنای فکری و فرهنگی و سياسی شان به موقع بهره جوييم و راهِ گسترشِ هدايتِ هدايتگران را سد نکنيم. تا دچارِ خسرانی ديگر نشويم. تير ماه هزار و سيصد و نود ------------------------------- Copyright: gooya.com 2016
|