گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
در همين زمينه
26 آبان» نامه نهضت مقاومت ملی ايران به آنگ سان سوکی31 شهریور» گفتوگو با انیس نقاش، یکی از مأموران ترور شاپور بختیار 31 شهریور» نامه نهضت مقاومت ملی ايران به بان کی مون در مورد حضور احمدی نژاد در سازمان ملل 13 مرداد» اطلاعيه نهضت مقاومت ملی ايران به مناسبت نوزدهمين سالگرد قتل شاپور بختيار 28 اردیبهشت» قاتل شاپور بختيار عازم ايران شد، دويچه وله
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! حوادث ١٣٥٧ و وظايف کنونی طرفداران استقرار حاکميت ملی، بيانيه نهضت مقاومت ملی ايران به مناسبت آغاز دولت شاپور بختياردر سال ١٣٥٧ در چنين روزهايی کشور ما بر سر دوراهی سرنوشت بسر می برد. محمدرضاشاه پهلوی که پس از کودتای ٢٨ مرداد ١٣٣٢ قانون اساسی را در هم پيچيده، بر خلاف نص صريح آن بجای سلطنت کردن بعنوان مقام غير مسئول خود همه ی اهرم های حکومت را به دست گرفته شخصأ به محورهمه ی امور تبديل شد بود، زمانی که بحران سراسر جامعه را فرا گرفت، و ديگر خود را به ماندن قادر نمی ديد، حتی يک شخصيت لايق و قابل قبول سياسی را که توان حفاظت ازحکومتش را داشته باشد را هم نميتوانست عرضه نمايد؛ و به ناچارمجبور گرديد بسراغ کسانی رود که تا آن روزعليه آنان کودتا کرده بود، روانه زندانشان نموده بود، چماقدارانش را بسراغشان فرستاده بود و به اين اخطار های آنان که دست از ديکتاتوری بر دارد و مطابق قانون عمل کند گوش نداده بود. اما زمانی که او برای هميشه مملکت را ترک نموده، عملا انقراض سلسله پهلوی را قبول کرد، انبوه تعدی ها، حق کشی ها و جنايات انجام شده در ٢٥ سال پيش از آن در ذهن مردم، روشنفکران و حتی سياستمداران با سابقه چنان اثری برجا گذاشته بود، که با وجود اخراج عملی شاه از کشور بخش بزرگی از جامعه که به ابعاد دستاورد بزرگ مردم و دگرگونی حاصل شده پی نبرده بودند و ناتوان از درک هرج و مرجی که در راه بود و سرنوشت کشور را دچار بزرگترين خطر تاريخی می ساخت، همراه با توده های غيرسياسی که بصورت نيرويی بی شکل و کور به آلت دست مشتی فتنه جوی تشنه ی قدرت تبديل شده بودند، بدون انديشه و تعقل لازم، تنها از انقلابی دم می زدند که از آن کمترين مضمون روشنی درذهن نداشتند.
پس از قبول نخست وزيری از طرف دکتر شاپور بختيار، يکی از رهبران جبهه ملی ايران، به شرط بيرون رفتن شاه از کشور حرکت انقلاب بر سر اين دوراهی قرار گرفت که آيا تغيرات لازم را بايستی در چوب مکانيسم های پيش بينی شده در قانون اساسی مشروطه، آنگونه که نظر دکتر بختيار بود، انجام داد، يا چنانکه اتفاق افتاد سرنوشت کشور می بايست در کوچه و خيابان و ازطريق اعمال قهر و خشونت و به دست کسانی تعيين گردد که در زندگی آنان هيچگونه سابقه ی از کشورداری ديده نشده بود. سپردن ديرهنگام مسئوليت از طرف شاه به سياستمداران با سابقه و خوشنام ملی، وعدم همفکری و تفاهم لازم ميان آنان در اجرای همان بر نامه ای که همواره و از ديرباز هم آوا با دکتر مصدق رهبر نهضت ملی خواهان آن بودند و اکنون فرصت اجرای آنرا بدست آورده بودند، يعنی بر قراری حاکميت ملی و حکومت قانون بجای ديکتاتوری، باعث گرديد که هر روز کفه ی ترازو به نفع کسانی که جانشينی شاه را به بهانه های من درآوردی دينی حق خود ميدانستند پايين تر رود. قطاری بنام "انقلاب اسلامی" براه افتاده بود، و هر کس بدون توجه به پسوند اسلامی و رهبری آن از طرف بخشی از مرتجعترين آخوندها، ميخواست در سوار شدن بر آن بر ديگران سبقت گيرد. تمام کوشش های دکتر بختيارهمچون انحلال ساواک، آزادی زندانيان سياسی، آزادی قلم، بيان و تظاهرات که به محض قبول نخست وزيری اعلام و در مدتی کوتاه اجرا شد، و ميتوانست بعنوان اولين دستاورد بزرگ مبارزه مردم مقدمه ای برای اصلاحات قانونی وسيعتری تلقی گردد، وبا استفاده از آن سنگ بنای يک جامعه دموکراتيک گذارده شود ناديده گرفته و شعار مجهول "جمهوری اسلامی" که بجز خمينی و ياران نزديکش کسی ديگر از محتوای اصلی آن خبر نداشت به شعار اصلی انقلاب تبديل گرديد. در اين نوشته مقصود باز خوانی همه ی وقايع آن دوره نيست، زيرا چه کسی را ميتوان يافت که با ديد غيرمغرضانه به حوادث آن زمان بنگرد و نتواند قيافه کريه يکی از بزرگترين جنايتکاران تاريخ اخير کشور، خمينی، و در نقطه ی مقابل آن، چهره يکی از برجسته ترين روشنفکران و مردان سياسی دورانديش، متعهد به قانون، آزادی و منافع ملی ايران، شاپور بختيار را نبيند. بلکه غرض اين است که از يک تجربه تلخ تاريخی که مردم ما بهای گرانی بابت آن پرداخته اند بياموزيم و حتی المقدور از تکرار اشتباهات انجام شده پرهيز کنيم. اولين درسی که ميتوان از تجربه سال ١٣٥٧ گرفت اين است که زوال يک ديکتاتوری الزامأ بمعنی تولد دموکراسی نيست، چه آنگونه در بالا اشاره شد اگراين روند در قالب يک تفاهم ملی و بر پايه اصولی مبتنی بر رعايت حقوق عامه ی مردم و قانون استوار نباشد، ميتواند موجب گردد که بار ديگر فرد يا گروه شياد ديگری با طرح شعاری عوام فريب مردم وحتی روشنفکران جامعه را بدنبال خود کشانده، پس از رسيدن بقدرت نه تنها بحقوق مردم بی اعتنا باشد بلکه بر شدت خفقان و اختناق نيز بيافزايد. نظام جمهوری اسلامی نيز در مر حله کنونی در شرايطی همچون رژيم محمد رضا شاه در ١٣٥٧قرار گرفته است، چه اين نظام هم که نا کار آمدی خود را در تمام زمينه ها نشان داده است و فقط به کمک اعدام، شکنجه، و زندان مخالفين خود به حيات ننگينش ادامه ميدهد هم رفتنی است. وايرانيان دموکرات و خواهان ترقی و تعالی کشور بايستی بر پايه يک تفاهم ملی وبرمبنی اصولی که به خواستهای اساسی جامعه جواب دهد راه حلی را برای گذار از اين نظام به يک حکومتی لائيک و متکی به رای مردم پيدا و به مردم ايران عرضه کنند. تغييرات لازم در چارچوب قانون اساسی جمهوری اسلامی ممکن نيست چه اصل ۱۷۷ آن - بازنگری در قانون اساسی ــ چنين مقرر ميدارد که : و بدين ترتيب هر گونه تغير در زيرساخت اين قانون ضد حاکميت ملی و غير دموکراتيک غير ممکن می گردد، ومبارزه در چارچوب اين قانون برای نيل به دموکراسی را بر خلاف آنچه بعضی ها هنوز هم ادعا می کنند ممکن نمی سازد. ايران هرگز نخواهد مرد Copyright: gooya.com 2016
|