زهرا رهنورد: بخشی از حاکميت برانداز است، گفتوگوی جرس با زهرا رهنورد
جرس: زهرا رهنورد جريانی که امروز قدرت رابه دست آورده ديگر نمی خواهد آن را رها کند و تبديل به تشکل قوی و قدرتمند شده اند که اسلحه و رانت نفتی و رسانه های تبليغاتی را دارد و و با اين ها مردم را سرکوب می کند تا بر سر قدرت باشد. بخشی از حاکميت فعلی مصداق دقيق، نااهلان هستند، تازه به دوران رسيده هايی که هيچ چيز جز قدرت و ديکتاتوری کام تلخشان را شيرين نمی کند اين بخش از حاکميت، خود برانداز جمهوری اسلامی است.
وی می گويد: بر اين باوراست که خشونت ها جنبش سبز را در مسير خود مقاوم تر می کند و به تعميق جنبش و فراگير تر شدن آن می انجامد و به شخصه خود را برای چوبه دار آماده کرده ام و تا پای جان بر سر آرمان های آزادی-دموکراسی و قانون گرايی ايستاده ام ، ديگران نيز بر همين ميثاق هستند.
رهنورد با تاکيد بر وجود خرد جمعی در جنبش سبز می افزايد: در همين حال آقايان کروبی، موسوی و خاتمی نيز چه بخواهند و په نخواهند به عنوان رهبران جنبش شناخته شده اند و کنارمردم قرار دارند. در واقع تعاملی بين ملت و رهبران جنبش شکل گرفته است. توافق بر سر قانون اساسی و اجرای بی تنازل آن و در عين حال وحی منزل نبودن قانون اساسی نيز يکی از محورهای توافق ملی جنبش سبز است.
گفت و گوی تفصيلی کلمه با زهرا رهنورد به شرح زير است:
انقلاب اسلامی با شعار استقلال و آزادی و در راستای مخالفت با استبداد و ديکتاتوری شاه و خصوصا در مخالفت با انتخابات فرمايشی که در رژيم گذشته برگزار به پيروزی رسيد، اما اکنون می بينيم همان رفتارها مجددا در حال تکرار شدن است، چرا در دهه سوم انقلابی که به نام آزادی هنوز چنين مشکلاتی وجود دارد و حتی رفتار ها خشونت آميز تر شده است و انتخاباتی بر پايه تقلب برگزار می شود؟
تحليل من اين است که اين جريان فشار و ارتجاعی از همان زمان شکل گيری انقلاب اسلامی و تحقق جمهوری اسلامی در کشور ما وجود داشته است و هميشه در تلاش بوده تا به قدرت برسد و هميشه نيز هرکس و هر جريانی که با فکر، انديشه و ايدئولوژی او مخالف بوده است را می خواسته حذف کند که گاه اين حذف با سرکوب و آزار مردم همراه بوده و گاه نيز در جريان قتل های زنجيره ای و آزار خود را نشان داده است. در واقع با انتخاب دولت نهم بخشی از اين جريان تندرو که در قتل های زنجيره ای نظر مثبت يا نقش داشته است در موضع قدرت قرار گرفت و اکنون می خواهد هر روش و هر وضعيتی اين قدرت را در دست نگه دارد. می توانيم بگوييم پس از انقلاب اسلامی جريان های تندرو و سرکوب گر که هنوز به قدرت نرسيده بودند با انتخابات نهم به قدرت رسيدند و اکنون به هر قيمتی حتی کودتا نمی خواهد قدرت را از کف بدهد.
در دهه سوم انقلاب شاهد دستگيری گسترده ای از فعالان سياسی که خود در بوجود آمدن اين انقلاب نقش اساسی داشتند بوديم همچنين عده زيادی از مردم و روزنامه نگاران نيز دستگير شدند و مهم تر از همه خون های بيشماری ريخته شد ايا هيچ گاه گمان می کرديد در نظام جمهوری اسلامی چنين حوادثی رخ دهد؟
اتفاقات اخير برای انقلابيون يک کابوس بود و کسانيکه از رژيم سرکوب گر و پليسی شاه لطمات بسياری خورده بودند هيچ گاه فکر نمی کردند در نظام جمهوری اسلامی که درواقع آرمان هايش عليه تمام آن ظلم ها، سرکوب ها ، زندان ها و آن محيط پليسی اين ها بود و بر اساس محبت، شفقت، انسانيت، آزادی رحمت و يگانه بودن ملت و دولت بوجود آمده بود چنين فجايعی رخ دهد. به طور مثال شعاری که شهيد رجايی در آن زمان می گفتند کابينه ۳۶ ميليونی بود ، يعنی حاکميت متعلق به مردم است و مردم هستند که حق دارند نظر دهند و اعمال خواسته های خود را بخواهند از بين رفته و امروز در واقع شکاف عظيمی بين حاکميت و ملت بوجود آمده است و اين شکاف آنقدر عظيم شده که می بينيد حاصلش سرکوب مردمی است که با حاکميت فعلی مخالف هستند. ما هيچ گاه فکر نمی کرديم چه در خيابان ها و چه در زندان ها چنين رفتارهايی صورت گيرد و از نظر ما اين کابوسی بود که رژيم شاه انجام می داد. در هر صورت آرمان جنبش سبز، حاکميت مردم است نه حاکميت دولتها.
خانم رهنورد برخی می گويند اين انتقاد بر شما و بسياری از فعالين سياسی و اجتماعی آن زمان وارد است که اگر در مقابل برخوردهای خشونت آميز دهه های قبل خصوصا با جوانان و زنان محکم تر و قاطع تر می ايستاديد اکنون ما با چنين هجمی از خشونت خصوصا در خيابان ها مواجه نبوديم.
در اين سی سال معترض تر از من کسی وجود نداشته به شکل های مختلف تا آنجا که البته اطلاعاتی داشتن اعتراض کردم اما من خود جزو کسانی بودم که همواره تحت فشار بوده و هيچ يک از کتاب هايم اجازه انتشار نداشته است. قبل از انقلاب ده جلد کتاب چاپ کردم و پس از انقلاب نيز کتاب ها ی متعددی نوشتم که بالاخره هم به اين نتيجه رسيدم که فقط بايد کتاب درسی نوشت که در واقع اين کتاب های درسی هم آنقدر کارشناسی می شود که هيچ محتوايی جز محتوای علمی ندارد؛ در نتيجه من نيز از کسانی بودم که در سانسور شديد قرار گرفت و زمانی که ديدم هيچ فعاليتی نمی توانم داشته باشم به دانشگاه پناه بردم که در آنجا به بالاترين موقعيت علمی در سطح دانشگاهی دست يافتم اما به اين قيمت که هيچ فعاليت اجتماعی نمی توانستم داشته باشم و تمام فيلم ها و زينک های کتاب های من که قبل از انقلاب نوشته بودم را از بين بردند و هيچ باقی نماند. از اين رو من هميشه با رفتارهای ضد آزادی خواهانه مخالف بوده و هستم و هميشه نيز در خصوص رفتارهای سرکوب گرايانه با حقوق و پوشش زنان در قالب نوشته و سخنرانی مخالفت کرده ام. البته در خصوص اينکه بايد رفتار قاطع تری بايد صورت می گرفت نمی خواهم هم اکنون جواب اول و آخر را بدهم اما بايد به اين نکته نيز توجه کرد در آن زمان اينترنت و به الطبع وبلاگ ها و سايت های خبری نبودند اما امروز اين فرصت را سايت ها و محيط ديجيتالی برای ما فراهم کرده اند که می توان بسياری از اعتراضات را ممکن کرد.
خانم رهنورد شما در انتخابات نقش فعالی داشتيد و شايد بتوان گفت نخستين زنی بوديد که در تاريخ انتابات رياست جمهوری در کنار همسرش همه جا حضور داشت، سخنرانی می کرد و اگر آرا درست اعلام می شد شما نخستين همسر رييس جمهوری می شديد که حتی پيش از موسوی فعاليت های اجتماعی و سياسی چشمگير و فعالی داشت، چگونه اين تابو شکسته شد و هدف شما از اين فعاليت ها چه بود؟
وقتی قدم به انتخابات گذاشتم می دانستم که به شدت سرکوب خواهم شد، با اين همه در يک شرايط سرشار از تابوی ذهنی، در اين انتخابات سنت شکنی کردم و از آنجاکه زنان اجازه ندارند در انتخابات رياست جمهوری کانديدا شوند به عنوان همسر يک کانديدا برای نخستين بار وارد فعاليت های انتخاباتی شدم. من می خواستم که حرف خود را به مردم برسانم چراکه هميشه يکسری شعار ها و آرمان ها را دنبال می کردم و اين بارهم ميخواستم که از طريق انتخابات آن شعارها را دنبال کنم. در واقع من کنار موسوی قرار گرفتم تا بتوانم آرمان های مورد علاقه خودم را مطرح کنم و پيش از آنکه کانديداتوری مهندس موسوی برای من مهم باشد در نظر داشتم تا از فرصت های پيش آمده بتوانم استفاده کنم و از انديشه، قانون گرايی، دموکراسی خواهی و آزادی قلم و بيان دفاع کنم. اين فرصت در انتخابات برای من ايجاد شد تا در کنار موسوی دو هدف را پيگيری کنم که هدف نخست جذب زنان و جوانان به انتخابات رياست جمهوری دهم، حضور رای دهندگان به پای صندوق های رای و تحقق آرمان هايی چون آزادی، قانون گرايی و دموکراسی بود و هدف دوم مطرح کردن آرمان هايی بود که از نوجوانی دنبال می کردم، انتخابات برای من فرصتی بود تا بتوانم با حضور در جمع های چند ميليونی خواست های آزادی خواهانه ،قانون مدارانه، دموکراسی خواهی و در کنارشان به طور مشخص رفع تبعيض جنستی را مطرح کنم. از طرفی ديگر من از اول با حضور موسوی در پست رياست جمهوری مخالف بودم و البته اين کاملا يک سليقه روشنفکرانه است و هيچ ربطی به حکومت و سياست ندارد، من از قدرت سياسی برای خودمان خوشم نمی آيد، و نمی خواستم که در وضعيت حاکميت قرار بگيريم و کلا به عنوان يک روشنفکر به فعاليت در حوزه عمومی علاقه مندم نه حوزه حکومتی اما زمانی که موسوی پا به صحنه گذاشت من هم با يک بيانيه حضور خودم را در کنار او با اين عنوان “انتخابات دهم زنان و رفع تبعيض” مطرح کردم و همه جا موسوی را حمايت کردم . در حاليکه هدف اصلی من آرمانهای دموکراتيک و رفع تبعيض جنسيتی و دست يابی به شرايطی برای سعادت و رفاه بشری و نجات از فلاکت بود.
حضور شما در کنار آقای موسوی بسيار حساسيت بر انگيز شد و جناح مقابل سعی کرد به نوعی واکنش خود را نسبت به اين موضوع نشان دهد، شديد ترين نوع واکنش نيز توسط آقای احمدی نژاد در مناظرات تلويزيونی با نمايش توهين آميز “بگم بگم” همراه بود، چرا آنان چنين واکنش هايی از خود نشان دادند؟
زنان ما هميشه در طول تاريخ از سرکوب رنج برده اند و اين سبب شده تا فعاليت سياسی زنان در زير پوست جامعه باشد نه در سطح و بيرون، به طور مثال، مادران پادشاهان، زنان طبقات متوسط به نوعی با تحريک و يا تشويق مردان خود در سياست به طور پنهان ايفای نقش می کردند اما امروز حضور زنان، از زير پوست تاريخ خارج شده، پنهانی و اعمال نفوذ نيست، بلکه عينی، جدی، عقلانی و در روی صحنه است. از سوی ديگر فشارها، عقب راندن ها و قوانين تبعيض آميز و اعمال تبعيض ها که من در انتخابات دهم اسم آن را گذاشتم “قوانين قيم مآبانه” هميشه من را رنج داده و حتی در کتاب ” طلوع زن مسلمان” که هرگز در جمهوری اسلامی چاپ نشد اما مورد نقد و بررسی های شديد قرار گرفت و به شدت از طرف محافظه کاران کوبيده شد به اين مساله اشاره کرده ام . همان طور که بالاتر نيز اشاره کردم من در اين۳۰ سال در خواست و مطالبات خود را درباره قانون خواهی، آزادی، دموکراسی و رفع تبعيض از زنان مطرح کرده ام و اين بار انتخابات فرصتی را فراهم کرده بود تا به بهانه انتخابات و حمايت از موسوی بتوانم آنان را بيشتر و واضح تر بيان کنم ، در برنامه های تبليغاتی نيز نخست من سخنرانی می کردم و سپس ايشان صحبت می کردند و خوب تمام اين ها مردم خصوصا زنان را جذب کرد و ديدند که خواسته هايشان از زبان يک زن در طول انتخابات در حال بيان شدن است و رای بسياری را برای کانديدای اصلاح طلبان آورد که منجر به آن تقلب گسترده يا کودتای انتخاباتی شد. خوب اين کينه زيادی را سبب شد و جناح مقابل کينه عميقی را نسبت به من احساس کرد و اين کينه عميق خود را در دو بعد نشان داد. از يک طرف اين کينه عميق خود را با تهمت غير قانونی تحصيل کردن و تحريک موسوی با اهانت به من بود که مردم نيز گفتند که “کسی که کم مياره ناموس وسط مياره” که درواقع شعار مردم در آن روز ها بود که می توان گفت عرف جامعه ما زن را ناموس ميداند و به اين ترتيب حرف خود را زد اما از نظر خودم پيش از آنکه يک زن باشم انسانی هستم که آگاهانه و با انتخاب آمده است و شايد اطلاق ناموس چندان مناسب او نباشد و از طرفی ديگر آن حرکت بخشی از رفتار احمدی نژاد را نشان ميداد و اينکه او با کوبيدن من به طور جدی وارد فاز سرکوب زنان شد و با آن اهانتی که او در مناطره تلوزيونی کرد سرکوب زنان آغاز شد.پس از آن خود من بارها در خيابان ها توسط يگان ويژه باباتوم برقی مورد حمله قرار گرفتم و هم با گاز فلفل بطور اختصاصی و شخصی پذيرايی شدم و هنوز سايتها و رسانه هايشان کينه های عميق خود را نسبت به من با فحاشی و تهمت ادامه می دهند.
در انتخابات دهم و سپس در اعتراضات پس از آن زنان نقش بسيار فعالی داشتند و در بسياری از جهات از مردان نيز پيش رو تر بودند ، تحليل شما در اين باره چيست؟
زنان ما رشد بسياری کرده اند و آگاهی های عمومی و اجتماعی آنان بسيار بالا است. بخش عظيمی از ورودی ها ی دانشگاه ها را دختران تشکيل می دهند و در عيم حال يکی از قشرهای بسيار سرکوب شده تاريخ کشور ما هستند که از لحاظ منزلتی و حقوقی هميشه تحقير شده اند و جنس دست چندم بوده اند، البته در تمامی طول تاريخ زنان سرکوب شده اند و بويژه در دولت احمدی نژاد بخشی از تاريخ سرکوبگری زنان است. در نتيجه زنان تلاش کردند تا در اين انتخابات مطالبات خود را بيشتر دنبال کنند و از طرفی هم مواجه شدند با شعارهايی که من می دادم مبنی بر رفع تبعيض و در عين حال هم من و هم مهندس موسوی مخالفت خود را با گشت های ارشاد و عدم دخالت در زندگی شخصی افراد عنوان کرده بوديم. در نتيجه زنان گسترده تر از قبل وارد انتخابات شدند و همچنين پس از انتخابات پيشتاز جنبش سبز گشتند و سرکوب زنان چه در خيابان و چه در زندان نيز به همان ميزان افزايش پيدا کرد. فراموش نکنيد که زنان نيمی از جمعيت کشور مارا تشکيل می دهند و اين نيمی از جمعيت به يک بيداری و آگاهی رسيده است. از طرف ديگر حاکميت نيز به رفع تبعيض تن داد که من اسم آن را گذاشته ام “رفع تبعيض در قلمرو خشونت”، يعنی حاکميت در اعمال رفتارهای خشونت آميز به طور مساوی بين زن و مرد اقدام می کند اما حاضر نيست زمينه آزادی ها و برابرای های انسانی قدمی بر دارد.
گاهی اوقات در صحبت های مردم شنيده می شود که اگر زهرا رهنورد نبود شايد مهندس موسوی تا کنون کنار کشيده بود و يا مواضع ملايم تری انتخاب می کرد آيا اين چنين است؟
ما هردو روی آرمان های ملت مصر هستيم و اين خواسته ها و آرمان ها را تازه به دست نياورده ايم. جنبش سبز به نظر می آيد که تازه متولد شده اما جنبش سبز هميشه بوده و اين آرمان های هميشگی ما بوده است. من و موسوی باهم مبارزات را شروع کرده ايم و باهم نيز پيش می رويم. البته اگر هم کسانی اينگونه فکر ميکنند خوب است و نشانگر اين است که بر نظام پدرسالاری فايق شده اند و در عين حال نشان می دهد خانمی پيشتاز تر از آقايان است اما من خود می گويم ما هميشه در کنار هم بوده ايم چراکه زن و مرد دو بال پرواز هستندو هيچ پروازی با يک بال و يا با بال شکسته انجام نخواهد .
در ۲۵ خرداد اعلام شد که رای من کجاست اما از جايی به بعد اين شعار تغيير کرد ، جدا از درست بودن يا نبودن اين شعار ها چرا جنبش در بعضی از مواقع حداقل در شعار دادن راديکال شد ؟
تاکتيک و استراتژی جنبش مسالمت، آرامش و تعهدات فرهنگی و اخلاقی است و هيچ اسلحه ای جز رحم، شفقت، محبت، دوستی، فرهختگی و عقلانيت اسلحه ديگری ندارد اما زمانيکه جواب رای من کجاست آن گونه با خشونت داده می شود واکنش ها نيز متفاوت می شود. به نظر من گره ای که با دست باز می توانستند باز کنند را با با دندان های کندشان نمی توانند باز کنند و اين دندان های خشونت که حاکميت به کار برده نمی تواند اين گره را باز کند و ديديد که شعارها از رای من کجاست عبور کرد و همان طور که می بينيد به شعارهای تند و راديکال تبديل شد. اما اين شعارها هيچ وقت از جنبه رحمت و رحمانيت و دوستی جدا نمی شود و اين اسلحه جنبش است و در غير اين شکست می خورد. من نکته ديکری را هم می خواهم بگويم جنبش سبز از دل جنبش اصلاحات بيرون آمد و جنبش اصلاحات جنبش بر اندازی نيست. در جهان اسلام چه در مصر و شمال افريقا و چه در خاورميانه اصلاحات به عنوان يک روش مطرح بوده است. در واقع در جهان اسلام سه اقدام با همديگر و درمقابل تفکرات ارتجاعی و واپس گرا مطر ح بوده ، نهضت بيداری احيا و اصلاح سه جريانی بوده اند که هميشه در کنار هم قرار داشته اند و هيچ يک بدون ديگری نمی تواند وجود داشته باشد. اگر بيداری است احيا يعنی زنده کردن ملت نيز هست و جريان اصلاحات نيز در کنار دوتای ديگر معنی می يابد. احيا، بيداری و اصلاحات در هيچ کجای جهان اسلام و منطقه بصورت خشن و سرکوب گر نبوده و اگر به تاريخ منطقه نگاه کنيد می بينيد در هيچ کجا هم با اين خشونتی که دولت دهم با مردم رفتار کرده رفتار نشده است. در هر صورت جنبش سبز در درون اصلاحات به حرکت آرام خودش برای دست يابی به دموکراسی، آزادی، قانون گرايی و رفع تبعيض زنان و مطالبات جريان های جنبش پيش می رود. جنبش تکثر گرا است اما برانداز و تجزيه طلب نيست. اگر از حقوق اقوام صحبت می کند به اين معنی نيست که آنان به دنبال تجزيه هستند يا ما اين را پيشنهاد می کنيم، ما در در عين وحدت اين کثرت را می بينيم.
امام وصيت کردند نگذاريد انقلابمان به دست نا اهلان بی افتد آيا امروز چنين اتفاقی رخ داده است؟
دقيقا اين اتفاق افتاده است. جريانی که امروز قدرت رابه دست آورده ديگر نمی خواهد آن را رها کند و تبديل به تشکل قوی و قدرتمند شده اند که اسلحه و رانت نفتی و رسانه های تبليغاتی را دارد و و با اين ها مردم را سرکوب می کند تا بر سر قدرت باشد. بخشی از حاکميت فعلی مصداق دقيق، نااهلان هستند، تازه به دوران رسيده هايی که هيچ چيز جز قدرت و ديکتاتوری کام تلخشان را شيرين نمی کند اين بخش از حاکميت، خود برانداز جمهوری اسلامی است.
در خصوص رهبری جنبش، آيا شما فکر ميکنيد که اقايان موسوی، خاتمی و کروبی رهبری جنبش را برعهده دارند و يا جنبش به صورت خود جوش و به صورت تصميم گيری در لايه های اجتماعی راه خود را ادامه می دهد؟
شخصا فکر می کنم جنبش از يک خرد جمعی برخورد دار است که فوق افراد است. جريان های اجتماعی وقتی دست به دست هم می دهند در درون خود قانون مندی هايی را شکل می هند و الان هم اين قانون مندی بر کل جنبش حاکم است. در عين حال جنبش از خرد جمعی بهره مند است و در همين حال آقايان کروبی، موسوی و خاتمی نيز چه بخواهند و په نخواهند به عنوان رهبران جنبش شناخته شده اند و کنارمردم قرار دارند. در واقع تعاملی بين ملت و رهبران جنبش شکل گرفته است. توافق بر سر قانون اساسی و اجرای بی تنازل آن و در عين حال وحی منزل نبودن قانون اساسی نيز يکی از محورهای توافق ملی جنبش سبز است.
آينده جنبش سبز را چگونه می بينيد؟
اين وعده الهی است که در نهايت حق پيروز می شود و تا زمانيکه روش آرمان های خوب بلند مردم پيگيری ميشود اين پيروزی امکان پذير است. به قول قرآن مجيد موعد شما صبح است آيا صبح نزديک نيست . البته با اين سرکوب ها يک مقدار تحرک رفتاری بايد بيشتر و مخالفت ها مدنی تر شود و فراموش نکنيم که خيابان تنها گزينه نيست.
اعدام در زندان ها، دستگيری فعلان سياسی و تهديد هر روزه احزاب، روزنامه ها و معترضين به برخوردهای شديد قضايی، تمامی اين ها چه تاثيری بر جنبش و آينده آن خواهد گذاشت؟
خشونت ها جنبش سبز را در مسير خود مقاوم تر می کند و به تعميق جنبش و فراگير تر شدن آن می انجامد و به شخصه خود را برای چوبه دار آماده کرده ام و تا پای جان بر سر آرمان های آزادی-دموکراسی و قانون گرايی ايستاده ام ، ديگران نيز بر همين ميثاق هستند.
از سوی دولت بارها در خصوص نوع پوشش زنان دستوراتی صادر می شود و خانم هايی که نوع پوششان متفاوت است مرتب تهديد به جمع آوری و برخوردهای خشونت آميز می شوند از طرفی ديگر نيز اظهارات بر مبنی طراحی پوشش های يکدست برای همه است و خصوصا زمزمه اجرای اين طرح در ادارات دولتی بسيار شنيده می شود که همه از يک الگوی پوششی استفاده کنند، آيا اين دخالت در حريم خصوصی انسان ها نيست؟
حاکميت های توتاليتر خود را قدرقدرت و عقل کامل می دانند و اراده شخصی انسانها را از صفر هم کمتر تلقی می کنند، همه ی آنها رفتارشان تحقير انسان ها و دخالت در زندگی خصوصی، سليقه ها، زيباشناسی، اخلاق و آداب رفتار انسان ها است. آنها هم به باورهای قلبی انسان ها دخالت می کنند تا مردم را زودتر به بهشت ببرند هم به رفتار اجتماعی، انسان ها و اگر زورشان برسد مايلند ناخودآگاه آدمها را نيز تحت سلطه قرار دهند. کسی نيست بگويد شما به سليقه زيبا شناسی مردم چه کار داريد، خانمی مايل است برنزه باشد، ديگری مايل است رنگ پريده باشد، يکی لباس هايش چنين و آن ديگری چنان، به شما چه مربوط است ، البته کار زشت کشف حجاب به همان اندازه قبيح است که گشت ارشاد و دخالت در پوش زنان؛ هردو جلوه های خشونت سياسی و جنسی است. اينها نمی دانند، اگر زنان و جوانان را به حال خود بگذارند، خود زنان و جوانان و سليقه آنان حيثيت ملی را تقويت خواهد کرد و چهره عقلانی تری به ايران خواهد بخشيد بی اينکه سليقه های زيباشناختی و فردی آنان به محاق برود.
خانواده های زندانيان سياسی با آن نامه های عاشقانه به همراهان در بند خود چه نقشی در جنبش سبز داشته اند؟
نکته حساس و بديعی را مطرح کرديد. اميد، عقل، رنج، شور،عشق، فراق و دوری و شيدايی از ويژگی های جنبش سبز است. حيات فکری و وروانی جنبش سبز در ميان حرکت های ازادی خواهانه منحصر به فرد است. در هر حال اين نامه های عاشقانه نوعی محتوی سياسی با بيان عاطفی و سوزناک و رمانتيک است و زنان برجسته ای در اين زمينه قلم زده اند که اميدوارم بتوانيم اين نامه ها را چاپ کنيم، زنانی مثل ژيلا بنی يعقوب، الهه مجردی، فريبا پژوه، فاطمه شمس، خانم شرب دار قدس(همسر عرب سرخی) خانم الويری، خانم سحرخيز، خانم مظفر، خانم فخرالسادات محتشمی پور، مهسا امر آبادی، پرستو سرمدی، بهاره هدايت، مهديه گلرو ، خانم امين زاده، خانم و دختر آقای کرمی و ديگرانی که اکنون حضور ذهن ندارم، هريک به نحوی اين ادبيات سياسی را به جنبش سبز و ملت ايران تقديم کرده اند ،اين هم نوع خاصی از زنان و بيان سياسی-ادبی است.