گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
در همين زمينه
22 اردیبهشت» توزيع هزاران فراخوان در خصوص دعوت به اعتصاب در کردستان، هرانا22 اردیبهشت» ماموران امنيتی: اجساد اعدام شدگان بايد در مکانی دور از قبرستان مسلمانان دفن شوند، رهانا 21 اردیبهشت» سازمان عفو بين الملل اعدام های اخير در ايران را محکوم کرد، راديو فردا 21 اردیبهشت» ديدهبان حقوق بشر: اعدامشدگان دگرانديش جهت اعترافگرفتن شکنجه شدند، حداقل ۱۷ زندانی ديگر کُرد در خطر اعدام فوری قرار دارند 21 اردیبهشت» خبر ويژه: خواهر و مادر شيرين علمهولی بازداشت شدند!
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! با ما بودی، بی ما رفتی، چو بوی گل، به کجا رفتی، نامهای از مهديه گلرو به ياد همبندی اعدام شدهاش شيرين علمهولی...هر ثانيه به سختی میگذشت و ما در انتظار بوديم تا خبری از شيرين بگيريم، وقتی ۱۰ دقيقه قبل از خاموشی (۹:۵۰) به بهانه اشتباهگفتن نام پدر، شيرين را بردند، حتی لحظهای به گمانمان نيامد که شايد ديگر ديداری در پی اين جدايی نباشد
ما شنبه شب را در حالی گذرانديم که در نبود شيرينمان تلخ ترين لحظه های زندان را سپری کرديم، شبی تاريک و بيم افزا که هر ثانيه اش برای ما که در حسرت ديدار شيرين بوديم به بلندای قرن ها می گذشت. تلفن بند نسوان از عصر شنبه قطع بود و اين بر نگرانی ما می افزود، همه کنار هم در اتاقی بوديم که از آن خود ما بود و شيرين که از همه ما بيشتر رنج حبس را چشيده بود، بيشتر مشتاق اين تفکيک اتاق بود، اما اولين آزادی از اين اتاق با کليه وسايل شيرين بود! آن شب کسانی که سالهای دور نيز روزگاری را در اوين گذرانده بودند، از خاطراتشان می گفتند، از عزيزانی که به ناگاه در تاريکی گم می شدند و به نور ابدی آزادی می رسيدند، ساعتی را با خاطرات تلخ کسانی گذرانديم، که روزی ناباورانه رفقايشان را به مسلخ گاه اعدام فرستاده و تا پشت درهای آزادی بدرقه اشان کرده بودند و تحسين می کرديم، مقاومت آهنين زنانی، که زير بار مرگ ياران و غروب دوستی هايشان شجاعانه ايستاده اند، تا روزهای خوبی را برای نسل های بعد به ارمغان آورند و اما زهی خيال باطل که دور تسلسل ظلم ادامه دارد و ديری نگذشت که عيار صبوری ما محک خورد، وقتی سراسيمه شيرين را بدون خداحافظی از ما جدا کردند، گويی طناب دار او را فرياد می زد و اميد داشت کورسويی از ترس در چشمان همچون عقابش ببيند اما نيک می دانم که شجاعت شيرين تاريکی نيمه شب اوين و سختی طناب دار را به سخره گرفته بود. حالا ۴ روز از آن فاجعه می گذرد و شالی سياه به رنگ روزهايمان بر تختش نشان عزايمان و من که کف خواب ( کسی که تخت ندارد و بر روی زمين می خوابد) اتاق سياسی ها هستم با وجود اصرار ديگران حاضر نيستم جای معلم سفالم را بگيرم، چون جای او پر شدنی نيست. Copyright: gooya.com 2016
|