استاد حسين قوامي خواننده خوشنام و پركار موسيقي اصيل ايراني سال 1288 هجري-شمسي در تهران، خيابان اكباتان متولد شد و در هفدهم اسفند 1368 در سن هشتاد سالگي چشم از جهان فروبست.
-----------------------
در صفحات تاريخ موسيقي ايران نام «حسين قوامي» مشهور به «فاخته» از درخشش خاصي برخوردار است. ويژگي آوازي او، اجراهايش و تسلط او بر بيان واژه ها و تعادلي كه بين شعر و موسيقي بوجود مي آورد سبب شد كه فاخته موسيقي اصيل ايراني ماندگار و كارهايش از مقبوليت خاص وعام برخوردار شود.
زندگي و كار فاخته
استاد فاخته تحصيلات ابتدايي را در دبستان ترغيب و متوسطه را در دبيرستان قاجاريه گذراند و در دوران سربازي به تحصيلاتش ادامه داد و وارد آموزشگاه افسري شد و تا درجه سرهنگ دومي ارتقا يافت. وي در خانواده اي رشد كرد كه چندان سرسازگاري با موسيقي نداشت. به همين علت وقتي مرحوم حسين خان اسماعيل زاده كمانچه كش معروف از پدر وي مي خواهد كه قوامي را براي تعليم نزد او بگذارد با مخالفت پدرش مواجه مي شود. اما قوامي مدتي از راه شنيدن صفحه هاي گرامافون و صداي استاد طاهرزاده به فراگرفتن فن آواز پرداخت تا اينكه توسط برادر بزرگترش با بزرگان موسيقي آن زمان: حسين ياحقي، حاج علي اكبر شهنازي، و ظلي آشنا مي شود.
وي سال هاي 1304 -1305 نزد عبدالله حجازي به فراگرفتن فن آواز پرداخت و اين كار را به مدت شش الي هفت سال متوالي دوبار در هفته ادامه داد. بعدها نيز از وجود حبيب سماعي و نورعلي خان برومند بهره ها گرفت.
در سال 1325 به دعوت حسينقلي مستعان،رئيس تبليغات و انتشارات وقت،به راديو رفت و مدتي را به نام خواننده ناشناس به مدت شش ماه برنامه اجرا كرد تا اينكه زنده ياد روح الله خالقي نام مستعار «فاخته» را براي وي انتخاب كرد.
وي از لحاظ مكتب موسيقي، پيرو مكتب موسيقي تهران بود، البته با اين تفاوت كه فاخته واژه ها را بسيار صريح و فهما ادا مي كرد، به گونه اي كه شنونده به راحتي مي توانست واژه ها و كلام آوازي او را دريابد. همكاران اوليه او مجيد و حميد وفادار بودند كه پس از اتمام خدمت وظيفه با آنان آشنا شد. مجيد وفادار نوازنده چيره دست ويلون و حميد نيز نوازنده برجسته تار بود. قوامي در سال 1337 مجدداً به برنامه گلها دعوت شد. قوامي از پركارترين خواننده هاي برنامه گلهاست، زيرا وي در حدود 220 برنامه در گلهاي جاويدان، رنگارنگ، برگ سبز، شاخه گل و گلهاي تازه، شركت جست. در عين حال برنامه هاي زيادي نيز از او تنظيم و پخش شده است.
وي گرچه تا سال 41 به نام فاخته به فعاليت هنري مي پرداخت و بعد از آن تا سال 53 به نام حسين قوامي برنامه هايش را اجرا مي كرد، ولي جالب است كه اين نام هميشه همراه او بود.«سرگشته» آخرين ترانه اي بود كه در دستگاه همايون توسط استاد برجسته ويلون همايون خرم با شعر زيبايي از هوشنگ ابتهاج(ه.الف.سايه) پخش شد.«سرگشته» كه امروز به نام «تواي پري كجايي» هم شهرت دارد، از زيباترين تصانيف موسيقي اصيل ايراني است. اين تصنيف با تنظيم زيبا و شعري اسطوره اي و صداي فراخ و تحريرهاي مخمل گونه و ظرافت حنجره قوامي جايگاهي رفيع در موسيقي اصيل ايراني دارد.
علاوه براين «جواني» ساخته حسين ياحقي،«داد از دل»، ساخته علي تجويدي،«ساقي نامه»از حبيب الله بديعي و«آهنگ هاي بختياري شوشتري» از روح الله خالقي از ديگر كارهاي درخور توجه مرحوم حسين قوامي است.
دكتر منوچهر جهانبگلو درباره ويژگي هاي آوازي و صداي قوامي معتقد بود:«حسين قوامي سبكي فاخر، گويا و تنها خواننده اي است كه به عقيده من در پنجاه سال اخير «ژوست» يعني بدون كم و كاستي خوانده است. در هيچ يك از آثار او نمي توان يك «كوما» [يك كوما برابر است با يك نيم پرده] بالا و يا كمتر از قواعد موسيقي و پرده صحيح ساز مورد عمل يافت. در حالي كه همه خوانندگان و آوازخوانان از قديم و جديد و بخصوص زنهايي كه بعدها به بازار هنر آمدند پيوسته خارج از قواعد نت و كم و زيادتر از معمول ميزان مي خواندند و صدايشان چندان با فاصله اصلي و پرده ساز فاصله داشت كه حسب ادب و به خاطر آن كه بيشتر آنان در قيد حيات نيستند ارزشيابي كار فرد فرد آنان و ذكر نامشان بي مورد است. منتهي حسين قوامي در ارائه رديف آوازي براساس سنت گرايي بي اعتنا بود و نه غيرآشنا و آنچه در يك قطعه آوازي مي دانست و مي خواست مي خواند، ولي پيوسته در جستجو و تكامل هنر خود كوشا بود. در حنجره و صداي حسين قوامي لطافتي خدادادي نهفته بود كه جذابيت صدايش همه را مسحور مي كرد و مخصوصاً سعي وافي داشت كه در اداي كلمات شعر و آهنگ مفاهيم و معاني شعر را به طور شمرده و گويا به شنوندگانش برساند.»
اين مطالب در حقيقت بيانگر اين واقعيت است كه قوامي داراي شيوه و بدعتي در كارهايش بود، اين ويژگي ها به نوعي درس موسيقي است و كسي كه در ابتداي راه موسيقي، خصوصاً موسيقي اصيل ايراني وآواز ايراني است با بهره گيري از آن مي تواند راه خود را پيدا كند و شيوه هاي درست و صحيح را بياموزد.
در سخن زنده ياد جهانبگلو چند چيز جلب توجه مي كند:
1-«ژوست خواندن» كه از مهمترين قواعد وقوانيني است كه يك خواننده بايد آن را بداند و به خوبي اجرا كند. چون در اجراي آوازها و دستگاه هاي ايراني اگر خواننده اي خارج بخواند و يا نتواند به خوبي گوشه ها و تحريرهاي آوازي را اجرا كند يقيناً در كارش موفق نخواهد بود. و علاوه بر آن نزد اهل فهم جايگاهي نخواهد داشت.
2-«وابسته نبودن به سنت صرف»، موسيقي سنتي ايران اگر چه از سنت به ما به ارث رسيده است، اما يك خواننده آگاه با بهره گيري از توان و دانش گذشته راهي جديد و نويي را طي مي كند، نه اينكه فقط به آنچه كه به او آموخته اند بسنده كند و طوطي صفتانه آنچه را كه آموخته است باز پس دهد، بلكه براي پيشرفت موسيقي و يا هنر خود از دانش امروز هم بهره مي گيرد. قوامي در حقيقت به تكامل هنر خود مي انديشيد و ترديدي نيست كه در كارهاي او رنگ و بوي دنياي امروز با نيازهاي آن به چشم مي خورد.
advertisement@gooya.com |
|
3-«بيان درست كلمات شعر»، اين وجه چون وجوه ديگر موسيقي آوازي از اهميت بسزايي برخوردار است. گرچه درمكتب تهران برخي از خوانندگان گنگ خواني و يا نامفهوم خواني را به نوعي تبليغ مي كردند اما قاطبه اهل موسيقي بيان درست واژه ها را از معايير آواز مي دانستند و فهما بودن و قرائت درست كلمات را توصيه مي كردند، كه قوامي نيز در اين زمينه مانند برخي از هم دوره هاي خود چون بنان و خوانساري كلمات را صحيح و بجا ادا مي كرد.
استاد روح الله خالقي مي گفتند:«در بزرگي مقام هنري ايشان همين بس كه ما امروز در ايران بيش از يكي دو نفر امثال ايشان نداريم.»
جالب است كه خالقي سجاياي اخلاقي را از ويژگي هاي قوامي مي دانست و مي گفت:«قوامي مردي است بسيار مؤدب ومحجوب و متواضع و خوش خلق و مهربان كه اين صفات نيز هنر او را دوچندان جلوه داده است... در مورد قوامي بايد گفت كه ايشان از جمله هنرمنداني هستند كه پايبند قوانين اخلاقي و مزاياي معنوي و روحي اند كه مقام ايشان را در بين اقران و امثال ممتازتر كرده است.»
وقتي كه افراد موجه و مقبولي چون زنده يادان خالقي و جهانبگلو درباره قوامي سخن مي گويند در واقع ارج و ارزش هنري و اخلاقي اين هنرمند را بيان مي دارند، طبيعي است كه اگر قوامي داراي چنين خصايص هنري و اخلاقي نبود، شايد امروز نامي هم از او برده نمي شد، زيرا كه مردان نكونام هميشه زنده و حياتمند هستند. خواننده تصنيف زيباي «سرگشته» امروز از هر زمان ديگري آرام در دفتر تاريخ نامي از او برده مي شود.
تو اي پري كجايي
شبي كه آواي ني تو شنيدم /چو آهوي تشنه پي تو دويدم
دوان دوان تا لب چشمه رسيدم/ نشانه اي از ني ونغمه نديدم
تو اي پري كجايي؟ كه رخ نمي نمايي
از آن بهشت پنهان / دري نمي گشايي
من همه جا پي تو گشته ام / از مه و مهر نشان گرفته ام
بوي تو را زگل شنيده ام / دامن گل از آن گرفته ام
دل من سرگشته توست/نفسم آغشته توست
به باغ روياها چو گلت بويم / در آب و آينه چو مهت جويم
تو اي پري كجايي؟
در اين شب يلدا ز پي ات پويم/ به خواب و بيداري سخنت گويم
تو اي پري كجايي؟
مه و ستاره درد من مي دانند / كه همچو من پي تو سرگردانند
شبي كنار چشمه پيدا شو/ ميان اشك من چو گل وا شو
تو اي پري كجايي؟