سام فرزانه: ايرانياني كه مقيم آمريكا هستند، كمي تحت تاثير اخلاق هاي جورج بوش قرار گرفته اند.
• كدام اخلاق هاي آقاي بوش را مي فرمائيد؟
همان اخلاقي كه به او اجازه مي دهد از آن طرف دنيا بيايد، افغانستان و عراق را بگيرد. هم وطنان مقيم آمريكاي ما هم دچار همين اخلاق شده اند.
اين بخشي از گفت وگوي من با «بهمن فرمان آرا» كارگردان سينما است كه در آن از بي مهري ايرانيان مقيم لس آنجلس در برابر محصولات فرهنگي ايرانيان درون مرزها سخن مي گويد. كساني كه به راحتي آلبوم هاي موسيقي، فيلم هاي سينمايي و كتاب هاي منتشر شده در داخل ايران را بدون اجازه و بدون اينكه هزينه اي براي آن بپردازند از كشور خارج كرده و در شهر فرشته ها تكثير كرده و مي فروشند. فرمان آرا با اين قضيه در سفري كه همين فصل گذشته به آمريكا داشته مواجه شده است: «سفري براي نمايش فيلم خانه اي روي آب به آمريكا داشتم و مطابق معمول به «وست وود» (WestWood) كه حالا ديگر محله ايرانيان شده است، سري زدم. به همان جاهايي كه CD و فيلم هاي ويدئويي ايراني مي فروشند.» اين محله روزگاري روستايي نزديك لس آنجلس بوده است. اما حالا به شهر چسبيده و پر از ايراني است. تعداد ايراني ها در هر متر مربع اين منطقه به قدري است كه يكي از دوستان آمريكايي فرمان آرا با تعجب مي گويد كه ديگر نمي تواند تابلوي مغازه هاي اين خيابان را بخواند! از قديمي ترين فروشگاه هاي اين منطقه «موزيك باكس» است، كه چمن آرا آن را نزديك به نيم قرن پيش راه اندازي كرده است.
فرمان آرا از اين فروشگاه به عنوان يكي از معدود فروشگاه هايي كه به فرهنگ و هنر ايراني احترام مي گذارد اشاره مي كند.
اما آقاي فيلمساز در آن روز وارد فروشگاه ديگري مي شود و با كمال تعجب: «فيلم خانه اي روي آب را ديدم كه آنجا براي فروش و اجاره گذاشته بودند.» همان فيلمي كه براي نمايشش از ايران به آمريكا رفته بود. فرمان آرا يكي از آن فيلم ها را مي خرد و وقتي آن را در دستگاه ويدئو مي گذارد، با كمال تعجب مي بيند كه نه تنها تبليغات ابتداي كپي ايراني فيلم در آن ويدئو است، بلكه آرم و برگه مجوز نشر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي كه ابتداي فيلم هاي شركت رسانه هاي تصويري ديده مي شود نيز در آن نسخه آغازگر فيلم بود. «حتي حذف هايي كه فيلم براي نمايش داخل كشور داشت نيز در آن نسخه بود.» يك نسخه فيلم از ايران به آمريكا رفته و تكثير شده بود. براي همين به راحتي نمايش فيلم خانه اي روي آب از برنامه سفر فرمان آرا حذف شد و به جاي آن او با وكيل خود صحبت كرد: «خوشبختانه من اين فيلم را در آمريكا ثبت كرده بودم. بنابراين با وكيلم تماس گرفتم و كار را به دست او سپردم تا آقاي... و شركت... را به دادگاه ببرد.» اينكه چرا خود فرمان آرا با اين آقا تماس نگرفته است: «من از اين برخوردهاي من بميرم تو بميري خوشم نمي آيد. اين آقايان به همه چيز از جمله آثار فرهنگي و هنري بي احترامي مي كنند.»
«بهانه آنها هم اين است كه ما در ايران عضو قانون كپي رايت نيستيم. بنابراين اگر آقاي شجريان آلبوم جديدي بدهد اين آقايان حق خود مي دانند كه از پسرخاله شان بخواهند يك كاست ببرد آمريكا و آنجا تكثير كنند. آقاي شجريان و ديگران هم هر كاري خواستند انجام دهند.»
فرمان آرا براي ثبت فيلم و فيلمنامه خود در آمريكا مبلغ ۶۰ دلار پرداخته بود و حالا همان پول كمكش مي كند تا در برابر آنان بايستد. به باقي فيلمسازان ايراني نيز توصيه مي كند تا براي فيلم خود چنين تدبيري بينديشند: «فيلم هايي كه خارج از ايران نمايش داده مي شوند حداقل ده هزار دلار فروش دارند در اين ميان رقم چيزي بين ۶۰ تا ۱۰۰ دلار رقم مهمي نيست.» ادامه مي دهد: «اگر دو نفر اين كار را انجام دهند ديگر چنين كارهايي باب نمي شود.»
اما اين همه آن چيزي نيست كه در آن سفر براي فرمان آرا رخ داده است. او يك درگيري حقوقي نيز با يك كتاب فروش داشته است كه در اين يكي چندان موفق نبوده است.
بگذاريد به كمي قبل بازگرديم زماني كه هوشنگ گلشيري نويسنده نامي ايراني از دنيا رفت. بعد از درگذشت او همسرش فرزانه طاهري به همراه چند نفر از دوستان نزديك او از جمله فرمان آرا كه قبلاً رمان «شازده احتجاب» گلشيري را به فيلم در آورده بود، بنياد گلشيري را تاسيس مي كنند. اين بنياد فعلاً به جايزه اي كه هر سال به كتاب هاي برگزيده اهدا مي كند بيشتر شناخته شده است. اما از وظايف آن پي گيري امور مربوط به چاپ و نشر آثار گلشيري نيز هست. در يكي از جلسه هاي هيات مديره بنياد كه مدير عاملي آن به عهده طاهري است و فرمان آرا از اعضاي هيات مديره و عضو هيات امناي آن است، طاهري موضوع مهمي را مطرح مي كند. او به اعضاي هيات مديره خبر مي دهد كه كتابي از داستان هاي كوتاه آقاي گلشيري به نام «كلاغ سبز، طوطي سياه» در شيكاگوي آمريكا به انگليسي ترجمه و چاپ شده است. طاهري همچنين به حاضران در جلسه مي گويد كه نامه هاي او به ناشر اين كتاب بدون جواب مانده است. فرمان آرا در همان جلسه قبول مي كند كه در سفرش به ايالات متحده اين قضيه را نيز پي گيري كند. «با كمك يك وكيل در آمريكا نامه محكمي به ناشر نوشتم كه درست است شما در آمريكا زندگي مي كنيد اما شما آزاد نيستيد كه آثار فرهنگي ايران را و مخصوصاً كارهاي آقاي گلشيري را بدون اجازه برداريد و ترجمه و چاپ كنيد و به كسي هم جواب ندهيد.»
اين نامه جوابي در بر داشت كه بخش جالب آن از نظر فرمان آرا اين است: «در دنياي واقعي اين بنياد گلشيري است كه مي بايد سرمايه گذاري كند تا داستان هاي گلشيري در غرب ترجمه و منتشر شود.» بعد از اين اظهار نظر عجيب و غريب آقاي ناشر در ينگه دنيا در انتهاي نامه نوشته است: «دست روي دلم نذار كه خونه.»
فرمان آرا مي گويد: «آن كس كه خون دل خورده و در اين مملكت مانده و داستان نوشته است مرحوم هوشنگ گلشيري است كه به
advertisement@gooya.com |
|
جز داستان هايش براي فرزندانش چيز ديگري باقي نگذاشته است.» او در ادامه از ترجمه و چاپ آثار زنده ياد گلشيري در كشورهاي اروپايي سخن مي گويد و اضافه مي كند: «دوستان ما در آمريكا مي گويند كه ما چون عضو كپي رايت نيستيم دچار اين معضل شده ايم. اما چطور در اروپا چنين اتفاقي نمي افتد؟» و خود به اين سئوال پاسخ مي دهد: «براي اينكه در اروپا از نظر فرهنگي براي حقوق يك هنرمند ارزش بيشتري قائل هستند تا آن سري از دوستان ما كه در مملكتي كه آقاي جورج بوش رئيس جمهور آن است.» او تاكيد مي كند كه تمام اين قضايا براي اين نيست كه حق تاليف با رقمي نجومي از ناشر بگيرند: «صحبت ۱۰۰۰ دلار يا كمتر است. همان چيزي كه ناشران اروپايي براي اين كار مي پردازند.»
براي برون رفت از اين وضعيت كه در زندگي هنرمندان ايراني تاثير منفي دارد، فرمان آرا پيشنهاد مي كند: «به جاي پيوستن به سازمان هاي جهاني اقتصادي كه صنايع و كشاورزي ما را نابود مي كند مي توانيم به قانون كپي رايت بپيونديم كه بزرگترين سرمايه ما است.» اگر هم بخواهيم به بالا رفتن بهاي محصولات فرهنگي خارجي كه در ايران استفاده مي شوند اشاره كنيم، فرمان آرا مي گويد: «براي تيراژ دوهزارتايي كتاب مطمئناً خارجي ها بهاي بالايي از ما نمي خواهند.»
باز هم بحث كپي رايت است. بايد منتظر باشيم و ببينيم چه زماني براي پيوستن به اين قانون تصميم گيري مي شود. فكر مي كنيد تا آن زمان هنرمندان و نويسندگان ما چه قدر زيان ببينند.