خبرگزاري دانشجويان ايران - تهران
سرويس فرهنگ و ادب - ادبيات
بيترديد، جمال ميرصادقي، از داستاننويسان بزرگ معاصر ماست، كه اين روزها تجربهي سالها نوشتن خود را به شاگرداني منتقل ميكند كه ادبيات آيندهي اين مملكت را ميسازند.
advertisement@gooya.com |
|
بسياري، جمال ميرصادقي را واردكنندهي اصول و چارچوب داستاننويسي به ايران ميدانند. اين درحالي است كه گويا تعداد قابل توجهي از شاگردانش، از سختگيريهاي او خاطرهي خوشي ندارند و روحيهشان، دقت نظرهاي ميرصادقي را برنميتابد؛ شايد به همين دليل باشد كه تاكنون كمتر رمان، مجموعه داستان يا حتا داستان كوتاهي به او تقديم شده است. هرچند كه فريبا وفي چند روز پيش بههنگام گرفتن دومين جايزه هوشنگ گلشيري براي رمان ”پرندهي من”، گفت: در عرصه نوشتن، معلمهاي زيادي داشتهام؛ ولي بهويژه از جمال ميرصادقي كه در اوايل كار بيدريغ كمكم كرد، سپاسگزارم.
اعضاي بخش ادب خبرگزاري دانشجويان ايران، در ادامهي سلسله ديدارهاي خود با پيشكسوتان ادبيات معاصر ايران، در منزل او به ديدارش رفتند.
ميرصادقي تاكنون 28 كتاب چاپ كرده كه هفت تاي آنها پژوهش در زمينهي داستان است. ميگويد كه آخرين كتابش “ زندگي را با آواز بخوان “ هفت ماهي است در وزارت ارشاد، در انتظار گرفتن مجوز است.
او هفتهاي دو ساعت در دانشكدهي هنرهاي زيبا تدريس ميكند و روزهاي يكشنبه و چهارشنبه در منزلش، در يكي از كوچههاي خيابان دربند تهران، كلاس خصوصي داستاننويسي داير ميكند.
ميگويد: نه سالي است كه كلاس خصوصي دارم؛ خيلي از كساني كه الان داستاننويسان معروفي هستند، آنروزها در كلاسهاي من شركت ميكردند؛ مثل منيرو روانيپور، فريبا وفي، حسن اصغري، منوچهر كريمزاده و هوشنگ عاشورزاده.
ميرصادقي موافق اين عقيدهي مرسوم نيست كه ميتوان كلاس داستاننويسي را در يك دوره گذراند؛ كلاسهايش را بيشتر يك محفل دوستانه ميداند كه از خانمها و آقايان 18 تا 55 ساله در آن حضور دارند.
با علاقهي بسياري از اين كلاسها صحبت ميكند، تا به حال سه مجموعهي “داستانهاي پنجشنبه“ ، “داستانهاي يكشنبه“ و “داستانهاي چهارشنبه“ را كه درواقع داستانهاي شاگردانش در كلاسهاي روزهاي پنجشنبه، يكشنبه و چهارشنبه است، منتشر كرده؛ و درصدد انتشار مجموعه داستانهاي دوشنبه است.
با شوق از اين آرزو كه روزي داستانهاي شنبه، سهشنبه و جمعه را نيز منتشر كند، صحبت ميكند.
او زندگي در سن پيري را يكنواخت ميداند و ميگويد: جنب و جوشها، حركتها و هيجانات، جاي خود را به آرامش ميدهند و اين كلاسها جداي از اين كه از نظر معنوي مرا ارضا ميكنند، اين احساس را در من بهوجود ميآورند كه افرادي را تربيت ميكنم كه جزو نويسندههاي آيندهي كشور خواهند بود. اين كلاسها به زندگيام تنوع و هيجان ميدهند. اينكه ببينيم كساني كه به اينجا ميآيند مرا دوست دارند، يكنواختي زندگيام را ميشكند.
ميرصادقي معتقد است: “داستان” تعريف جالبي دارد؛ همانطور كه شيريني در خود انگور است، بايد حرف داستان هم در خود اثر باشد. اگر بيرون از آن باشد، ديگر داستان نيست. اغلب كساني كه انديشههاي ثابتي را مينويسند، درواقع مقالههاي داستانوار نوشتهاند. خوانندهي امروز خيلي هوشيار است؛ براي خود احترام قائل است و از آثاري استقبال ميكند كه غيرمستقيم باشند.
او كمتر به سينما ميرود و ”نفس عميق” را هم نديده است؛ اما در پاسخ به پرسش خبرنگاران ايسنا ميگويد: از “بوي كافور، عطر ياس“ و“ مسافران “ خوشم آمد. تكههايي از “باشو غريبهي كوچك“ هم به دلم نشست، اما از “سگ كشي“ بدم آمد. آدم داستان فيلم را باور نميكند.
وي همچنين دربارهي رسانهها ميگويد: مطبوعات خوراك ميخواهند، پس بيدليل، نويسندهاي را بزرگ ميكنند، بايد مواظب مطبوعات بود. البته من خودم را خيلي كنار كشيدهام.
ميرصادقي بحث را به ادبيات و كتاب ميكشاند، معتقد است كه ورود توزيعكننده به چرخهي عرضهي كتاب، مانع فروش كتاب نويسندهها، بهويژه نويسندههاي جوان شده است. البته اين مشكل براي نويسندههايي مثل “احمد محمود “وجود ندارد.
ميگويد: كتابفروشها حتا از كتابهاي معروف هم چند تا بيشتر نميخرند، چون شش ماه ميماند تا به فروش برود.
جمال ميرصادقي، مشكل اصلي را كتابخوان نبودن مردم ميداند، علاقهي چنداني به جوايز ادبي ندارد و معتقد است كه اين برنامهها باعث هجوم عدهي زيادي به عرصهي چاپ كتاب شده است. در حالي كه اكثر آثار ارايه شده، از نظر فني مشكل دارند.
ميگويد: دست و پايم بسته است. اگر همه را رد كنم، بيعدالتي كردهام و اگر تاييد كنم، واقعيت را نگفتهام.
اما تقريبا آثار بيشتر برندگان مشهور جوايز ادبي چند سال گذشته را رد ميكند.
او روي آوردن جوانان به داستاننويسي را بسيار خوب ميداند؛ اما معتقد است كه وضعيت جامعه، اجازهي تربيت آنها را نميدهد؛ پس نويسنده بايد خودش سعي كند و دورهي سختي را بگذراند، مثل همهي ما، البته الان خلاقيت نويسندهها بالاست و اين يك نكتهي مثبت است.
او عقيده دارد كه كتاب بد، خوانندهي بد ايجاد ميكند، خوانندهي بد كتابهاي بدتر و اين روند همچنان ادامه پيدا ميكند.
در ماندگاري كتابهايي كه در طول مدت زماني كوتاه فروش زيادي ميكنند، ترديد دارد و ميگويد: كتابهاي اصيلي چون “همسايهها “ ، “بوف كور“ و“سووشون “ در مدت زماني طولاني فروش زياد كردهاند؛ اين نشان ميدهد كه نسلهاي مختلف اين نوشتهها را ميپسندند و اين آثار تاريخمصرفدار نيستند. خودم اگر روزي يكي از آثارم خيلي خوب بفروشد، به آن شك ميكنم و دوباره ميخوانمش تا ببينم ايراد كار از كجاست.
ميرصادقي خلاقيت را براي ماندگاري اثر كافي نميداند و معتقد است كه عنصر ديگري لازم است و آن عنصر را “شكوهمندي“ و معيار قطعي نشاندهندهي اين شكوهمندي را ”زمان” ميداند.
ميگويد: اگر اثري را دو نسل خواندند، خصوصيات ماندگاري را دارد.
در ادامهي صحبتها، بحث به سمت ادبيات پستمدرن در ايران كشيده ميشود، ميگويد: اينها سرنا را از دهان گشاد آن مينوازند و درك درستي از پستمدرنيسم ندارند. اين واژه در جهان خارج هنوز تعريف درستي ندارد. انواع آثار پستمدرن آنقدر متنوع است كه تعريفي براي آن وجود ندارد. پستمدرن، از همه چيز استفاده ميكند، از مدرن و بيش از آن. اگر اثر درستي از اين دست ارايه شود، ميپسندم؛ اما نه اين كارهاي عجيب و غريب را.
ميرصادقي جهاني نشدن ادبيات ما را معلول دو عامل اساسي ميداند و ميگويد: اكثر كشورها، نويسندهها و شعرا را سرمايهي خود ميدانند و براي آنها ارزش قايلند. مثل اينجا نيست كه نويسنده بايد در جهت آنها بنويسد، تا تاييدش كنند. از طرف ديگر، بحث معرفي آثار وجود دارد. كدام كتاب از ما به درستي ترجمه شده است؛ به جز كتابهاي چند نويسندهي خاص؟ البته ما كمي سارق هستيم؛ چراكه وابسته به كپيرايت نيستيم. وقتي به كپيرايت بپيونديم، آنها هم آثار ما را ميخرند و ترجمه ميكنند. درست است كه قيمت كتاب خيلي بالا ميرود؛ اما از اين بلبشويي كه در ترجمه وجود دارد، خارج ميشويم و در ادبياتمان رشد ايجاد ميشود.
استاد ميرصادقي، در پايان، به آخرين نوشتهاش “زندگي را با آواز بخوان“ اشاره ميكند و خطاب به خبرنگاران ايسنا ميگويد: ميخواهم در اين كتاب بگويم وقتي خيلي غم داري، مقابل آينه بايست و بخند. لحظه را از دست نده. خيام به اين مساله رسيده بود؛ شعرهايش سرشار از اين است. حتا اگر شده با مضخرفات تلويزيون، با فوتبال و كشتي خودت را سرگرم كن. خوش باش و نگذار غم تو را با خود ببرد. هر كس نوبت خود را به ديگري ميدهد و ديگر اين دوره برنميگردد. پس اين دوره را با خوشي طي كن.