advertisement@gooya.com |
|
azam_kiakojoori@yahoo.com
“كريه“ اكنون صفتي اَبتَر است
چرا كه به تنهايي گويايِ خونتشنگي نيست
تحميق و گرانجاني را افاده نميكند
نه مفتخوارگي را
نه خودبارگي را
تاريخ
اديب نيست
لغتنامهها را اما
اصلاح ميكند.
احمد شاملو
درآمد
آنچه در پي ميآيد تلاشي است براي ثبت بخشي از واژههاي رايج نزد زندانيانِ سياسي در جمهوري اسلامي ايران در زندانهاي اوين، قزلحصار و گوهردشت در فاصلة زمانيِ 1360 تا 1367 . تا جايي كه نگارنده اطلاع دارد اين اولين تلاش در اين زمينه است و به همين دليل طبيعي است كه كوتاهيها و اشكالاتِ فراوان در آن راه يافته باشد. بخش مهمي از اين اشكالات ناشي از آن است كه تقريباً تمام اين متنْ شفاهي-بنياد يعني متكي بر يادآوريِ خاطرهها پس ار چندين سال است. بههررو ميتوان آن را نسخة صفرِ اثري دانست كه بايد در طي زمان و با ياري حافظههاي بيشتري تكميل شود.بجاست كه در همينجا دست ياريخواهي به سوي همگان دراز كنم تا كاستيها و ناراستيهاي آن را به نشاني الكترونيك نگارنده ارسال كنند.
شايد متخصصانِ جامعهشناسيِ زبان در اين نوشته نكاتي درخورِ توجه بيابند ولي اين اثر تتبعي زبانشناختي نيست . شايد بتوان آن را در زمرة تكنگاريهاي زندان محسوب كرد. با همة تلاشهاي مشكوري كه در زمينة ادبياتِ زندان صورت گرفته است، هنوز بخشِ اعظمِ اين قصة پرغصه ناگفته مانده است. شايد محدودماندنِ ادبياتِ زندان به خاطرهها، با همة اهميت و ارزش آن، و استفاده نكردن ار شكلهاي ديگر نقصي باشد كه بايد رفع كرد. بخشِ زيادي از نامهها، شعرها، طرحها و داستانهاي زندان انتشار نيافته است. هنوز هيچ اثر مستقلي به بازيها، تفريحات و سرگرميهاي زندان نپرداخته است. برنامههاي مطالعاتي و آموزشيِ گروههاي مختلف سياسي و تمايزات و تشابهات آنها محلِ تاملِ جدي است. نحوة تعاملِ زندانيانِ گروههاي سياسيِ مختلف با يكديگر و در درونِ خود بخشِ مهمي از تاريخِ اين دوران است.تكنگاريهاي زندان دريچههايي بار ميكند بر برخي از مؤلفههاي دستگاهِ انديشگيِ. زندانبان وزندانيان..
فراهم آوردنِ اين مجموعه جز با مهرِ بيپايانِ برخي عزيزان ميسر نبود. عزيزاني كه مجبور به يادآوريِ دقيق و همراه با جزيياتي خاطراتي شدند كه سالها گذشته بود تا ساية اين خاطرهها از كابوسهايشان سبك شود. شكنجة دوبارة قربانيانِ شكنجه در يادآوريِ گذشتهها از معضلاتِ اخلاقي اين كار است كه روا بودن يا نبودن وحدود وثغور آن محتاجِ تأمل و وارسيِ جداگانه است. سپاسي از اعماقِ دلِ كوچكم نثارِ دلِ درياييشان باد
سخنِ اخر اين كه اين مجموعه خاضعانه تقديم ميشود به نازنينانِ پاكبازي كه تنها و جانهاي خستهشان گواهانِ گرانجاني و خونتشنگي كمنظيرِ قرنهاست.
×××
نسخة 1 اين فرهنگ 4 ماه پس از نسخة صفر آن با افزودنِ چندين مدخل بر مدخلهاي اوليه منتشر ميشود با اين توضيح كه برخي مدخلهاي جديد از اصطلاحات راج در زندانهاي شهرهايي جز تهران بوده است. بعلاوه، برخي تعاريف موجود نيز اصلاح و تكميل شد.اين حكً و اصلاح به همت و ياري دوستاني صورت گرفت كه پس از انتشار نسخة صفر مطالب خود را به نشاني الكترونيك نگارنده فرستادند.از همة آنان عميقاً ممنونم. تشكر ويژة من نثار دوست ناشناسي كه با وارسيِ مجموعهاي از كتابهاي منتشر شده در بارة زندان بخشِ چشمگيري از واژههاي افزوده را از خارج برايم فرستاد.
حقوقِ معنويِ اين اثر متعلق به ملتياست كه به اين رنج دردناك گرفتار آمد. ازينرو تجديدِ چاپ آن، چه به صورت الكترونيكي وچه به صورت كاغذي، نه تنها بلامانع، بلكه گامي براي اعتلاي دموكراسي وحقوق بشر است. با اين اميدكه حقًِ سايتِ گويا به عنوانِ منبع اوليه حفظ شود.
بخش اول
209 ر.ك. بند 209
240 ر.ك. بند240
246 ر.ك. بند 246.
325 ر.ك. بند 325.
3000 ر.ك. كميتهمشترك.
آپارتمانها ر.ك. واحدهاي مسكوني.
آر. پي. جي اصطلاحي طنزآميز براي پلومرغي كه تريشههاي مرغ در آن بهسختي قابلِ ديدن بود (يعني مرغِ آر. پي. جي. خورده).
آزاديِ افقي اصطلاحِ طعنهآميز زندانبانان و توابان برايِ اعدام شدن.
آدم شدن اصطلاح زندانبان براي توّاب شدن.
آسايشگاه بندي در زندان اوين كه طي سالهاي60-62 با بيگاري كشيدن از زندانيان ساخته شدو صرفاً سلول انفرادي داشت.
آلبوم دانشجويي آلبومي شامل عكس و مشخصات وفعاليت سياسي دانشجويان دانشگاه كه به كمك انجمنهاي اسلامي دانشجويان و توّابانِ دانشجو تهيه شده بود. از اين آلبوم براي شناسايي دانشجويانِ مشكوك و كساني كه فعاليتهاي خود را كتمان ميكردند استفاده ميشد.
آمار اتاق شمردن روزانة زندانيان توسط نگهبان.
آموزشگاه ساختماني سهطبقه در دامنة تپههاي اوين شامل شش سالن كه با زياد شدن زندانيان, همة زندانيان مرد بندهاي قديمي (و در مقطعي نيز زندانيان زن) به آنجا منتقل شدند.
آموزشي تلويزيون مداربستة زندان كه برنامههاي ايديولوژيك و مصاحبههاي توابان را پخش ميكرد و تماشاي آن اجباري بود.
آنتن خبرچين.
آواكس ر.ك. آنتن.
اتاقِ آزادي اتاقي در دفتر مركزي كه زنداني را براي طيكردنِ تشريفاتِ آزادي، از جمله تعهد عدمِ فعاليت سياسي ، امضاي انزجارنامه و دادنِ نشاني بستگان براي آوردن وثيقه، به آنجا ميبردند.
اتاقِ فرهنگي اتاقي در هر بند كه محل جمع شدن توابها براي ساماندهي كارهاي فرهنگي، تبادل اخبار وگزارشها و تصميمگيري براي مقابله با مقاومت در زندان بود.
اتاقِ كنترل سلول اول بند (در بندهايي كه در اختيار توابها بود) كه مسؤل بند در آن زندگي ميكرد و مسائل امنيتي بند در آن حل و فصل ميشد.
اتاقِ ملاقات سالني كه زندانيان در آن از پشت شيشه با بستگان درجهاول خود ملاقات ميكردند.
اتاقِ وصيّت اتاقي كه زندانيان را قبل از اعدام براي نوشتنِ وصيت (و گاه برايِ ترساندن و نمايش) به آنجا ميبردند.
اجرايِ احكام شعبهاي از دادستاني كه مسئوليت ابلاغ و اجرايِ احكامِ صادره از دادگاهها را بر عهده داشت.
احرازِتوبهاي زندانيي كه پس از دريافت حكم آزادي از دادگاه بنا برتشخيص مقامات زندان متنبه نشده بود و مطابقِ بخشنامة داخلي دادستاني انقلاب ميبايست تا اطلاعِ ثانوي و احراز توبه در بازداشت به سر ببرد.
اِس (S) خوابيدن ر.ك. دال زدن.
اضطراري 1.آن كس كه جز در مواقع چهارگانة مشخص شده براي زندانيانِ سلولهاي دربسته نياز به دفعِ ادرار يا قضاي حاجت پيدا كند. 2. وضعيت چنين شخصي.
اطلاعِ ثانوي ر.ك. احرازِتوبهاي.
اعدامِ مصنوعي بردن زندانيان به صحنة نمايشي اعدام براي شكنجه و به تسليم وادار كردن زنداني.
اعدامِ نمايشي ر.ك. اعدامِ مصنوعي.
امكاناتي زندانيي كه ارتباط تشكيلاتي با گروههاي سياسي نداشته و صرفاً به واسطة رابطة دوستي يا خويشاوندي امكاناتي چون محل خواب، اتوموبيل يا كمك مالي به گروهِ سياسي ميكردهاست.
انتقالي زندانيي كه به سلول، بند، زندان يا شهر ديگري منتقل ميشد.
انزجارنامه متني حاكي از انزجار زنداني از گروههاي سياسي و محكوم كردن اعمال آنها همراه با اعلامِ وفاداري به نظام جمهوري اسلامي كه در مقاطعي امضاي آن شرطِ لازمِ آزادي زندانيان بود.
انفرادي سلولي كه كه در آن زنداني به تنهايي زندگي ميكند و مخصوص زندانيانِ تازهبازداشتشده در دورانِ بازجويي يا براي تنبيه زندانيانِ متمرد و در همشكستنِ مقاومت زندانيانِ سرموضعي بود. در سالهاي اوليه به علت كمبود جا گاه بيش از يك زنداني در سلولِ انفرادي بهسرميبرد.
بازرسي سلول مراجعة سرزدة نگهبانان به سلول و لخت كردن و بيرون بردنِ همة زندانيان براي به همريختن و جستجوي وسايل زندانيان به قصد يافتن وسايل ممنوعه چون مداد، خودكار، تيزي، بطري شيشهاي.
با كليةوسايل عبارتي كه نگهبان هنگام فراخواندنِ زنداني براي انتقال از سلول به زبان مياورد و جز در مواردِ آزادي، معمولاً نشانهاي بود از امر ناخوشايندي چون اعدام يا انتقال به انفرادي يا زندانِ ديگر به قصد تنبيه.
بايكوت تحريم وقطعِ روابطِ عادي، عاطفي وروزمره با يك يا چند زنداني به سببِ باورهايِ سياسي يا ايدئولوژيك آنان كه معمولاً غيرانقلابي، سازشكارانه يا خيانتكارانه ارزيابي ميشد..
بچهها اصطلاحِ زندانيانِ غيرتواب براي ناميدنِ خوديها، يا افراد وابسته به گروه سياسي خودشان يا همموضع با خودشان.
بچههاي 90 گروه 90 نفرهاي كه در خرداد 1360 در يكي از مقرهاي مجاهدين در نازيآباد دستگير شدند.
بچههاي آزادي زندانياني كه بدون محكوميت يا پس از پايانِ محكوميت به دليل نپذيرفتن مصاحبه يا انزجارنامه آزاد نشده بودند.
بچههاي توالت حدود ده تن از زندانيانِ زن قزلحصار كه در سال 1361 براي چندين ماه به عنوان تنبيه در توالت زندگي ميكردند.
بچههاي چادررنگي زندانيانِ زن قزلحصار كه در سال 1363 به مقررّات اجباري شدن چادر مشكي تن ندادند وهمچنان چادررنگي به سرميكرند وبه اين سبب مدتي ممنوعالملاقات شدند و حدِّ شلاق بر آنها جاري شد.
بچههاي سينما زندانياني كه هنگامِ تماشاي فيلمي با مضمونِ اجتماعي (گويا عروج انسان يا چگونهفولاد آبديده شد) در سينما تختجمشيد دستگير شدهبودند و همه را به عنوانِ مشكوك به اوين آوردهبودند.
بچههاي واحد 1.زندانيانِ زني كه مدتي در قيامت به سر برده بودند. 2. زندانيانِ زني كه پس از گذراندنِ قيامت نيز تواب نشده بودند.
برادراسدالله اصطلاح زندانيان براي ناميدنِ هر يك از افراد نوعاً بيسواد و لمپن كه جذبِ كميته، سپاه و دادستاني شده بودند.
برادرانِ فني تعميركارانِ مردي كه براي امور فني وارد بند زنان ميشدند.
برگشتن ر.ك. بريدن.
بريدن تمام شدنِ طاقت زنداني در برابر شكنجه و سختي زندان و دست كشيدن از عقايدش.
بريده 1. زندانيي كه طاقتش در برابر سختيهاي زندان تمام شده است. 2. ر.ك. تواب.
بِكِش اصطلاحِ برخي زندانبانان براي ريشخند زنداني كه كنايه از پايانناپذيري زندان بود.
بلاتكليف زندانيي كه روند رسيدگي به پروندهاش متوقف شده بود و گاه 1 تا 2 سال براي بازجويي هم احضار نميشد.
بلندگوخفهكن 1. پوششي از مقوا كه روي بلندگوي سلول قرار ميگرفت تا رنج شنيدنِ دائم سخنرانيهاي مذهبي و نوحهخواني را كاهش دهد. 2. سنجاق تهگردي كه بلندگوي سلول را اتصالكوتاه ميكرد واز كار ميانداخت.
بند بخشي از زندان كه از نظر اداري مستقل و شامل چندين سلول است.
بند 209 1. بندي در كنار بهداري زندان اوين شامل حدود 100 سلول انفرادي. 2. شعبة بازجوييِ مستقر در اين بند كه مدتها در اختيار سپاه و خاصّ زندانيانِ مجاهد بود.
بند 40 2 نامِ جديدترِ بند 4 از بندهاي قديمي كه از ابتدا محل نگهداري زندانيانِ زن بود.
بند 246 نامِ جديدترِبند 3 از بندهاي قديمي كه از ابتدا محل نگهداري زندانيانِ زن بود..
بند 325 ساختمانِ دوطبقهاي در اوين شامل دو بندِ 5 و 6 و تعدادي سلولِ انفرادي. با اينكه تجيزات اين بند كهنه بود ولي جايي خوشمنظره و با امكاناتِ رفاهيِ خوب بود كه عمدتاً زندانيانِ سلطنتطلب، بهايي، ومتهمانِ اقتصادي را در آن نگهميداشتند.
بند 269 ر.ك. آموزشگاه.
بند زنان 1. بندي كه زندانيانِ آن زن باشند. 2. طنابي كه لباسهاي زندانيانِ مبتلا به بيماريهاي زنان روي آن پهن ميشد.
بند قارچيها طنابي كه زندانيان مبتلا به قارچ پوستي لباس خود را روي آن پهن ميكردند.
بند نان طنابي كه زندانيان قزلحصار در دورهاي كه جيرة نان محدوديت نداشت، بر روي آن نان خشك ميكردند تا به عنوان بيسكويت مصرف كنند.
بندْكار زندانيي كه كارگر بند است.
بندْكاري كارگريكردن براي بند.
بندهاي قديمي بندهاي 1. 2(مردانه) 3، و 4 (زنانه) اوين كه نرديك به دفترمركزي و چسبيده به بهداري و بند 209 بود و پس از مدتي محل همة آنها محلّ نگهداري زندانيانِ زن شد.هر بند دو طبقه و 13 سلول 6×6 (متر) داشت.
بندهاي چهارگانه ر.ك. بندهاي قديمي.
بهداري بيمارستانِ زندان اوين كه كنار بندهاي چهارگانه قرار داشت و عمدتاً مخصوص بيماران شكنجه شده و دياليزي بود.
پنجاه ونهي زنداني قديميي كه در سال 1359 دستگير شده بود.
پتوپيچي پيچيدنِ كتري يا فلاسك چاي يا قابلمة غذا در لابلاي پتوها به منظور گرم نگهداشتنِ آن از زمانِ تحويلگرفتن تا زمان مصرف.
پتوتكاني بردن پتوهاي سربازي به هواخوري با اجازة نگهبانان و تكاندنِ آنها براي آنكه پرزشان كم شود و براي زندانيان بيماري تنفسي ايجاد نكند.
پتوپلنگي ر.ك. پتورنگي.
پتو دولتي ر.ك. پتومشكي.
پتورنگي بتوي نسبتاً مرغوبِ بيپرز كه خانوادههاي زندانيان برايشان ميآوردند.
پتوشخصي ر.ك. پتورنگي
پتومشكي پتوي سربازي پرزدار كه به هر زنداني دو عدد از آن ميدادند.
پرزگيري گرفتنِ پرزهاي نشسته از پتوهاي مشكي بر روي موكت به كمك حولة خيس، ابر يا كف دست كه جزو وظايف كارگري سلول بود.
پشت بند محوطة تپههاي پشت بند4 اوين كه محل تيربارانِ زندانيان بود.
پشت بهداري حياط بهداري زندانِ گوهردشت كه چوبههاي دار در آنجا قرار داشت.
پشت مصاحبهاي زندانيي كه مصاحبة وي پذيرفته نشده و حكم بازداشت تا احراز توبه گرفته بود.
پنكه بادزدن يكديگر به كمك پارچه يا چادر خيس
پوستي زندانيي كه دچار بيماري پوستي است.
پيت چاي پيت حلبي پنير كه زندانيان در قزلحصار از آن براي جوشآوردنِ آب چاي و نگهداري چاي استفاده ميكردند.
پيچِ توبه پيچي با شيبِ تند در ابتداي جادة منتهي به زندانِ اوين از مقابلِ هتل اوين .چون تقريباً همة زندانيان پس از دستگيري توبة تاكتيكي ميكردند، معروف بود كه همه پس از گذشتن از اين پيچ توبه ميكنند.
پيوند نشريهاي كه برخي از مجاهدين تواب براي مقابله با نشرية مجاهد و با تمركز بر پاسخگويي به مطالب مجاهد در اوين منتشر ميكردند.
پيوندي زندانيي كه پوست جايي از بدنش (معمولاً كشالة ران) براي ترميم به كف پاي آسيب ديده از شكنجه پيوند ميشد.
تأييديه نامهاي كه حزب توده و سازمان فداييان اكثريت (قبل از دستگيري رهبران حزب توده) در تأييد وابسته بودن زنداني به سازمانِخود مينوشتند تا زنداني آزاد شود.
تابوت ر.ك. قيامت.
تاكتيكي دروغين و مصلحتي، مانند توبه تاكتيكي، نمازتاكتيكي و مصاحبة تاكتيكي.
تپه ر.ك. پشت بند.
تپهاي كنايه از زندانيي كه اعدام خواهد شد.
تختها ر.ك. قيامت
تخلية اطلاعاتي بيرون كشيدنِ همة اطلاعات زنداني با شكنجة مداوم.
تشكيلاتي زندانيي كه اتهامش عضويت يا هواداري از تشكيلاتِ سياسي بود، در مقابلِ امكاناتي.
تشكيلاتِ بند تشكيلاتي از برخي از زندانيانِ وابسته به يك گروه سياسي (عمدتاُ مجاهدين) كه افرادِ آن به فعاليتهايي از قبيل سازماندهيِ مقاومت، تبادل خبر وتحليل و جمعآوري كمك مالي ميپرداختند.
تشكيلاتِ بندي زندانيِ وابسته به تشكيلاتِ بند.
تعزير عنوان شرعي براي زدنِ كابل، شيلنگ و طناب بر كف پا و پشت زنداني به منظور اقرار گرفتن. به لحاظ فقهي تعزير كمتر از حد (يعني 74 ضربه شلّاق) است و حكم آن را بايد حاكم شرع بدهد ولي در عمل تعزير حدّي نداشت، در اختيار بازجو بود و بسياري در زير آن جان ميسپردند. اين موارد سبب شد كه احكام تعزيرِ سفيدامضاء در اختيار بازجويان قرار گيرد.
تعزيري زندانيي كه تعزير شده باشد.
تِ كشيدن 1. ته ظرف غذا را با نان پاك كردن. 2. روزنامه را با تمامِ جزييات از آغاز تا پايان خواندن.
تكنويسي اقرار و اعتراف زنداني در مورد فعاليتهاي افراد ديگر از جمله همپروندهايهاي خودش.
توحيد ر.ك. كميتهمشترك.
توّاب 1. زندانيي كه از گذشتة خود پشيمان است، اعتقاداتِ پيش از رندانِ خود را رد ميكند، تمام اطلاعاتِ خود در مورد فعاليتهاي خود و ديگران را داوطلبانه در اختيار بازجو قرار ميدهد و از رفتار و گفتار زندانيانِ ديگر براي مقاماتِ زندان و بازجويان خبر چيني ميكند. توابها بسته به سن، خصلتهاي شخصيتي، خانوادگي و طبقاتي برخي يا تمامِ اين كارها را با درجاتِ بسيار متفاوت انجام ميدادند.2. زندانيي كه آگاهانه تصميم گرفته است براي زودتر آزاد شدن از عقايد سياسي و ايدئولوژيك خود دفاع نكند، از مقررات زندان تبعيت كند و برخي از اعمالِ موردپسندِ مقاماتِ زندان را انجام بدهد.
توّاببازي افراط و تظاهرِ بيش از اندازه به رفتار توابها.
توّابِ تير توابي كه براي آزادي خود و آزارِ زندانيان به غيرانسانيترين اعمال دست ميزد.
توّابِ صفركيلومتر اصطلاحِ حاجي داوود براي توابهايي كه در قيامت تواب شده بودند ونه در دورانِ بازجويي و عليه يكديگر نيز گزارش ميدادند.
تور 1. عملياتِ تعقيب و مراقبت براي دستگيري فعالانِ سياسي كه گاه شامل نفوذ دادن افراد بود. 2. محاصرة خيابان، محله. صف بليط قطار براي دستگيري افراد..
تيترخواني بلند خواندنِ تيترهاي صفحة اول روزنامه به محض ورود روزنامه به سلول براي اطلاعِ همگان قبل از دست به دست شدنِ روزنامه.
تيزي شيئي تيز كه براي كارهايي مانند خياطي ، كاردستي و بريدن ميوه از آن استفاده ميشد، نگهداريِ آن ممنوع بود و در بازرسيهاي سلول ضبط ميشد. اين شيئ ممكن بود تكهشيشهاي پيدا شده در باغچة هواخوري، دستة قاشقِ شكستة روحي ياتكهآهني مثلِ درِ كنسرو كه با سابيدن بر اسفالت هواخوري تيز شده باشد.
تيغيخوابيدن خوابيدن بر روي يك شانه به نحوي كه تمامِ بدن در خط مستقيم و عمود بر زمين باشد.
جاسازي پنهان كردنِ اشياء ممنوعه (مانند تيزي، مداد، كتاب و نوشته) در محلي كه بهآساني به دستِ زندانبانان نيفثد.
جفتپوچ شدن لو رفتن اطلاعاتي كه زنداني كتمان كرده.
جعبهها ر.ك. قيامت.
جمعبنديِ هفته ر.ك. گزارشِ هفتگي.
جوجهكباب با شلاق كوبيدن بر سر و روي زنداني و چرخاندنِ او در حاليكه از قپاني آويران است.
جوراب كفيزدن دوختنِ پارچه به كف جوراب نو (براي عمر بيشتر)يا جورابي كه كف آن سابيده و از بين رفته باشد.
جهاد واحدي به نامِ جهاد سازندگي در زندانِ اوين كه به كمك زندانيانِ عمدتاً تواب به ساختمانسازي و باغباني در محوطة اوين ميپرداخت.
جهادي زندانيي كه درجهادِ سازندگيِ زندان كار ميكرد.
جيرة روزانه كابل يا شلاقي كه بعضي از زندانيان در دورة معيني از بازجويي خود هر روز ميخوردند.
چارت پركردن نوشتنِ نامِ حقيقي يا مستعارِ افرادِ يك تشكيلات در چارتِ تشكيلاتيي كه قبلاُ بازجويان به كمكِ توابها يا اسنادِ درونسازماني تهيه كرده بودند.
چايِ بزي چايي كه به خاطر پيچيده شدن در پتو بو وطعمِ پشم پتو به خود ميگرفت.
چايِ حمام چايي كه با آبِ داغِ حمام درست ميشد.
چايبندي ر.ك. پتوپيچي.
چايِ هلي اصطلاحي طعنهآميز براي چايي كه به شدت بو وطعمِ كافور ميداد.
چسبِ برنج چسبي كه با استفاده از تهماندة برنج وشكر ساخته مي شد وبراي ساختنِ كارهاي دستي به كارميرفت. ساختن آن ممنوع بود و در صورت كشف منجر به قطع يا كمشدنِ جيره ميشد.
چشمبند تكهاي پارچة ضخيم كه مقابل چشم قرار ميگيرد و دو بند در دو طرف دارد كه در پشت سر گره ميخورد تا زنداني بازجو و ديگر زندانيان را نبيند و نيز هنگامِ بازجويي ترس و وحشت بر وي مستولي باشد.
چشمبند كلاهي كلاهِ ضخيمي كه تا روي گردن كشيده ميشود و تنها مقابلِ چشمان، بيني و دهان سوراخهاي كوچكي دارد و بر خلافِ چشمبند معملي، بازي كردن با آن و ديدن ار زيرِآن ممكن نيست.
چلاندن شكنجة مفرط زنداني بدونِ هدفِ دستيابي به اطلاعاتِ خاص و صرفاً به منظور حصولِ اطمينان از فرايند بازجويي در جلسة قبل از تنظيمِ كيفرخواست.
حاجداود حاج داود رحماني سرپرست زندان قزلحصار.
حد شلاق زدنِ زنداني به سببِ سرپيچي از مقررات كه معمولاً در مقابل ساير زندانيان انجام ميشد.
حدًِ نماز شلاق زدنِ زنداني به دليلِ نماز نخواندن.
حسينيه سالن سرپوشيدة بزرگي در زندان اوين كه محل برگزاري مراسم عزاداري، سخنراني و مصاحبة زندانيان بود. محل نشستن مردان و زنان در حسينيه با پارتيشن از هم جدا شده بود. شركت در مراسم حسينيه، وقتي از جانب نگهبان اعلام ميشد، اجباري بود و تخطي از آن منجر به تنبيه ميشد. بيشتر زندانهاي كشور چنين محلي داشتند.
حولهگرفتن نگهداشتنِ حولة نسبتاً بزرگ در مقابلِ كسي براي اينكه بتواند لباسش را در حضورِ جمع عوض كند.
حمامِ واجب حمام براي غسلجنابت زندانيِ محتلم يا برايِ غسلِ استحاضه.
حمامِ واجبي حمامِ هر دوماه يك بار براي استفاده از داروي نظافت كه براي آن وقت بيشتري به زندانيان ميدادند.
خادم نامي كه نگهبانها به مسئول اتاقهايي كه خود انتصاب ميكردند، ميدادند تا با آنچه زندانيان به كارميبردند متمايز و داراي ظاهر اسلامي باشد.
خامهپنيري مادهاي كه از همردنِ پنيري كه از طريقِ دفعات مكرر در آب خيسكردن نمك آن را گرفته باشند، با شير وشكر به دست ميآمد. اين حد از تجمل در سالههاي 1364 به بعد ميسر شد كه كنار گذاشتنِ روزانه حدود 20 گرم از جيرة پنير سلول و استفاده از شيرِ معدهايها ممكن بود.