خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
22 تیر» فاطمه ممعتمدآريا: کار هنری بالاتر از فعاليت سياسی است، ايلنا8 مرداد» فاطمه معتمدآريا و ساخت مستند "هفت زنی که سينما را دوست دارند"، معتمدآريا: اين روزها سينما فقط نفس میکشد تا زنده باشد، ايسنا 25 خرداد» معاون سيما: ممنوعالتصويری معتمدآريا قطعی نيست، ايلنا 14 بهمن» فاطمه معتمدآريا جايزه "دوچرخه طلايی" فستيوال "وزول" را به جعفر پناهی و مجتبی ميرطهماسب تقديم کرد، فرهنگسرای پويا
بخوانید!
10 آذر » ۷۵ درصد بی خانمانهای شهر تهران معتادان پرخطر هستند، مهر
10 آذر » «روز رستاخيز» احمدرضا درويش در لندن آماده می شود، ایسنا 10 آذر » انگ ایدز، زنان باردار و بیماران را از درمان محروم کرده است، ایلنا 10 آذر » صدور پانزده سال حبس برای دو متهم یك پرونده فساد اقتصادی، ایرنا 10 آذر » خرج اغلب پزشکان از دخلشان بیشتر شده است، فارس
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! فاطمه معتمدآريا: میخواستند گوشمالیام بدهند، کار کردنم ممنوع شد، ماهنامه تجربهفاطمه معتمد آريا بازيگر نمايش «نامههايی به تب» در گفت و گويی به بازيگری و فعاليت حرفهایاش در اين حوزه پرداخته که بخشهايی از آن را میخوانيد: · امروز میشود خلاقيتهای فراوان نسل جديد را در فضای تئاتری مشاهده کرد ولی يک حلقه گمشدهای در فضای امروز میشود احساس کرد و آن تربيت اصول تئاتر در ميان نسل جديد است. نه اينکه منظورم اين باشد که نسل جديد تئاتر ما تربيت آکادميک تئاتر و اصول را ندارد اما اصلا نوع تربيت تئاتری تغيير کرده است و به نظرم چندان مناسب نيست. اين نامناسب بودن را در نوع کردار و رفتار و استايل تئاتر میدانم. امروز تنها مهم اين است که خلاقيت و جسارت داشته باشی و انگار آکادمیهای تئاتر شکل صحيحی برای تربيت تئاتری را توصيه نمیکند. · من اين گونه میبينم که استاد تئاتر در دانشکده و فضای آکادميک مهمترين اصل است. آن سالها استاد تئاتر به معنای واقعی کلمه بود. چيزی که بعد از انقلاب تقريبا حذف شدهاست. حالا امروز تقريبا همه به هم استاد میگويند. لفظ استاد به همه تعلق نمیگيرد. آن سالها آدمهايی بودند که به معنای کلمه استاد تئاتر بودند و اينها در دانشکدهها به تربيت و پرورش دانشجويان میپرداختند. نمونه آقای شميم بهار، آقای محمد کوثر، آقای بهرام بيضايی، آقای پرورش و آقای سمندريان. مابقی هم بودند و ما اساتيد تئاتری خيلی خوبی داشتيم. برای مثال تربيت بازيگری صرفا بدن و بيان و مبانی بازيگری نبود، آقای شميم بهار به دانشجويان بازيگری تحليل تئاتر درس میداد. کلاسهایشان آنقدر شلوغ بود که در کلاس جايی باقی نمیماند. خب اين ها و اين تعاليم مختلف و جانبی باعث میشد که بازيگر تربيت بسيار مناسبی داشته باشد و يک بازيگر به معنای کامل بتواند حضور موثری در تئاتر داشته باشد. منظور اينکه معنای استاد در اين دو دوره تغييير کرده است. الان به هر فارغالتحصيلی که شروع به تدريس کند استاد می گويند. ديگر استاد برجستهای در دانشکدههای ما تدريس نمی کند. تقريبا فاجعه است که در هر دانشکده تعداد اساتيد مناسب موردی باشد يا در مواردی اصلا استاد مناسبی وجود ندارد.
· من در ۱۵ سالگی و آغاز راه تربيت تئاتر بيشتر توجهم به تئاتر کلاسيک بود. آموزش ما در اين زمينه بود. خودم به شخصه دوست داشتم که تئاترهای مدرن را تماشا کنم و سعی میکردم هيچ اجرايی را از دست ندهم. اما در تئاترهای کلاسيک بازی میکردم برعکس الان که دوست دارم در تئاترهای مدرن بازی کنم و حضور داشته باشم و تئاتر کلاسيک تماشا کنم. · من کارم را در سينما در سال ۶۳ با فيلم «شهر موشها» آغاز کردم. ما فکر میکرديم سينما میتواند فضای مناسبی برای فعاليتهای ما باشد. همان سالها انقلاب فرهنگی هم رخ داده بود و تئاتر رسما تعطيل بود. من هم بازيگر بودم و هيچ کار ديگری، تاکيد میکنم هيچ کار ديگری بلد نبودم و میخواستم به کارم ادامه دهم. پس ناگزير بودم که راهم را در سينما پيدا کنم. چند سالی تلاش کردم و تمرين کردم تا به سينما برسم. · من تقريبا در هر فيلمی که بازی کردم البته به غير از يک دورهای که با خشم به من نگاه کردند، هميشه کانديد بازيگری بودم. · بعد از فيلم «کلاه قرمزی و پسرخاله»به دلايلی که نه برای من جدی بود و نه برای آنهايی که اين کار را کردند ممنوعالفعاليت شدم. فکر میکنم قصدشان گوشمالی دادن بود که حواستان باشد خيلی نمیتوانيد پايتان را فراتر بگذاريد. خب آن فيلم خيلی محبوب شده بود و فروش خيلی فوقالعادهای داشت و ما گروهی مورد بیمهری واقع شديم. در نتيجه من به مدت هشت ماه از ايران رفتم. در اين مدت در پاريس بودم و به يکی دو جشنواره هم برای فيلمهايم دعوت شدم. آن سالها سينمای ايران برای جهان نو بود و تازه و داغ و خب خيلی به فيلمهايی که از ايران در جشنواره شرکت میکرد توجه نشان میدادند و خيلی از جشنوارههای دنيا هم میخواستند که فيلمهای ايرانی را در سينماهايشان نمايش بدهند. من در آن مدت به ژاپن، سوئد و جاهای ديگری رفتم ولی به هرحال در آن مدت زندگی من در پاريس بود. · راستش خيلی هم دوست نداشتم که عنوان کنم چرا خارج از ايران زندگی می کنم. چون محيطی که در آن میخواستم به کارم ادامه دهم برايم خيلی قابل احترام و ارزشمند بود. حتی تلاش فراوانی کردم که اين تصور پيش نيايد که میخواهم حتی پوششم را تغيير دهم. به هر حال من در پاريس بودم و به اختيار خودم بودم. درست که به اجبار به پاريس رفته بودم اما با علاقه خودم زندگی میکردم. در آن مدت نه با کسی مصاحبهای کردم و نه حرفی از اين ماجراها زدم. تمام تلاشم اين بود که اين ماجرا تمام شود و من دوباره بتوانم کارم را ادامه دهم. · بههرحال بعد از هشت ماه برگشتم. بلافاصله آقای تبريزی برای فيلم «مهر مادری» به من پيشنهاد بازی دادند. من در همان دوره از خانه سينما استعفا داده بودم. من در هيات مديره خانه سينما بودم و آن سال هيات مديره استعفای دسته جمعی داده بود. البته همه ما و خود من شديدا به کار صنفی اعتقاد داشتيم. شرايط به گونهای بود که ما مجبور شديم استعفای دسته جمعی بدهيم. من بعد از بازگشت و دريافت پيشنهاد از آقای تبريزی به خانه سينما رفتم به مديرعامل وقت خانه سينما که تمايلی به ذکر نامشان ندارم گفتم که من برگشتم و تصميم دارم که کار کنم. در خانه سينمابه من گفتند که به صلاح سينما نيست که شما کار کنيد. من هم گفتم که دليل گفتن من فقط اين بود که اعلام کنم برای من بالاترين مرجع سينمايی و رسيدگی به کارهايم خانه سينماست که پايگاهی صنفی است. من برای اجازه نيامدهام و فقط آمدهام که بگويم میخواهم کارم را دوباره شروع کنم. برايم جای تاسف داشت که چنين جواب شنيدم. چرا به صلاح سينما نبود که من کار کنم؟ · آقای تبريزی برای اين که من بتوانم در «مهر مادری» بازی کنم خيلی تلاش کرد. تقريبا به همه جا سر زد و توانست موافقت حضور مرا کسب کند. البته تقريبا هم مصادف شد با تغيير سيستم سياسی کشور. دوره رياست جمهوری آقای رفسنجانی تمام شد و آقای خاتمی رئيس جمهور شد و وزارت ارشاد هم فضايش تغيير کرد. خلاصه اوضاع عوض شد. البته هنوز هم هر تغييری صورت میگيرد و در همه دورهها من چوبی خوردهام. حالا هنوز بعد از شانزده هفده سال هنوز هم بايد پاسخگوی مسائل باشم. · من اين را به صراحت میگويم من هيچ گرايشی به هيچ جريان و هيچ کس ندارم جز حرفه خودم. میخواهم اين را به شما بگويم که من در هيچ دورهای راحت نبودهام و در هيچ دورهای برايم کار کردن ساده نبوده است. برای هر لحظه و هر کاری که میخواهم بکنم بايد مشقت زيادی را بکشم و به نوعی مبارزه کنم تا بتوانم کارم را انجام بدهم. هر کاری از طرف من با برخوردهايی خشمگينانه مواجه بوده است. حالا در دورهای اين شرايط سختتر است من بايد بيشتر خودم و کارم را توضيح بدهم و توجيه کنم و در دورهای کمتر. واقعا از اولين روز ورودم به سينما اين مسائل برای من بوده است. کانديد میشدم مساله میشد، جايزه میگرفتم مساله میشد. حرف میزدم بحران میشد و حرف نمیزدم مسالهای ديگر بود. در اجتماعات شرکت می کردم حرفی پيش میآمد و شرکت نمیکردم حرفی ديگر میزدند. می خواهم بگويم مهم نيست که چه کار میکنم مساله اين است که به هر جهت هر کاری بخواهم بکنم چوبی در سوراخ زنبورها میرود و سر و صدايی بلند میشود. · من قبول کردم که صليبم را خودم به دوش بکشم هر روز هم وزنش سنگينتر میشود اما به دوش دارم. · آنها تلاش میکنند که من را به مسائل سياسی سوق دهند و من مدام تلاش میکنم که خودم را از اين مسائل کنار بکشم. يادم هست در همان دوره ابتدايی که من کارم را در سينما آغاز کردم سانسور زيادی وجود داشت. خيلی چيزها ديگر در سينما وجود نداشت. خب مثلا بیاخلاقیهايی در سينما ممنوع بود که ما هم آنها را قبول داشتيم. ابتذال و سکس و خشونت ممنوع بود ما هم از اين ممنوعيتها خوشحال بوديم و دوست داشتيم که در آن فضا کار کنيم. مسائلی بود که خب خودمان را با آنها تطبيق داده بوديم. خوشحال بودم از اينکه چهره زن میبايست ويژگیهايی از قبيل وجاهت و انسانيت و زيبايی طبيعی میداشت و من از اين موارد خوشحال بودم. · اما الان رابطه خيلی بد شده است. اين زيبايیشناسی که در سينما و تلويزيون ما وجود دارد از کجا آمده است؟ما آن دوره را ترجيح میدهيم. اخلاقيات آن زمان بيش از امرزو است. اين شمايل از کجا آمده؟ از تلوزيونهای ترکيه و عربی؟ اين لباس پوشيدن برای ايران است؟ · به ما میگويند شما الگو هستيد و پس مدام محدودمان می کنند اما از آن طرف چيزهايی را میبينيم که باورمان نمیشود. خيلی خوشحال بودم که منع برای چيزهای بد و بیاخلاقی ها وجود میداشت. برای بیانصافیها و بیشخصيتیها و بیتربيتیها منع وجود داشت .ما خيلی هم خوشحال میشديم. اما اين گونه نيست. همين است که فضای سينما به اينجا رسيده است. · [من] تا هشتاد دهه ديگر هم میمانم (با خنده) خب اين به خاطر اعتقاد من به کارم است. با هر جريانی که تغيير میکند و هر دههای که می گذرد که قرار نيست من اعتقادات خودم را تغيير دهم. من فقط تلاش میکنم که خودم را به روز نگهدارم و با زمان حرکت کنم. · هيچ وقت اينطور نبوده که افتخاراتی که کسب کرده ام را مدام با خودم اين ور و آن ور ببرم. آنها مدالهايی است که با سنجاق از خودم جدا میکنم. در نتيجه فکر میکنم بودن هر آدمی به رفتارهايش و مقاومتهايش برمیگردد. · در دهه اول که کارم را شروع کردم شرايط بسيار سختی بود برای اينکه يک بازيگر جوانی بيايد و وارد سينما بشود و بماند بدون هيچ وابستگی. حالا امروز هم اين شرايط دوباره دارد برای من تکرار میشود و تحمل اين شرايط بعد از سی سال برای من خيلی سختتر است. نمیگويم شرايط سختتر است اما میگويم در اين شرايطی که من هستم تحمل اين مسائل خيلی سخت شده است. اتفاقات برای من واقعا غيرقابل تحمل شده است. من ديگر در وضعيت سابق نيستم. مگرچقدر نياز هست که خودم را ثابت کنم؟ چطور آنها که من را مورد بازخواست قرار می دهند اين زحمت را به خودشان نمیدهند که کارنامه کاری من را مرور کنند و ببينند که من چه کارهايی در اين سينما کردهام و چه تلاشهايی کردهام. بگويند که چه فيلم بدی بازی کردهام يا چه کاری کردهام که عليه جامعهام بوده است. چه رفتار غيراخلاقی در مسائل حرفهایام کردهام يا نمادی بودهام برای تخريب حرفهام؟ خب اينها را بايد به من پاسخ بدهند. · من از اولين کسانی بودم که پافشاری کردم که هنرپيشه حتما بايد صدا و بدنش صحيح باشد تا بازيگر شود و هنرپيشه بايد با صدای خودش در فيلم حرف بزند و اين بعد از مدتی تبديل به قانونی در سينمای ايران شد و خيلی از مسائل ديگر که گفتنش الان ضرورتی ندارد. Copyright: gooya.com 2016
|