هميشه عشق! شعری از شکوه ميرزادگی
عطر آفتاب تويی
که از قله های آهو
تا باغ های آفتابگردان
بر پوست صبح می نشينی
و فردا می شود
هوش مجسمی تو
نشسته بر سفينه ی مهر
و گريخته از بهشت و توحش
هميشه وقت توست
ای عشق!
ای برآمده از آتش
زمين و شير و ستاره
بر تو تاب می خورند
و جوان می شوند
فوريه ۲۰۰۹