عشق به زمين و زن در اسفندگان، عشق افشان باد! احمد پناهنده
زمان درازی است که ذهن ِ من، روی اين مدار انديشه می کند که چگونه می شود کشوری چون ايران با آن فرهنگ ِ گوهرآفرين که زلالی ِ الماسش چشمها ی جهانيان را خيره کرده است و سراسر اياّمش در زمان باستان بر بستر ِ شاد خوانی و شاد خواری و شادگويی و شاد رقصی، سفره شادمانی پهن کرده بود و غم را در سر سرای کاشانه شان مکانی نبوده است و حتی در مرگ عزيزان ِ از دست رفته خود لباس سفيد می پوشيدند وباور داشتند که شادی ِ فرو خفته درعزيز از دست رفته را بايستی در زندگان شکوفا کرد، جشنی بنام عشّاق نداشته باشند؟
ملتی که جشن های ملی و فراملی اش چون نوروز، مهرگان و سده و و و قدمتش به هزاران سال می رسد و هر روز از ماهشان را که با نام روز يکی می شد، جشن می گرفتند، آيا پذيرفتنی است جشنی را بنام عشق اجرا نکنند؟
در حالی که هر جشنی حکايت از شادی و شادمانی می کند که سرلوحه اش عشق و دلدادگی و دلباختگی است.
ملتی که پيامبر ِ خردش آشو زرتشت با پيام گوهرين وجاودانه اش گفتار نيک، کردار نيک و پندار نيک را عالم گير کرده است که از آن پيامها چيزی جزء عشق نمی چکد آيا می شود قبول کرد که روزی را بنام عشق در تاريخ خود
نداشته باشند؟
ملتی که سرزمينش رستنگاه گل سرخ و لاله و شقايق است و گلاب ِ گل سرخ ِ قمصرش، قمزها و قر کمرها را در شادمانی ِ نشاط انگيز ِ سرور ِ سبز ِ جشن ها و اعياد، گلاب باران می کند، آيا سزاوار است که جشنی بنام عشق نداشته باشد در حالی که گل سرخ، سمبل عشق آتشين است.
آخر چطور ممکن است کشورهای نوبنياد از نظر تاريخی در مقايسه با تاريخ ايران که بسياری از اعياد ايرانی را وارد تقويم خود کرده اند، جشنی بنام عشق داشته باشند اما ميعادگاه ِ جشن های ِ سالار ِ جهانی که لبريز از عشق و شيدايی است، جشنی بنام عشق نداشته باشد؟
فراموش نکنيم که اين فرهنگ حاکم امروزی بر کهن ديارمان ايران، فرهنگی نيست که پدران و مادران ِ دوران باستانی و پادشاهی مان تا مقطع ِ حمله گراز وار تازيان به ايران، آن را گرامی می داشتند و در زندگی ِ روزمره شان جاری می کردند بلکه به گواهی تاريخ ِ مختصری که از آن زمان مانده است و آثار و کاوش های باستان شناسی، همگی مؤيد ِ شادی و شادمانی و شادخواری و شادخوانی و شادگويی ِ نياکانمان را در دوران قبل از تازش ِ تازيان گواهی می دهند و گزارش می کنند.
از طرف ديگر از ياد نبريم که تازش ِ تازيان به ايران و پس از آن حمله و هجوم اقوام وحشی و بيابانگرد ِ ترک و تاتار که با شهرنشينی ميانه ای نداشتند، بر فرهنگ وتمدن ِ شهرنشينی تاختند و بی شمار آثار فرهنگی و تمدنی را يا نابود کردند و يا در حريق آتش سوزانند و به جای آن فرهنگ ِ بيابان گردی و ناله و مصيبت و جِر دادن خود را رواج دادند.
کافی است در اين باره، افاضات ِ ابله و جنون مرد ِ تاريخ، محمد غزالی را از نظر بگذارنيم تا مشخص گردد اين راهزنان ونابودکنندگان ِ فرهنگ ِ ايران، با چه جدّيتی، خواهان محو جشن های ايرانيان بودند.
" منکرات بازارها در نيمه سده پنجم هجری اين است که چنگ و چغانه فروشند، اسباب بازی فروشند برای کودکان در عيد، شمشير و سپهر فروشند برای نوروز و بوق ِسفالين برای سده..."
سپس ادامه می دهد.
" اما اسباب بازی حرام است. و آنچه برای سده و نوروز فروشند، مخالف شرع است و از اين جهت نشايد.
آراستن بازار به سبب ِ نوروز و تکلّف های ِ نو ساختن برای نوروز نشايد.
بلکه نوروز و سده بايد که مندرس شوند و کسی نام آنها نبرد.
حتی گروهی از سلف گفتند که روزه بايد داشت و شب ِ سده چراغ نبايد گرفت تا اصلأ آتش نبينند و نشايد که نام اين روزها برند به هيچ وجه.
بلکه آنها را با روزهای ديگر برابر بايد داشت و شب ِ سده هم همچنين، چنانکه از آن، نام و نشان نماند"
و يا در کتاب کيميای ضلالت نعره می کشد که:
" ايرانيان جشن نوروز و سده را نگيرند! چراغانی نکنند! لباس نو نپوشند! بر عکس عزاداری کنند تا مجوس از بين برود!"
امروز ادامه دهنده و رهرو ِ راستين ِ آن شيخ ِ ابله، خرافه پرست و جنون نگر، آخوندی مرتجع بنام خزعلی اظهار لحيه می کند:
" روزی به آيت الله جنتی که از رفقای خوب من است گفتم که چرا مردم جوانه زدن درختان را در بهار جشن می گيرند ولی روزی را که پيامبر اکرم دستان علی را به عنوان جانشين خود به آسمان بلند می کند، همچون نوروز جشن نمی گيرند..." و افاضات خود را چنين ادامه می دهد " علی اگر پرسيد جوانه درخت، عيد اول بود و من عيد دوم چه خواهيم گفت... به واقع آيا صحيح است که جوانه زدن درختان را جشن بگيريم ولی روز عيد غدير را به عنوان عيدی بزرگ قلمداد نکنيم...شماها بايد زمينه را برای اعلام کردن غدير به عنوان عيد بزرگ شيعيان فراهم آوريد. اگر در نوروز به فرزندان خود ۱۰۰ تومان عيدی می دهيد در غدير ۵۰۰ تومان بدهيد. اگر در نوروز برای خانواده خود و همسرتان لباس هشت هزار تومانی می خريد برای عيد غدير لباس پانزده هزار تومانی تهيه کنيد. در اين صورت بچه ها و خانواده ها شجاع می شوند و تبديل به امثال رجايی و باهنر خواهند شد و درعين عظمت همچون رجايی سوار اتوبوس خواهند شد".
ملاحظه می کنيم که در طول تاريخ، اين جرثومه های ضد شادی و شادمانی و شادخواری برای محو کردن آن جشن های سالار ِ شادی بخش و شادمانی گستر، با تمامی قوا کوشيدند تا جای آنها فرهنگ عزا و ناله و سينه زدن و قمه زدن را در جامعه نهادينه کنند.
ياد آوری چنين ترشحاتی از ذهن عليل و بيماری چون غزالی و خزعلی و ...نمونه مشتی از خروار است.
حال با اين نمونه ها تصوّر کنيم چنين بيماران و بيگانه پرستان، در طول و عرض تاريخ، چه جناياتی در حق ِ فرهنگ ِ ايرانزمين مرتکب شده اند.
فهميدن اين موضوع سخت نخواهد بود که امروز بسياری از اعياد، جشن و سرور، شادی و شادمانی و نشاط و رقص و پايکوبی ِ نياکانمان، در زير خروارها خرافات ِ رواج داده شده، از ديده و سفره شادمانی ما پنهان مانده اند که تا ديروز جشن های بزرگ و فراملی مهرگان و سده نيز، چنين سرنوشتی داشتند اما چندی است که اين اعياد به همّت ِ زنان و مردان ِ پاک سرشت و فرهنگ دوست، از زير آوارهای قرون اعصار بيرون کشيده شده و پای در خانه ها، معابر، بامها و شهرها و روستاها گذاشته و شادی و شادمانی و شادخوانی را سفره شادخواری زينت گسترده است.
اما هنوز همّت بزرگ ِ اين فرهنگ زنان ومردان از نتايج سحر است باش تا به همّت ِ ادامه دهندگان اين همّتسالار زنان و مردان، دولت اعياد و جشن و سرور ِ ديگر، از زير آوار ِ خرافات ِ قرون اعصار بدمد و بيرون در آيد.
بر کسی پوشيده نيست که امروز يکی از بزرگترين عيد جهانی " تولد مسيح " است که علاقه مندانش در سراسر جهان با شکوه هر چه تمامتر آن را برگزار می کنند. غافل از اينکه بدانند، چنين روزی، روز تولد عيسی مسيح نيست و هنوز هم به درستی معلوم نشده است که عيسی مسيح در چه روزی از سال به دنيا آمده است.
به عبارت ديگر روز ۲۵ دسامبر، روز واقعی زاده شدن عيسی مسيح نيست، بلکه روز تولد ميترا يا مهر است.
تا امروز هم، محققين جهان ِ مسيحيت و غيره نتوانستند تاريخ ِ دقيق تولد مسيح را پيدا کنند. دليل اينکه روز تولد ميترا را برای زادروز ِ عيسی مسيح انتخاب کردند، دليلی است تاريخی که آئين ميترائيسم، قبل از ظهور مسيح و حتی تا سال ۳۵۴ ميلادی آئين غالب امپراتوری رم بود.
" استيلای ِ کيش ميترا در امپراتوری رم، چهار قرن تمام ادامه يافت تا اينکه کنستانتين امپراتور رم، آيين ِ مسيحت را به عنوان کيش رسمی امپراتوری اعلام کرد و از آن پس مخالفت با آيين ميترايی شروع شد.
اما اين کيش ِ جديد نتوانست حتی با حمايت امپراتوری بر نفوذ چهارصد ساله ميترائيسم خاتمه دهد و در نهايت کوشيد به جای جنگيدن با اين کيش، با آن به تعامل و همزيستی روی آورد. به همين منظور به جای تدوين سالروزها و سنتهای جديد، کوشيد همان سالروزها و سنت های شناخته شده و آشنای ِ ميترايی را به مسيحيت منتقل کند که معروفترين آنها تعيين روز تولد عيسی مسيح در ۲۵ دسامبر است. و اين همان روزی است که از صدها سال پيش از آن به عنوان روز تولد مهر ( خورشيد ) در امپراتوری رم جشن گرفته می شد.
همين سازشکاری در مورد روز مقدس مسيحيت ( يکشنبه ) صورت گرفت که قبلاً روز مقدس ميترا ( مهر ) بود و به همين مناسبت روز خورشيد ناميده می شد که هنوز هم عنوان روز خورشيد را در زبان آلمانی و انگليسی تحت نام " زون تاگ " و " سان دی " حفظ کرده است." (۱)
همه اين مقدمه چينی ها را انجام دادم تا يکی از جشن هايی که پس از تازش ِ تازيان به ايران از حافظه تاريخی ملت ايران پاک شده بود از زير آوار ِ خرافات بيرون بکشم.
بی گمان فرهنگ ِ گوهر آفرين و سنن ِ سالار ِ ملی ِ ملت ِ ايران، سرشار است از جشن و سرور و شادمانی و شاد خواری و شادخوانی و شاد گويی و شاد رقصی.
و فرهنگ عزا و ماتم و مصيبت و گريه و سينه زنی و قمه زنی را در آن، جايگاهی نبوده و نيست.
زيرا ايرانيان در هرماه، يک روز را به مناسبت هم نام شدن با ماه، جشن می گرفتند و شادی و شادمانی می کردند.
نام اين جشن ها، در تاريخ ايرانيان فروردين گان، ارديبهشت گان، خردادگان، تيرگان، امردادگان، شهريورگان، مهرگان، آبانگان، آذرگان، ديگان، بهمن گان و اسفندگان ثبت شده است.
گذشته از اين، در عهد نياکانمان در ايران باستان، هر روزی از ماه نامی داشت.
به عنوان مثال روز اول هر ماه بنام اهورا مزدا بود، روز دوم بنام بهمن يا سرشت وخرد ِ پاک نام داشت، روز سوم بنام ارديبهشت يعنی سمبل پاکی و راستی و زلالی ِ خرد وجان ودل بود، روز چهارم بنام شهريور، نماد فرمانروايی، پادشاهی ودادگری بود عليه بيداد، روز پنجم بنام زمين يا سپندارمذ بود که به عبارتی بنام ِ روز عشق درفرهنگ ِ نياکانمان ثبت شد.
زيرا زمين سمبل ِ زايش و فروتنی و عشق، تمامی زيباييها خود را بی هيچ توقعی تقديم پاره های تن خود می کند تا تمامی طول عمرشان را بهره ای به کام و جان نوش کنند.
گلها اين سمبل و نماد زيبايی و تماشايی ِ طبيعت ِ زمينی و امروز سمبل ِ عشق و عروسی و شادمانی و جشن ها و اعياد، همگی هدايای زمين است به انسان که عشق بورزيم به زندگی و دوست بداريم يکديگر را چون گلها.
بنابراين زمين اين مادر آفريده های طبيعت که اين چنين همه پاره های جگرش را جهت خشنودی و خوشحالی ما در طبق اخلاص بخشيده است جای دارد که يک روز در سال را بنام سپندارمذ يا روز ارزانی عشق زمينی جشن بگيريم.
جشنی که نياکانمان آن را در دل و جان ِ خود، با تمامی وجود گرامی می داشتند و در چنين روزی به يکديگر هديه می دادند.
اين جشن در آن دوران باستان روز پنجم اسفندماه برگزار می شد زيرا نياکانمان سال را به ۱۲ ماه و هر ماه را به سی روز تقسيم می کردند اما به دليل تغييراتی در تقويم ِ سال وماه، در دوره جديدتر، روز سپندارمذ بر حسب ِ تقويم جديد برابر است با ۲۹ بهمن ماه امروزی.
ايرانيان باستان اين جشن را روز پنجم اسفند ماه تحت نام اسفندگان برگزار می کردند زيرا در اين روز نام روز با نام ماه يکی می شد.
دليل اينکه اين جشن را جشن زن هم گفته اند،اين است که هم زمين وهم زن سمبل بارداری، باروری وزايش هستند.
ابوريحان بيرونی می نويسد:
" اسفندارمذ فرشته موکل بر زمين است و نيز زنهای عفيف ِ رستگار و شوهردوست و خيرخواه...در زمان گذشته بويژه اين روز، عيد زنان بوده است و در اين عيد مردان به زنان بخشش می نمودند وهنوز اين رسم در اصفهان وديگر شهرهای پهله ( شهرهای ناحيه مرکزی و غرب ايرا ن) باقی مانده است "
همچنين ادامه می دهد:
" که در اين روز زنان بر تخت پادشاهی فرمان می رانند، همه کارها نيز بدست مردان و پسران انجام می گرفت "
اهميت اين موضوع امروز نياز ِ جان ِ همه جانان وعاشقان ِ فرهنگ و سنن شادی آفرين ِ ايران است که هريک به فراخور حال و توان خود به تاريخ خود رجوع کند و با همّتی بی همتا آن سنن و فرهنگ ِ شادمانی گستر ِ نياکانمان را از زير خروارها خرافات و جهل و جنون ِ فرهنگ بيابان گردان و شترسالاران بيرون آورند.
هر چند امروز به شکل گسترده ای روز ۲۵ بهمن ماه برابر ۱۴ فوريه روز عشاق در مغرب زمين ثبت شده است اما برای ما ايرانيان روز واقعی عشق روز ۲۹ بهمن ماه برابر ۱۸ فوريه است.
روزی که چندين سده قبل از والنتاين ِ امروزی در سراسر پهن دشت ِ بی کران سرای ايران، کران تا کران بنام روز سپندارمذ يعنی روز نماد عشق به زمين و زن، جشن گرفته می شد.
هرچند عمل انسانی ِ والنتيوس، کشيش ِ رومی در زمان امپراتور ِ سخت گير و ديوانه ای بنام کلوديوس جهت جاری کردن خطبه عقد بين سربازان ِ از ازدواج محروم شده قابل قدردانی است و عاقبت جانش را در زندان ِ کلوديس بواسطه عاشق ِ دختر ِ زندانبان شدن از دست داد اما اين اتفاق تاريخی می تواند فقط برای غربيها که تاريخشان در قياس با تاريخ کهن ِ ايران تهی از جشن و سرور و سروری وسرفرازی است، حائز اهميت باشد.
زيرا عشقی که والنتيوس جانش را پی آن ازدست داد جزئی از عشقی است که نياکانمان نسبت به سمبل بارداری و زايش طبيعت و به تبع آن زن ابراز می داشتند.
پس بياييم مانند نورور و مهرگان و سده و چهارشنبه سوری و سيزده بدر، جشن اسفندگان را که جشن ِ عشق به زمين و زن است اين سمبلهای بی همتای ِ زايش و بارداری و باروری را به بزرگی آنها جشن بگيريم و به شادمانی آنها شادمان تر، شادی و شادگويی و شادخوانی و شادخواری کنيم.
سمبل های ِ زيبايی ِ طبيعت را به سمبل های زايش و بارداری انسان هديه کنيم و سراپای وجودشان را گل افشان نماييم.
فروزان باد روز عشق به زمين و زن! سمبل های بی همتای زايش، بارداری و باروری در هر خانه و کاشانه ای
اين جُستار ِ عشق گونه ارمغانی است به فرهنگ دوستبانوی ِ سالار، خانم آناهيتا شناس و دختر نابغه شان آرميتا گرامی که هوش سرشارش سبب ساز مباهات جامعه ی انگلستان شده است.
دکتر احمد پناهنده
apanahan@t-omline.de
a_panahan@yahoo.de
(۱) بر گرفته از نوشته ی دکتر شجاع الدين شفا در کيهان (چاپ لندن)