در همين زمينه
28 بهمن» "سيماجان!" ما اين جا نخواهيم ماند، رضا مقصدی21 بهمن» بپوش پیرهنِ بیقرارِ آبی را، شعری از رضا مقصدی 16 آذر» معنایِ مهربانِ معطر، شعری از رضا مقصدی 10 آبان» ای سال های گمشده، ای آه...، شعری از رضا مقصدی
بخوانید!
4 اسفند » دولت و پلیس بر سر طرح امنیت اجتماعی اختلاف ندارند، مهر
4 اسفند » شیطان به روایت امیر تاجیک، خبر آنلاین 2 اسفند » قفل شدگی در گذشته، جمعه گردی های اسماعيل نوری علا 2 اسفند » ديدگاه هنرمندان براي رفع كمبود تالارها، جام جم 2 اسفند » آذر نفیسی نویسنده و استاد دانشگاه جانز هاپکینز در مورد تازه ترین اثر خود صحبت می کند (ویدئو)، صدای آمریکا
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! اينجايم وُ ريشههای جانم آنجاست، برای انتشار صدمين شماره "گيله وا"، رضا مقصدیوقتی که از بیرنگیِ تکرارِ مضامين روزانه، به خانه باز میآيم و درِ اين صندوقچهی راز را باز میکنم- گهگاه- با دستانی پُر به رويم لبخند میزند. با دستانی از: «بخارا»، «دفتر هنر»، «نگاه نو»، «گيلهوا» و کتابهای ارجمندی که در هوايشان بال میزنم. در اين ميان- بی هيچ مجاملهيی- گيلهوا بوی ويژهيی دارد. بويی که مرا تا خاطرههای دور، تا لحظههای پرشور میبَرَد
به مناسبت انتشار صدمين شماره نشريه فرهنگی – هنری "گيله وا" در رشت
حضورِ مقالات فارسی در گيلهوا زمينهساز آن است که اين نشريه از دست من به دست دوستان غيرگيلک رسانده شود. از اين رو نام و نشان و آوازهی آن در اينجا فراتر از جغرافيای ذهنی گيلکزبانانِ پيرامون من است. حضور چنين مقالاتی بيش از پيش نشانگر ظرفيت زيبای اين نشريه و مسؤلان موجه آن است ک بی هيچ «تعصبی» دوشادوشِ زبان محلی، زبان پارسی را پاس میدارند و سپاس میگويند و انگار با زبان سعدی با ما در سخناند: زمان میگذرد، و تصويرِ ما در آينه، چين بر میدارد. آينهيی که زبانِ زلالِ ديروز وُ امروزِ ماست و شايد گوشهی پيدا و پنهانِ فروغِ فردای ما را با ما در ميان نهد. ماجرای ديدار من با آينه، ماجرای شگفتی است. از اين رو نام نخستين مجموعه شعرم را «با آينه، دوباره مدارا کن» گذاشتم. در ديدارهايم با آينه- گهگاه- تماشاگر سيمای گيلکی خويشم. در اين هنگام بی هيچ ترديدی من با تمام جانم يک گيلکم و ناگاه ترانهيی به زبانِ مادریام در من راه میيابد. و در ديدارِ بعدی با آينه، با فريدون پوررضا- شوريده و شکفته- میخواندم: حالا که اين نوشته را به پايان میبرم، چشمم ميزبانِ يکی از رباعيات قديمی من است که بر ديوار اتاقم با خطی خوش در قابی دلکش نشسته است. اينجايم وٌ ريشههای جانم آنجاست آلمان- کُلن Copyright: gooya.com 2016
|