نگاهی به پيشينه پزشکی در ايران، قربان فاخته
پيشينه علم پزشکی در ايران به دوران پيش از ورود آرياييان به فلات ايران – که در ميانه هزاره دوم پيش از ميلاد صورت گرفت - بازمی گردد.اما کهن ترين منبع مکتوبی که از ديرينگی پزشکی در ايران خبر می دهد، اوستا، کتاب دينی زرتشتيان است
بر پايهٔ اسناد و مدارک بازمانده از گذشته، مورخان بر اين باورند که ايرانيان در پايه گذاری و پيشرفت و توسعه و تکامل بسياری از علوم و فنون نقش مهم و برجسته ای داشته اند از جمله علومی که ايرانيان در آن پيشگام به شمار می روند. علم پزشکی است.
بر اساس يافتهها و دستاوردهای باستان شناسان میتوان گفت پيشينه علم پزشکی در ايران به دوران پيش از ورود آرياييان به فلات ايران – که درميانه هزاره دوم پيش از ميلاد صورت گرفت- بازمی گردد.اما کهن ترين منبع مکتوبی که از ديرينگی پزشکی در ايران خبر می دهد، اوستا کتاب دينی زرتشتيان است. در اين کتاب و ديگر ادبيات زرتشتی مانند "دينکرت وبُندهِش"، سنتهای نخستين پزشکی در ايران به گونه ای نسبتاً جامع و پربار پايه ريزی شده است.
در اوستا آمده است که اهورا مزدا ده هزار گياه شفابخش را به ترائتوته(يا تريته که با فريدون يکی دانسته شده است) داد.
بنابراين تريته نخستين پزشک ازنگاه اوستايی به شمارمی رود.دراوستا نامهای دارويی چون شاه دانه، شائته، مرغنه و فراسپاته ذکر شده است. دراوستا آمده است که آريامه برمرگ و بيماریها پيروزمی شود و اژدهايی که ازسوی انگره مينو(انديشه بد)آفريده شده، به وسيله ی ترائتوته بنيانگذار طب نابود میگردد.
درسنت اوستايی شفادهندگان (ياپزشکان) به سه گروه تقسيم میشوند : گروه اول کسانی هستند که با کمک دعاهای ويژه روان آدميان را آسايش میبخشند ؛ دسته دوم طبيبانی هستند که بيماریها را به کمک گياهان دارويی درمان میکنند و بالاخره دسته سوم پزشکانی هستند که با چاقو و جراحی بيماران را درمان میکنند.
درسنت اوستايی پزشکانی که ازميان بردن علت بيماری، بيماران را درمان میکنند و برای آنان راحتی و آسايش به ارمغان میآورند درست پات (درست بذ) خوانده میشوند.و طبيبانی که پس ازنمايان شدن علايم بيماری، آن را مداوا میکنند، به نام تن بشزک يا شفا دهنده تن معروفاند.از ديدگاه اوستا اين پزشکان طبيبانی مجاز شناخته میشوند و مراجعه بيماران به آنان توصيه میگردد.
درکتاب ونديداد (قانون ضد ديو) که ازمتون اصلی زرتشتيان به شمارمی رود، گفتارهايی درباره ويژگیهای پزشکان و توصيهها و دستوراتی که برای پزشکان تازه لازم میباشد، آمده است. براساس اين دستورالعملها، عمل جراحی با چاقو توسط يک پزشک تازه کار ابتدا بايد بر روی ديوان (يعنی دشمنان ايرانيان) نه مزداپرستان انجام پذيرد.
همچنين تنها پس از انجام سه عمل جراحی موفقيت آميز، پزشک جراح توانايی و شايستگی کار پزشکی را پيدا میکند.
درآيين و سنت زرتشتی مهارت درجراحی و درمان بيماران تنها معياريک پزشک خوب نيست، بلکه شخصيت اخلاقی و دارا بودن وجدان پزشکی طبيب نيز در خوراهميت ويژهای است و در مرتبه ای برتر از شرايط پزشکی قرار دارد.
درسنت پزشکی ايرانيان باستان، بربهداشت محيط و پيش گيری ازبيماریها تأکيد فراوانی وجود دارد. درجهان بينی زرتشتی آب، خاک و آتش عناصرمقدسی هستند وهردينداری وظيفه دارد که پاکی اين عناصررا که پاکی محيط زيست اوست، رعايت کند. ازهمين رو دراوستا مجازاتهايی برای کسانی که مردگان را به خاک میسپارند و يا آب را آلوده میسازند وآتش را به پليدیها میآلايند درنظر گرفته شده است. درآيين زرتشتی زنان پس اززايمان و نيزکسانی که به مردگان دست میزنند، ناپاک شمرده شده اند. ازهمين رو اين افراد لازم است به گونه ايی پاک شوند.اين تطهيردرآيين زرتشت به کمک گومز(ادرارگاو)که به ظاهرماده ضدعفونی کننده ای است، صورت میگرفت.
لازم به يادآوری است آن چه به نام سنت اوستايی درپزشکی يا ديگرعلوم خوانده میشود، خودآميزه ای ازآيينها وجهان بينیهای بيش اززرتشت میباشد که درانديشه زرتشت و اوستای او دگرگونی و درعين حال تبلوردوباره ای يافته است. يکی ازويژگیهای سنت اوستايی، اعتقاد به تشابه ميان جهان بزرگ (مهجهان) يعنی گيتی و جهان کوچک (کهجهان) يعنی انسان است. دراين سيستم جهان شناسی انسان يعنی کهجهان آئينه ای تمام نما ازگيتی (مهجهان) است.اين نظريه بعدها منشأ بسياری ازآموزههای جهان شناسی در خاوروباختر گرديد.
زرتشت انسان را به صورت تصويری مينياتوری ازعالم بزرگ میدانسته و ان راعالمی کوچک يا کهجهانی بشمار میآورده است. درگفتار بُندهِش ازاين تشابه ياد شده وميان يکايک اندامهای بدن انسان با عناصر طبيعت تشابه و همانندی برقرارگشته است. در بُندهِش آمده است که انسان جهان صغيری است و بازتابی ازجهان کبيرمی باشد ويکايک اجزاء بدنش با عناصرطبيعت تناظروتشابه دارند. درقالب اين تناظراست که بدن انسان به زمين، استخوانهايش به کوهها،بافتهايش به خاک، رگهايش به رودخانهها،خون بدن به درياها، جگر به نبات، موها به جنگلها ونخاع آدمی به فلزمايع درون زمين مانند میگردد.طب اوستايی درواقع درمان بيماریهای کهجهان است.بيماريهايی که در مهجهان نيز نظيری دارند.
براساس باور به تشابه جهان کبير وجهان صغير، نظريه طبايع چهارگانه درايران باستان تکوين يافت.اين نظريه براصل همانندی مزاجهای گوناگون انسان با عناصرچهارگانه طبيعت يعنی آب، خاک و آتش و هوا استوار گرديده است. به اعتقاد پزوهشگران پندارتشابه رفتار فيزيولوژيک انسان با عناصر چهارگانه طبيعت وخواص آنها يکی از نظريههای اصيل ايرانی است که ريشه درآيينهای پيش از زرتشت دارد.درمجموعههای منتسب به بقراط پزشک يونانی سده چهارم پيش ازميلاد اين نظريه با همان اصالت ديرينش بارديگرجلوه گرمی شود.درانديشههای افلاطون و استادش سقراط نيز باوری به تشابه مهجهان و کهجهان نمايان میگردد.اين تناظرات و شباهتها و نيزشواهد ديگربيانگر آنند که وجوهی از جهان بينی اوستايی ازايران وبه احتمالی ازهند و بابل به يونان رسيده و ريشههای نخستين دردانش پزشکی و به ويژه مايههای اصلی طب بقراطی را پديد آورده است.
نظريه اخلاطی که مبنای طب و آسيب شناسی بقراطی را تشکيل میداد، به باور پژوهشگران به طورکامل برجهان بينی ايرانی تشابه مهجهان و کهجهان استوار بود.براساس اين نظريه همان گونه که چهارعنصرآب وخاک وهوا وآتش عناصراصلی طبيعت اند وتمامی اشياء ازآنها پديد میآيند، بدن آدمی نيز – که آيينه ای ازطبيعت است- ازچهارعنصر اصلی خون، بلغم، صفرا و سودا تشکيل میشود.نسبت اين عناصربه بدن آدمی نيزهمانند نسبتی است که عناصرچهارگانه به طبيعت دارند.هريک ازاخلاط چهارگانه بسان عناصر چهارگانه دارای دو طبع متضاد میباشد. خون گرم ومرطوب است،بلغم سرد ومرطوب، صفرا گرم وخشک وسودا سرد وخشک میباشد. همان گونه که ترکيب عناصر چهارگانه در طبيعت موجب دوام و بقای موجودات است، در بدن آدمی نيز، تعادل و ترکيب مناسب آن اجزاء ضامن سلامتی است و اين سلامتی هنگامی از دست میرود که درنظام اخلاط چهارگانه اختلالی پديد میآيد. بدن دراين منظومه پزشکی همانند طبيعت قانونمند است و نظامهای ازدست رفته را خود احياء میکند. اما گاهی نيزاين نيروی طبيعی شفا بخش است توانايی خويش را در بازگرداندن تعادل يعنی سلامتی از دست میدهد و در اين جاست که طبيعت میتواند به کمک بدن بشتابد.دراين کالبدفکری، نقش پزشک و دارو بيشتر ياری دهی به بدن و کمک به قوه طبيعی شفابخش است تا آن قوه بتواند تعادل لازم را ميان اخلاط و خواص آنها برقرار نمايد.
جالينوس (۱۳۱ـ۲۰۱ ميلادی) طبيب رومی که چند قرن پس ازبقراط میزيست و ازانديشههای او متأثر بود، سيستم پزشکی خويش را بر نظريه مزاجهای چهارگانه ياد شده در بالا پايه گذاری کرد. سنت طب بقراطی در تاريخ طب جهانی تأثير شگرفی داشته است. نظريه اخلاط چهارگانه و مزاجهای چهارگانه مبتنی برآن که بربنياد انديشههای کهن ايرانی تکوين يافت، درنزد دانشمندان سدههای بعد سخت مورد توجه قرار گرفت واساس مکاتب عمده ای را در طب تشکيل داد. دانشمندان و پزشکانی چون، بوعلی سينا از اين نظريه پيروی نمودند و فن طب خود را برآن پايه استوار ساختند.
متأسفانه به دليل کمبود اسناد و مدارک درباره ی پيشينه پزشکی ايران در عهد باستان اطلاعات چندانی در دسترس نيست. اما بر پايه ی آثار و اسناد بر جای مانده ازآن دوران به يقين میتوان گفت دانش پزشکی دردوران پيش ازاسلام به ويژه دردوره ساسانيان ازجايگاه و اهميت بسزائی برخوردار بوده است. از ايران درزمان هخامنشيان نامهايی چند ازپزشکان معروف برجای مانده است. افزايش تماسهای فرهنگی، سياسی و نظامی درآن عصردرامتزاج سنتهای يونانی و مصری با روند طب ايرانی تأثير بارزی داشته است. نيزآن گونه که پيداست شاهان هخامنشی چون کوروش و داريوش واردشيرپزشکان خويش را ازحاذق ترين پزشکان آن عصربرمیگزيدند. معروف است که کوروش بنيان گذار دولت هخامنشی برای درمان بيماری خويش طبيبی را ازمصرفراخواند و اين پزشک بعدها مشاوراو گرديد.به نوشته هرودت داريوش نيز پزشکان مصری چندی درخدمت داشت. هم چنين داريوش مدرسه روبه انحطاط سائيس (sais) در مصر را دوباره تأسيس کرد و زمينه رونق دوباره آنرا فراهم ساخت.درنزد شاهان هخامنشی پزشکان يونانی نيز حضور داشتند. معروف است هنگامی که داريوش اول در اثرحادثه ای پايش شکست، از پزشکی يونانی به نام دموسيدس (democedet) که جزو اسيران جنگی بود، مداوا شد. از ديگر پزشکان معروف در دربار هخامنشيان شخصی به نام کتزياس (ctesias) يونانی بود که پزشک دربار داريوش دوم و اردشير دوم به شمار میرفت.وی علاوه بر طبابت مورخ نيز بود و کتابهايی درباره تاريخ ايران و ملل مشرق زمين تأليف نموده است. وی به مدت ۱۷ سال (۴۱۵-۳۹۸ پ. م) در دربار هخامنشی به کار طبابت مشغول بود.
در دوره ساسانيان علم پزشکی همانند ساير علوم در ايران رونق گرفت.مهمترين مرکزی که دراين دوره در رشد و رونق پزشکی تأثير بسزائی گذاشت، مدرسه گندی شاپور (جندی شاپور) بود. اين مدرسه چنان که مورخان نوشته اند در حدود سال ۲۷۱ ميلادی توسط شاپور اول ساسانی در محل شهری بسيار قديمی (اهواز کنونی) دوباره بازسازی شد. بازسازی اين شهر هنگامی آغاز شد که شاپور پس ازنبرد پيروزمندانه اش با امپراتور روم تعداد زيادی ازاسيران را به همراه خويش به ايران آورده بود. درميان اين اسيران رومی و يونانی تعدادی پزشک و مهندس وجود داشتند. شاپور از آن مهندسان و کارگران برای ساختن تأسيساتی چون سدها و پلها بر روی رودخانههای جنوب باختری ايران استفاده کرد و ازپزشکان نيزدربنيان گذاری يکی از باستانیترين وغنی ترين مراکزعلمی و بيمارستانی و پزشکی درايران باستان بهره گيری نمود.
درگندی شاپورساختمانهای بزرگی برای بيمارستان، مدرسه پزشکی، کتابخانه و نيز رصدخانهای ومدارسی برای آموزش رياضيات ونجوم احداث شد. گندی شاپوردراندک زمانی پس ازتأسيس اش به صورت يکی ازهستههای فعال علمی درجهان باستان درآمد.دراين شهرفرهنگهای باستانی ايرانی،هندی،يونانی و بابلی از طريق مسافرت ويا آوردن دانشمندان وکتابها بدانجا جاری گشته و در مراکز علمی آن در هم آميختند.حاصل اين امتزاج پيدايش مکتبها، بينشها و روشها و نيز نتايج نوينی در شاخههای گوناگون علوم به ويژه پزشکی ونجوم بود.
درمدرسه پزشکی گندی شاپور طب بقراطی را دانشمندان يونانی تدريس میکردند.پزشکان يونانی درگندی شاپور مثل تئودورروس که طبيب شاپورنيز بود، به زبان يونانی درس میگفتند.افزون برآن تدريس به زبان سانسکريت سريانی، فارسی و عربی نيز انجام میشد. هم چنين ساسانيان در جذب دانشمندان و کتابها و معارف هندی درمکتب گندی شاپور کوشش فراوانی نمودند. ازترکيب و اختلاطروشهای هندی و روشهای يونانی و نيز بينشهای کهن ايرانی در گندی شاپور سبکهای آموزشی و روشهای جديدی در طب پديد آمد که به مکتب گندی شاپور هويت ويژه ای بخشيد.
معارف يونانی درطب که به مرکزعلمی گندی شاپور جريان يافته بود، بيشترميراثی بود که از مکاتب علمی اسکندريه (در مصر) و نيز مدارس واقع در بخش شمالی ميان رودان (حرّان) وانطاکيه به اين شهر منتقل گشته بود. مدرسه اسکندريه که در علم تشريح پيشرفت فراوان کرده بود، خود وارث مکاتب يونانی پيشين بود که هروفيلوس (سده چهارم پيش از ميلاد) و ديوس کرديوس از بزرگان آن به شمار میآمدند.شخصيت با نفوذ ديگری که بعدها در روند طب تأثير بسزايی داشت جالينوس (۲۰۱-۱۳۱ ميلادی) بود.
در زمان فرمانروايی خسرو انوشيروان، فرهنگ ايران با معارف هندی و يونانی تماسهای جديدی يافت. ازنمونههای بارزتعامل ايران با ديگر تمدنها درزمان ساسانيان اعزام " برزويه طبيب" از سوی انوشيروان به هندوستان بود.برزويه يکی از پزشکان عهد ساسانی بود.مأموريت اصلی برزويه به دست آوردن کتاب معروف کليله و دمنه بود که وی به خوبی در انجام اين کار موفق گرديد. برزويه پزشک کليله و دمنه را به ايران آورد و خود نيز فصلی بر آن افزود. در باب اول کليله ودمنه برزويه به حرفه خود که پزشکی بوده و برخی از حالات و حوادث زندگی اش در اين باره اشاره میکند و هم در آن جاست که برخی از صفات يک پزشک شايسته را بر میشمارد.
از پزشکانی که در بيمارستان دانشگاه گندی شاپور کار میکردند، نامهايی به جای مانده است. به خصوص ازکارکنان طبی بيمارستان گندی شاپوردردوره ی آخرآن يعنی سالهای مقارن با يورش تازيان و اوايل ورود اسلام به ايران، نامهای بيشتری بر جای مانده است. افزون بر طبيبان حرفه ای، کسانی نيز در گندی شاپور بودند که به چند زبان آشنايی داشتند و توسط همين اشخاص برخی آثار طبی از يونانی به سريانی و يا پهلوی برگردانده شد.بايد افزود از دوره ساسانيان به مرور نفوذ عناصرمسيحی، خاصه کليسای نسطوری و مسيحيان نسطوری سريانی زبان در گندی شاپور بيشتر شد، به طوری که اين تأثير در تعداد پزشکان نسطوری که در گندی شاپور به گونه ای بارزمشهود گرديد و زبان سريانی نيز معمول ترين زبان تدريس درآن جا شد.
شهر گندی شاپور درهنگام يورش تازيان به ايران در سده هفتم ميلادی تسليم تازيان شد. دانشگاه گندی شاپور و مدارس مرتبط با آن نيز پس از اسلام به حيات خود ادامه دادند.اما از سده هشتم ميلادی (قرن دوم هجری) به بعد به مرور اقبال علمی اين دستگاه بزرگ رو به افول نهاد و منابع و معارف و تجهيزات آن به جاهای ديگر انتقال يافت.درافول اقبال علمی گندی شاپورعوامل مختلفی مؤثر بوده اند که از جمله آن مهاجرت طبيبان مرکز علمی گندی شاپور به بغداد بوده است.بسياری از اين طبيبان برای درمان خلفای بغدادکه اغلب از فرط تن آسايی و تن پروری و عياشی و شب زنده داری به بيماریهای گوناگون دچار میگشتند- و نيزبرای کسب ثروت و منزلت، رهسپار دربارخلفای اسلامی شدند و سود خويش را در خدمت اربابان تازه جستند. بدين گونه، دانشگاه و بيمارستان گندی شاپور از افراد حرفه ای در پزشکی خالی گشت و کتابهای آن نيز از سوی ديگران به يغما رفت.
با اين حال اين مرکز توانست تا مدتی به حيات خود ادامه دهد و دانشمندان متعددی که در آن باقی ماندند، توانستند سنتهای کهن را در اين مرکز فرهنگی روزگاری چند زنده نگه دارند.
قربان فاخته - کارشناس تاريخ، نويسنده، پژوهشگر و مدير مسئول سابق نشريه " گيلان زمين"
........................
منابع:
۱- تاريخ فلسفه در جهان اسلامی (جلد دوم)؛ حناالفاخوری- خليل الجر،ترجمه ی عبدالمحمد آيتی، تهران،زمان،۱۳۵۸.
۲- تاريخ علم در ايران (جلد دوم) ؛ دکتر مهدی فرشاد، تهران، امير کبير، ۱۳۶۶
۳- ايران باستان (جلد دوم) ؛ حسن پيرنيا، تهران، دنيای کتاب، ۱۳۶۲.
۴- تاريخ پزشکی ايران و سرزمينهای خلافت شرقی ؛ سيريل الگود، ترجمه باهر فرقانی، تهران، اميرکبير، ۱۳۵۶.