دوشنبه 18 مهر 1390   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

اعدام، فيلمی که هرگز نبايد ديد، همای آزاد

در ايران، در اين مهد دليران، يک فيلم حقِ اکران دائمی گرفته است : فيلم اعدام.
سالهاست که در سايه ی بينش دينی – سياسی حاکم بر اين سرزمين ( که اکنون مجالِ قال و مقالِ آن نيست ) شاهديم که يک فيلم مکرراً ، بی پرده برپرده می رود و بطور حيرت آوری تعداد تماشاچيان آن افزون ميشود.فيلمی که هر نسخه ی جديد آن، با ابتکاری تازه تر و جذّابيتی گونه گون به روزنمايی ميشود و تماشاچيان خاصِ خود را بهمراه می کشد.
گروه پشت صحنه ی آن، وسيعتر و ريشه دارتر از آنستکه بتوان به آسانی مختصر نمود؛ امّا گروه کارگردانی و عوامل اجرايی آن، سيستم بيمار و ناسالم قضايی و انتظامی کشور است.



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


نقش آفرينانِ اين فيلم، دو گروهِ کاملاً متمايزند.گروه غالبِ آن ،جسور مردان و شيرزنانی هستند که جرأت کرده و پای از يک گليم پوسيده فراتر نهاده و گل واژه هايی بزرگتر از فهمِ کوته انديشان از دهانشان بيرون آمده ؛ در نتيجه نقشِ زندگيشان در پرده ی اعدام به جاودانگی می پيوندد.
گروه ديگرِ نقش آفرينان، قربانيان فساد، نا امنی و تشنجات اجتماعيند که يا افيون فروخته اند يا افزون فروخته اند ،يا آفتابه دزديده اند يا نقاب از روی يک مهتاب رويی ربوده اند، يا پهلوان کشته اند و يا گاه ناپهلوان...
صدابرداری در صحنه ی واقعيتِ محض خلق ميشود.گاه سکوتی ميبينی که از هر فريادی رساتر است و گاه فريادی که از سکوت بجاتر.گاه التماسِ بخشش يک گناه ميشنوی و گاه ضجّه ی غم آلودِ يک وداع. گاه از شجاعتِ اعتراضِ غيوران متفکر ميشوی و گاه از بلاهتِ و هلهله ی سفيهان، متحیّر.
در طراحـی صحنه هم رعايت تازگی و نوآوری ميشود.رفته رفته چوبه های اعدام به ميلـه های اعدام مبدّل شده تا با قـدرت تمام ، جسد انسانیّت و عطوفت را در اوج ،در آن بالای بالا به دَوَران درآورد که همگان خوبِ خوب ببينند وعدّه ای خون بگريند و پاره ای سير بخندند.
فيلمبرداری در نهايت وسعت و وضوح شکل ميگيرد.گاه حتّی هزاران دوربين کوچک و بزرگ، با دعوت و بی دعوت گردهم می آيند تا لحظه به لحظه ی اين صحنه هایِ کميابِ عالم را ثبت کنند،به يک چشم برهم زدن در تمام جهان منتشر کنند و سپس عدّه ای به شرمساری و عدّه ای به افتخار تفسير کنند که :آری، اينجا همان زادگاهِ اوّلين بيانیّه ی حقوق بشر است که هم اکنون بشریّت در آن به کرّات به دار آويخته ميشود.
فيلمنامه نيز با رعايت تنوع نگاشته ميشود.گاه اصل داستان برحولِ محورِ تنها يک قربانی در گردش است و گاه به تقليد از پديده ی توليد انبوه، قتلِ انبوه موضوع اصلی داستان ميشود؛ يعنی برای اينکه تماشاچيان،درسِ عبرت را خوب از بَر کنند، چندين اجرایِ حکمِ اعدام، يکجا نشان داده ميشود.
اوجِ خلاقيتِ داستان نويس، در لحظات پايانیِ معدودِ ساخته ها شکوفا ميشود؛ يعنی ماجرا به قصدِ پرهيز از تکرار و دلزدگی، درست در لحظه ی انتهای فيلم و اجرایِ حکم، تغيير موضوع ميدهد.يک سوارکارِ پُرگذشت از راه ميرسد و فتوایِ بخشش، بدست جلّاد ميدهد.تماشاچيان وادار به تحسين ميشوند. تغييرِ حکمِ اينهمه گناه ! مرحبا ، عجب شاکی پرشفقتی !
و امّا ،موسيقی انتهای فيلم ، در کمالِ تعجّب ، اذعانِ يکپارچـه یِ مردم به وحدانیّت و شکوه خداست. تشویـقِ اينهمه قساوت ، در زير پرچمِ خدایِ رئوف وغفور و رحيم؟!
ظاهراً فيلم در همينجا بپايان رسيده است ، امّا چنـد تماشاچیِ مشتاق که دير از راه رسیـده اند، با تعجّب سؤال ميکنند که : "اين جماعت بليط از کجا گرفته اند؟ " از آن ميان، يک قوم و خويشِ دلشکسته که تلاشش برای نجات ،ره به جايی نبرده است، با بُغضی در گلو ناله ميکند، که نيازی به تهیّه ی بليط نيست. اين فيلم حرّاج انسانیّت است.اين فيلم ،تلاشی سياه برای بر دار کشيدنِ حقيقت است. امّا اگر در قلبِ خود، دلواپسِ از دست رفتنِ رأفت وشفقتیـد، از من شما را پيام : اين فيلمِ مبتذل، برای همگان نديدنی است.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016