اختلاس سههزار ميلياردی و دعوای درون حاکميت، گفتوگوی سراجالدين ميردامادی با جمشيد اسدی، راديو زمانه
جلسه غير علنی مجلس برای بررسی اختلاس سههزار ميليارد تومانی از سيستم بانکی کشور با حضور مقامات بانک مرکزی، وزارت اقتصاد و سازمان بازرسی کل کشور برگزار شد و در نهايت مجلس از توضيحات مقامات دولتی قانع نشد.
در گفتوگو با دکتر جمشيد اسدی، استاد اقتصاد در پاريس از او پرسيدهام: چگونه اين دزدی و اختلاس از سيستم بانکی ايران صورت گرفته است؟
جمشيد اسدی: اين اختلاس عمدتاً بدينمعنی بوده است که از سيستم بانکی بيشتر از حد ظرفيت و توانايی بازپرداخت، از سوی شخصی، وام گرفته شده است و بعد متوجه شدهاند که اين دريافت وام از بانک، بسيار بالاتر از آن چيزی بوده است که اين شخص بتواند يا بخواهد پس بدهد.
اين معروف شد به "اختلاس سههزار ميليارد تومانی" که امروز میگويند رکورد اختلاس مالی و بانکی در ايران است. البته همچنان که آگاهی داريد، هراز چند گاه رکورد اختلاس در کشور شکسته میشود.
پولی که از بانک وام گرفته شده، به چه کاری اختصاص پيدا کرده و چه چيزی در ازای آن خريداری شده است؟ آيا در زمينهای سرمايهگذ اری شده است يا خير؟ شما شايعاتی که مبنی بر خروج اين پول از کشور هست را چگونه ارزيابی میکنيد؟
در اين مورد هيچکسی اطلاع و آگاهی کافی ندارد، اما به گمان قوی میتوان گفت که دليل اين اختلاس ازجمله اين بوده است که وامی با اين مبلغ بزرگ گرفته شده است، بدون آنکه بهطور مشخص در زمينه طرح عمرانی يا توليدی ويژهای بهکار رفته باشد.
در حالیکه اين سههزار ميليارد تومان معادل سه ميليارد دلار است که رقم بسيار بزرگی است. اين تقريباً از هزينه ايجاد بعضی از نيروگاههای اتمی بيشتر است. پس نمیشود کسی اين رقم را بگيرد و کاربست آن را در يک طرح توليدی و صنعتی گزارش ندهد. تا بهحال کسی طرحی را نديده است که گيرنده وام که اسمش هم ذکر شده است، پول دريافتی را در آنجا به کار بسته باشد. پس او چطور توانسته است اين وام را بگيرد؟!
در شرايط عادی، يک نفر کارآفرين طرح خود را نزد مسئولان بانک میبرد، چگونگی آن را توضيح میدهد و بعد بانک با در نظرداشت دومسئله که اولاً اين طرح چقدر میتواند سودآور باشد و اينکه گذشته و توانايی بازپرداخت وامگيرنده به چه شکل است، در مورد آن تصميم میگيرد.
در شرايط عادی، چنين شخصی نمیتوانست اين مبلغ بزرگ را از بانک صادرات و کنسرسيون مالیای که حول بانک صادرات ايجاد شده بود، قرض بگيرد. پس گمان قوی میرود که بانک صادرات و کنسرسيون مالیای که اين وام را داده است، زير فشار محافل قدرت، بهويژه قدرت اجرايی کنونی، يعنی دولت آقای احمدینژاد مجبور به دادن چنين وامی شده است. چون در شرايط عادی، دست کم هر بانک وامدهندهای فکر سود و زيان خود را میکند و با ترديد بسيار نسبت به دادن چنين رقم بزرگی به يک فرد نگاه میکند.
اين موضوع، به نوعی تبديل به يک سوژه سياسی، بهويژه در رقابتهای درون جريان اصولگرا شده است و از يک طرف دستگاه قضايی و از طرف ديگر دولت، همديگر را متهم میکنند. در اين زمينه، اين پرونده را چگونه ارزيابی میکنيد؟
اولاً اگر اقتصاد، اقتصاد بازاربنياد نباشد، هيچ کار بزرگ اقتصادیای در کشور نيست که سياسی نباشد. برای روشن کردن مسئله اين توضيح لازم است که اقتصاد بازار بنياد مانند آن است که در سياست بگوييم دمکراسی.
چون اقتصاد کشور ما- نه به قول من، به قول آقای نهاونديان رئيس اتاق بازرگانی کشور- يک اقتصاد رانتی است. در نتيجه هيچ قرارداد بزرگی نيست که ريشه سياسی نداشته باشد. مانند عمدهترين قراردادهايی که در زمان آقای احمدینژاد به سپاه پاسداران و شرکتهای وابسته به آن داده شد. ازجمله همين شخصی که به عنوان وامگيرنده اختلاس سههزار ميليارد تومانی ذکر میشود، کسی بوده که کل سهام يا بخشی از سهام چهار شرکت به اصطلاح "خصوصیسازی شده" از سوی دولت را خريداری کرده و دوتا از اين شرکتها بدون مناقصه به اين شخص داده شده است. يعنی صددرصد ريشه سياسی دارد.
درباره اينکه رابطه اين مسئله با اختلافهای درون اردوی محافظهکاران چطور است، باز من برمیگردم به اين مسئله که هيچ اتفاق بزرگی در کشور استبدادزده و رانتخوار ما نيست که بدون ريشه سياسی باشد. افشاگریهايی که اين دو جناح میکنند، در مقام رقابت برای در دست داشتن اکثريت قدرت در کشور است.
مطمئن باشيد اين پيشبينی من است که اين پرونده به جای خاصی نمیرسد. چون جناح ديگر بلافاصله پروندههای اختلاس و رانتخواری آن يکی جناح را که امروز دارد به آن اتهام میزند، افشا خواهد کرد. کما اينکه خود آقای احمدینژاد در سفرش به آذربايجان گفته بود که «سکوت من طول نخواهد کشيد و به زودی در اين مورد واکنش نشان خواهم داد».
اين است که من فکر نمیکنم هيچکدام از پروندههای اختلاس به مرحله قطعی در کشور برسد. کما اينکه تاکنون هيچکدام به مرحله قطعی نرسيده است. يادآوری میکنم از زمان پرونده ۱۲۳ ميلياردی برادر آقای رفيقدوست که رئيس سپاه پاسداران بود تا به امروز، هرازچندگاه صحبتی از آن به ميان میآيد که مثلاً رکورد اختلاس در کشور شکسته شد، اما هيچکدام پیگيری و مجازات نشدهاند.
انتصاب آقای محسنی اژهای به عنوان مسئول رسيدگی به پرونده اين اختلاس را چگونه ارزيابی میکنيد؟ به نظر میرسد دستگاه قضايی میخواهد نشان بدهد که در برخورد و رسيدگی به اين تخلف بزرگ، قاطع است و عزمی جزم دارد. ارزيابی شما چيست؟
من اين را باز هم در پرتوی اختلافهای بين دو جناح میبينم. برای پاسخ به اين سئوال، اجازه میخواهم بازگردم و نگاهی تاريخی به مسئوليتهای آقای اژهای بياندازم. بهخاطر بياوريم بار پيشين که آقای اژهای با سروصدا مسئول يک پرونده بسيار مهم سياسی، اقتصادی- اختلاسی بود، زمانی بود که جناح ايشان، در آن زمان معروف به "جناح راست" و بعد "محافظهکار"، در رقابتی سخت با جناحی بود که آن زمان به "جناح سازندگی" و "عملگرا" با چهره نمادين آقای رفسنجانی معروف بود.
در آن زمان آقای اژهای يکی از کارگزاران بسيار نامور اطراف آقای هاشمی رفسنجانی و شهردار آن زمان تهران، آقای کرباسچی را به دادگاه کشاند و ايشان را به علت اختلاس محاکمه کرد. اين يک برخورد سفت و سختی بود که بين اين دو جناح صورت گرفت و يکی از اولين ضربههای جدیای بود که به آقای رفسنجانی و جناح ايشان خورد.
اين دعوا و رقابت کماکان از نظام جمهوری اسلامی رخت برنبسته و رسيده است تا به امروز. امروز من فکر میکنم در رقابتی که بين اين دو جناح وجود دارد، هيچ قاضی سرسختی مانند آقای اژهای برای ضربه زدن به جناح آقای احمدینژاد پيدا نکردهاند و از همينرو ايشان را مسئول اين پرونده کردهاند، برای برخوردی سفت و سخت با جناح آقای احمدینژاد و پاسدارانی که همسوی ايشان هستند. منتها به نظر من، اين باعث بحران شديدی در درون نظام جمهوری اسلامی خواهد شد. به اين دليل که تجربه نشان داده است که آن عملگرايی و احتياطی که آقای رفسنجانی، دست کم برای نگهداشتن نظام در دل داشتند، نظامی که خودشان از پايهگذاران آن بودند، در جان و دل آقای احمدینژاد نيست.
تجربه نشان داده است که آقای احمدینژاد از رويارويی با به اصطلاح مقام معظم رهبری تا مقامات ديگر، هراسی به دل راه نداده است. من فکر میکنم اگر آقای اژهای، همچنان که سنت اوست، برخورد سفت و سختی با حلقه آقای احمدینژاد داشته باشد، آقای احمدینژاد هم واکنش سختی نشان میدهند و بار ديگر نظام جمهوری اسلامی در بحران قرار میگيرد.
نکته آخر اين است که مسئوليت آقای اژهای در اين زمينه و برخوردش با آقای احمدینژاد بسيار نمادين است. بازهم يادآوری میکنم که آقای اژهای جزو همکاران دولت آقای احمدینژاد بودند و به عنوان اعتراض به آقای احمدینژاد که چرا فرمايشات به اصطلاح مقام معظم رهبری را نکته به نکته نپذيرفتهاند، به حالت استعفا و قهر بيرون آمدند و البته آقای احمدینژاد هم دنبال ايشان نفرستاد و به قصد دلجويی و آشتی با ايشان برنيامد.
اين است که وقتی تمام اين مسائل را کنار هم میگذاريم، دو نتيجه میگيريم: يکی اينکه رقابت بين دو جناح بسيار سختتر از گذشته است و دوم اينکه بازهم اين رقابت و برخورد، برانگيزاننده بحران بسيار سفت و سخت در درون نظام جمهوری اسلامی خواهد شد.