گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
7 مرداد» در جلسه نمایندگان با خامنه ای چه گذشت؟، فرهاد علوي - روزآنلاین31 تیر» بيت رهبري هيچ ساختمان نوساز و مرتفعي ندارد، فارس 26 تیر» خامنه ای: دشمن واقعی وحدت ملی پاکستان، آمریکا است، ایلنا 25 تیر» شعر خامنه ای تقدیم به امام زمان! کیهان 12 تیر» ماجرایی از زبان محافظ خامنه ای: کریسمس با آقا در خانه شهید ارمنی
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! معرفی کتاب «نجواهای نجیبانه: نقد نظام جمهوری اسلامی ایران و رهبران آن» با ویرایش و تدوین آزاد آزاده (ع. خ.)اخیراً در فضای مجازی کتابی منتشر شده با عنوان «نجواهای نجیبانه: نقد نظام جمهوری اسلامی ایران و رهبران آن» و با عنوان انگلیسی:
در این کتاب، نامههای انتقادی منتشرشده خطاب به رهبران جمهوری اسلامی ایران، آیتالله خمینی و آیتالله خامنهای و نیز برخی مطالب انتقادی دیگر در نقد این نظام، در 1326 صفحه منتشر شده است. جمعآوری، ویرایش و تدوین این کتاب، توسط ع. خ. با نام مستعار «آزاد آزاده» صورت گرفته است. در کتاب «نجواهای نجیبانه» بیش از 100 نامه خطاب به آقای خامنهای و چندین نامه خطاب به آقای خمینی، از جمله نامههای آیتالله منتظری، و بسیاری مطالب خواندنی دیگر، منتشر شده است. ویراستار و تدوینگر کتاب، آن را با این تقدیم، آغاز کرده است: «تقدیم به زندهیاد علیاکبر سعیدی سیرجانی و تمام آزادگان آزادیخواهی که «شرط بلاغ» را به جای آوردند و به امید بهار سبز آزادی، با نجوای قلم، نجیبانه به دفاع از حقوق مردم و نقد و آگاهیبخشی پرداختند و در پاسخ، خزان تظاهر و زمهریر تزویر و دروغ و درد و رنج و خفقان و زندان و حصر و مهاجرت و تبعید و شکنجه و اسلحه و مرگ، دیدند و میبینند! تقدیم به میرحسین موسوی، مهدی کروبی، زهرا رهنورد، فاطمه کروبی و همه اسیران راه سبز آزادی. و تقدیم به ندا آقاسلطان، ترانه موسوی، سهراب اعرابی، محمد کامرانی، محمد مختاری، صانع ژاله، هاله سحابی و هُدا صابر و همه شهیدان راه سبز آزادی» (آزاد آزاده (ع. خ.)) آنچه در ادامه میآید، در ابتدا «سخن آغازین» این کتاب است که به صورت اجمالی به معرفی بخشهای مختلف کتاب و رویکرد آن میپردازد و سپس نامهای است که در بخش «سخن فرجامین کتاب» و با عنوان «شرط بلاغ»، توسط ویراستار کتاب «نجواهای نجیبانه»، خطاب به آقای خامنهای نوشته شده است. ویرایش سوم این کتاب، به صورت پیدیاف (PDF) در لینکهای زیر قابل دانلود است: 1. آدرس اینترنتی صفحه حاوی همه لینکهای دانلود کتاب (لینکهای 2 تا 4) 2. آدرس اینترنتی جهت دانلود متن کامل کتاب (1326 صفحه)، به صورت یک فایل PDF (حجم فایل: حدود 19 مگابایت) 4. آدرس اینترنتی جهت دانلود طرح جلدهای فارسی و انگلیسی کتاب، به صورت فایل JPEG (حجم هر فایل: حدود 400 کیلوبایت) *** 1- سخن آغازین کتاب «نجواهای نجیبانه» «من آنچه شرط بلاغ است با تو میگویم تو خواه از سخنم پند گیر و خواه ملال محل قابل و آنگه نصیحت قائل چو گوش هوش نباشد، چه سود حُسن مقال؟!» (سعدی) «گرچه دانی که نشنوند، بگوی هرچه دانی ز نیکخواهی و پند» (سعدی) «آسایش دو گیتی، تفسیر این دو حرف است با دوستان، مروّت، با دشمنان، مدارا» (حافظ) «آدمیزادهام، آزادهام و دلیلش همین نامه، که در حکم فرمان آتش است و نوشیدن جام شوکران؛ بگذارید آیندگان بدانند که در سرزمین بلاخیز ایران هم بودند مردمی که دلیرانه از جان خود گذشتند و مردانه به استقبال مرگ رفتند.» (جمله پایانی نامه زندهیاد علیاکبر سعیدی سیرجانی به خامنهای، که فرجام نگارش نامه، قتل او بود!) *** مردم آزادیخواه، عدالتطلب و سبزاندیش «سرزمین بلاخیز ایران»، سال 1390 را سال «آگاهی تا رهایی» نامیدهاند و آنچه پیش رو دارید، «راهی به رهایی»(1) است از طریق آگاهی؛ نجواهایی است نجیبانه و برآمده از اندیشهها و قلمهای گوناگون و رنگارنگ، که وجه مشترک همه آنها، دلسوزی و نیکخواهی برای ایران و ایرانی و رهبران ایران و تلاش برای یافتن و نشان دادن راه صحیح و استوار رهایی است. ساختار کتاب در ابتدا چگونگی سازماندهی و فصلبندی کتاب را به اختصار، بیان میکنم: پس از «سخن آغازین»، در بخش دوم کتاب، «پیشدرآمد» قرار دارد که در آن، با توجه به اینکه محور کتاب، «نقد نظام جمهوری اسلامی و رهبران آن» است، جهت آشنایی با زندگینامه و سوابق دو چهره شاخص مخاطب نامهها و نوشتارهای کتاب، آقایان خمینی و خامنهای، و نیز به منظور آشنایی با حوادث و وقایع مهم و تأثیرگذار مربوط به انقلاب و جمهوری اسلامی، برخی مدخلها و جدولهای مرتبط، از دانشنامه اینترنتی «ویکیپدیا» (wikipedia.org) استخراج شده و در این بخش آورده شده است. در ادامه بخش «پیشدرآمد»، سه مطلب گزارشی - تحلیلی در ارتباط با برخی نامههای سرگشاده به آقای خامنهای و پیامدهایی که برای نویسندگان آن داشته است، ذکر شده است. بخش سوم کتاب، به نامههایی میپردازد که خطاب به آیتالله خمینی، بنیانگذار و نخستین رهبر نظام جمهوری اسلامی ایران، نگاشته شده است. البته تنوع و تعداد نامههایی که مخاطب آنها آیتالله خمینی است، نسبت به آقای خامنهای، کمتر است؛ زیرا اولاً با توجه به شرایط انقلابی و جنگی و جنبه کاریزماتیک شخصیت آقای خمینی، و نیز با ملاحظه شرایط جسمی و روحی او، نامههای انتقادی کمتری خطاب به او نوشته شده است؛ ثانیاً در صورت نوشته شدن، این نامهها، بهویژه با توجه به محدودیتهای امکانات اطلاعرسانی در زمان حیات آقای خمینی، کمتر انتشار علنی یافتهاند. علاوه بر این، مدت رهبری آقای خامنهای، (تا کنون، 22 سال)، بسیار بیشتر از آقای خمینی، (10 سال)، بوده است. اما در عین حال، یکی از معدود کسانی که توانست تا حدودی بیپرده با خمینی سخن بگوید، آیتالله حسینعلی منتظری (وفات: 29 آذر 1388)، شاگرد، رفیق و همراه آقای خمینی در طول حدود چهل سال، و قائممقام رهبری طی سالهای 1364 تا 1367 میباشد؛ البته از آنجا که نامههای آقای منتظری، در ضمن کتاب «خاطرات» او آمده است، و در بخش پنجم کتاب، یک فصل کامل از خاطرات او نقل شده است، بنا بر این، نامههای او نیز در بخش پنجم کتاب آمده است. علاوه بر مکاتبات آقایان منتظری و خمینی در بخش پنجم، نامههای افراد شاخص زیر خطاب به آقای خمینی را نیز در بخش سوم کتاب آوردهام: 1- دکتر ابوالحسن بنیصدر؛ اولین رئیسجمهور ایران بعد از انقلاب. 2- آیتالله علیاکبر هاشمی رفسنجانی؛ دارای سمتهای: عضویت در شورای انقلاب، رئیس مجلس، رئیسجمهور، رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام و رئیس مجلس خبرگان رهبری. 3- آیتالله محمدکاظم شریعتمداری (وفات: 14 فروردین 1365)؛ یکی از مراجع بزرگ تقلید؛ او در سال 1342 و در آغاز مبارزات انقلابی، به منظور مصون نگهداشتن آقای خمینی از محاکمه، همراه با سه نفر دیگر (آیتالله شهابالدین مرعشی نجفی، آیتالله محمدهادی میلانی و آیتالله محمدتقی آملی) و با پیگیری و وساطت دکتر مظفر بقائی کرمانی (محمد کتیرائی؟!) و سرلشگر حسن پاکروان، مرجعیت آقای خمینی را تأیید و اعلام نمودند. 4- آیتالله محمدرضا گلپایگانی (وفات: 18 آذر 1372)؛ از مراجع بزرگ تقلید. 5- آیتالله مرتضی پسندیده (وفات: 22 آبان 1375)؛ برادر بزرگتر آقای خمینی، که با توجه به فوت پدر آنان در دوران کودکی، نقش سرپرستی آقای خمینی را بر عهده داشته است و جزء اساتید او نیز بوده است. آقای پسندیده، از مبارزان سیاسی پیش از انقلاب بود و پس از انقلاب نیز وکالت آقای خمینی در امور شرعی را به عهده داشت. 6- حجتالاسلام علیاکبر محتشمیپور؛ وزیر کشور کابینه آقای میرحسین موسوی (نخستوزیر) در زمان ریاستجمهوری آقای خامنهای. در بخش چهارم کتاب، بیش از 100 نامه خطاب به آیتالله خامنهای، آمده است. آقای خامنهای از چهرههای شاخص و اساسی انقلاب و نظام است. او علاوه بر مبارزات پیش از انقلاب، نقشی اساسی در تأسیس و استقرار این نظام داشته است. او نه تنها از سال 68 تا کنون، به عنوان رهبری، برترین مقام جمهوری اسلامی ایران بوده است، بلکه پیش از آن نیز به مدت 8 سال در مقام ریاستجمهوری قرار داشته است؛ و به این ترتیب، در 30 سال گذشته، مقامهای دوم و اول نظام را در قبضه قدرت داشته است و این خود حاکی از نقش و مسؤولیت اساسی او در سرنوشت نظام و ایران و مردم آن میباشد. بخش پنجم کتاب، به «سایر نامهها، نوشتارها و گفتارها»یی میپردازد که خارج از چهارچوب بخشهای پیشین قرار میگیرند؛ این بخش، علاوه بر برخی مطالب گوناگون، پنج مطلب عمده زیر را نیز در خود جای داده است: 1- فصل دهم کتاب «خاطرات آیتالله حسینعلی منتظری» با عنوان «غوغای برکناری»، که عمدتاً به حوادث مرتبط با برکناری آقای منتظری از قائممقامی رهبری در سال 1368 و نیز موضوع اعدامهای زندانیان سیاسی در سال 1367 میپردازد و در ضمن آن، مکاتبات میان او و آقای خمینی و نیز برخی مکاتبات دیگر، همراه با اسناد و پیوستهای مرتبط، عیناً نقل شده است. 2- نامه موسوم به «رنجنامه» حجتالاسلام احمد خمینی، خطاب به آقای منتظری. 3- گزیدهای از نامهها، نوشتارها و سرودههای علیاکبر سعیدی سیرجانی. 4- اسناد سهگانه فاششده دستگاه قضائی جمهوری اسلامی ایران در مورد «جنایت کهریزک»؛ این اسناد عبارتند از: «قرار نهایی بازپرس دادسرای نظامی تهران برای 22 متهم جنایت کهریزک»، «کیفرخواست دادستان نظامی تهران علیه 12عامل متهم جنایت کهریزک» و «حکم صادره توسط دادگاه نظامی برای جنایت کهریزک». 5- نامه سرگشاده دکتر محسن کدیور، خطاب به آقای هاشمی رفسنجانی، رئیس مجلس خبرگان رهبری، مبنی بر استیضاح آقای خامنهای؛ آقای کدیور در این نامه، ضمن برشمردن تخلفات اخلاقی، حقوقی و کیفری رهبر نظام جمهوری اسلامی ایران، بر اساس قوانین موجود، به نقد و ارزیابی تفصیلی- تحلیلی کارنامه 21 ساله رهبری آقای خامنهای میپردازد. کتاب با «سخن فرجامین» به پایان میرسد که در آن، ضمن پیش چشم داشتن تمام مطالب این کتاب، نامهای کوتاه با عنوان «شرط بلاغ»، به قلم قاصر من، با نام مستعار «آزاد آزاده»، خطاب به آقای خامنهای نگاشته شده است؛ در این نامه، بدان امید که پایان این کتاب، آغاز نیکفرجامی آقای خامنهای باشد، بار دیگر، او به در پیش گرفتن راه صواب و سداد و اتخاذ طریق وداد و دوستی و احتراز از دشمنی، دشمنتراشی و دشمناندیشی دعوت شده است. رویکرد کتاب جهان سیاست، جهان نقد و تحلیل و ارزیابی عملکرد، گفتار و اندیشه سیاستمداران و مجریان نظامهای سیاسی، برای تدبیر و تمشیت بهتر امور جهت وصول به رفاه، آزادی و عدالت برای انسانها است، نه جایگاه تقدّس، تملّق، تظاهر و تزویر. بنا بر این، در وادی سیاست، هیچکس، در هیچ عنوان و جایگاهی، در مقامی الوهی و فراتر از نقد، نظارت و سنجش نمینشیند. و هدف از تدوین این کتاب نیز، با چنین نگاه و رویکردی به سیاست و سیاستمداران، آگاهیرسانی به منظور رسیدن به آزادی، عدالت و رفاه ایرانیان است. بر همین اساس، و نیز به منظور رعایت اختصار در تیترها، در این کتاب، آگاهانه و عامدانه معمولاً از عناوینی نظیر آیتالله، حجتالاسلام، مهندس، دکتر و... در تیترها و مطالبی که توسط اینجانب درج شده، استفاده نشده است و این امر، به هیچ وجه، حاکی از تحقیر، بیاحترامی یا نادیده گرفتن تلاشهای علمی صاحبان این عناوین نیست. البته اینکه در این کتاب، عمدتاً نامههایی منتشر شده که مخاطب آنان آقایان خمینی و خامنهای هستند، بدین معنا نیست که تنها مسؤول شرایط امروز ایران، این دو نفر هستند، بلکه آنها به عنوان سرسلسله و رأس هرم قدرت در نظام جمهوری اسلامی ایران، مخاطب قرار گرفتهاند؛ رویکرد کتابِ «نجواهای نجیبانه»، «نقد نظام جمهوری اسلامی ایران و رهبران آن» است و در «نقد نظام»، همه مسؤولان، مسؤولاند و بزرگترین مسؤولان، بیشترین مسؤولیت را دارند؛ البته مردم نیز مسؤولیت دارند و وظیفه آنان، نقد و پاییدن و پالایش مسؤولان و انتخاب و به کار گماردن انسانهای شایسته است؛ البته وقتی نظام و ساختاری با محک نقد سنجیده میشود، بدیهای آن نمایان میگردد، و برای سازگار کردن ناسازهها و رفع نقصانها، راهحل ارائه میشود و برای خروج از مازهای پیچ در پیچ و بنبستهای بلند، راه برونرفت نشان داده میشود و این رهبران و مسؤولان هستند که باید با استقبال از منطق نقد و گفتگو و احتراز از استبداد و خودرأیی، به محتوای این نقدها توجه کنند و راه صحیح و سازنده در پیش گیرند. بنا بر این، رهبران هر نظام و ساختاری، چون هدایتگر سایر کارگزاران، الگو و نمونه نمایان جامعه، معمار بنا و مبنای نظام، و سلسلهجنبان، تخصیصدهنده و جهتدهنده «منابع کمیاب قدرت، ثروت، معرفت [علم، دانش] و منزلت اجتماعی»(2) هستند، از نظر اخلاقی، عقلی، قانونی و دینی، بزرگترین نقش را در ساختن یا سوختن آن نظام و آبادانی یا ویرانی آن ساختار و به دنبال آن، رفاه و بهزیستی یا درد و رنج مردمان ساکن در اجتماع این ساختمان دارند؛ و صد البته، در این میان، نباید از نقش مردم و آگاهی یا ناآگاهی آنان و تأثیر فرهنگ بر سیاست، که تأثیری اساسی، مبنایی و ماندگار است، چشم پوشید؛ مردمی که باید در انتخابی دقیق و آگاهانه، افرادی را برای تصدی مناصب گوناگون کشور، برای دوره زمانی معین و محدودی، به کار گمارند و همواره آنها را در منظر نقد و نظارت خود داشته باشند و آنان را خادم خود بدانند نه رئیس، رهبر و سرور خود. چند نکته 1- نامهها و نوشتارهایی که در این اثر مطرح شده، بدون هیچگونه تغییر محتوایی - بهجز در موارد ضرورت که در کروشه، []، قرار گرفته است - بازنشر شده است و صرفاً به لحاظ علائم نقطهگذاری، و نیز اصلاح اغلاط املایی و نگارشی، تغییرات شکلی ویرایشیای به منظور یکدستسازی مطالب جهت انتشار بهصورت کتاب، إعمال شده است؛ البته نهایت دقت و تلاش، صورت گرفته است تا متنی منقح، منظم، پیراسته، یکدست و بدون غلط ارائه گردد. 2- نامههای نشریافته در این کتاب، بهجز در برخی موارد معدود، بدون هیچگونه توضیح، مقدمه و مؤخرهای ذکر شده است تا خواننده بتواند مستقلاً و بدون پیشداوری یا پیشزمینهای، با مطالب مواجه گردد. البته در مواردی، بخشی از جملات شاخص و مهم متن، به صورت تیتر انتخاب شده است تا کسانی که فرصت مطالعه متن کامل نوشتار را ندارند، بتوانند با مطالعه تیترها، نمای اجمالی آن را نظاره کنند. 3- مطالب کتاب، صرفاً بر اساس تقدم و تأخر زمانی، در فصلهای جداگانه، بر اساس شمارهبندی دقیق، مرتب گردیده است. 4- با توجه به حجم انبوه مطالب، مجبور شدم اندازه متن را کمی کوچکتر انتخاب کنم و صفحات و پاراگرافها را فشردهتر سازم تا بتوانم در حجم کمتری، مطالب بیشتری را ارائه نمایم؛ با وجود این، صفحات کتاب از هزار صفحه فراتر رفت. البته میشد کتاب را در دو یا سه جلد منتشر ساخت، اما به دلایل گوناگون، ترجیح دادم همه مطالب در یک مجلد، انتشار یابد. 5- در این کتاب، معمولاً منبع مطالبی را که از کتابهای منتشرشده، به صورت چاپی یا الکترونیکی، یا وبسایتهای رسمی خاصی - که مطلبی را برای اولین بار یا به مستندترین صورت آوردهاند - نقل شده، ذکر کردهام، اما در مورد منبع نامهها یا نوشتارهایی که در وبسایتها یا وبلاگهای گوناگون درج شده است، با توجه به اینکه یک مطلب ممکن بود در سایتهای بسیاری نقل شده باشد - و من نیز در بسیاری موارد، یک مطلب را از سایتهای گوناگون اخذ و تطبیق کردهام و پس از اصلاح و ویرایش شکلی و یکدستسازی با سایر مطالب کتاب، و در مواردی، حروفچینی دوباره، آن را از صورت انتشار اینترنتی به صورت کتاب درآوردهام - و نیز نظر به اینکه پس از مدتی، ممکن است دیگر مطلب، در آن سایت نباشد و لینک مطلب به «لینک مرده» تبدیل شده باشد، از ذکر اینگونه منابع خودداری کردهام؛ ضمن اینکه با جستجوی متن مطالب در موتورهای جستجوی اینترنتی، میتوان به منابع موجود آنها دست یافت؛ و البته حُسن این کتاب، این است که نامهها و نوشتارهایی که ممکن بود در دستان تطاولگر خزان زمان و بدون ثبت ماندگار، به دامان نسیان سپرده شوند - بهویژه با توجه به اینکه نویسندگان برخی از آنها نامشخص یا غیرمشهور هستند - اینک به صورت یکجا، ثبت و ماندگار شدهاند؛ و کارنامهای هستند از داوری مردمی که اینک و پیش از این، تحت تدبیر یا بیتدبیری حکومت جمهوری اسلامی زندگی کردهاند و طعم تلخ این نظام را با جسم و جان چشیدهاند، برای داوری تاریخ و آینده و البته داوریهای وجدانهای بیدار امروز، که با توجه به تنوع نویسندگان و شیوه بیان آنها، میتوانند قضاوتی کلی و منصفانه را فراهم آورند. یک تقاضا ضمن دعوت از همه هموطنانم جهت مطالعه این اثر، که بیان چکیده و شالوده و پالوده شرنگهایی است که به جان ایران و ایرانی وارد آمده است، از آنان تقاضا دارم از هر طریق ممکن، از جمله پست الکترونیک، وبلاگها و وبسایتها و نیز شبکههای اشتراک مطالب، شبکههای اجتماعی و...، در مورد این اثر، اطلاعرسانی کنند و آن را در دید و دسترس همگان، و از جمله یکی از مخاطبان این نامهها، آقای علی خامنهای، و نیز سایر مسؤولین کشوری و لشکری جمهوری اسلامی قرار دهند تا همه از زبان دلسوزترین، نجیبترین و متینترین مردمان این سرزمین، بیش از پیش از سرمای استخوانسوز و جانکاه زمهریر تزویر و تظاهر جمهوری اسلامی ایران و آنچه در این 32 سال بر این مُلک و ملت رفته آگاهی یابند. با امید به دستیابی به آزادی، عدالت و رفاه برای همه ایرانیانِ آزادیخواه آزاده و رهایی پایدار از سیاهی استبداد، از طریق آگاهی استوار و حقیقی. آزاد آزاده (ع. خ.) تیرماه 1390، (سال سبز «آگاهی تا رهایی») azadazadeh.ir@gmail.com *** پاورقیها *** 1- اشاره به عنوان کتابی از روشنفکر معاصر، مصطفی ملکیان، با مشخصات کتابشناختی زیر: «راهی به رهایی: جستارهایی در عقلانیت و معنویت»؛ تهران، نشر نگاه معاصر، 1381 2- تقسیمبندی «منابع کمیاب»، برگرفته از برخی نوشتارهای روشنفکر معاصر، اکبر گنجی؛ از جمله نوشتار زیر: «سطح نزاعهای پیروان علی خامنهای»؛ منتشرشده در تاریخ 21 اردیبهشت 1390، در وبسایت «روزآنلاین» *** 2- سخن فرجامین کتاب «نجواهای نجیبانه» در فرجام کتاب، به نظرم رسید که من نیز به سهم خود، به عنوان کسی که تمام نامهها، نوشتارها و گفتارهای این کتاب را به دقت خوانده، و حوادث و اخبار سالیان گذشته را با نگاهی تحلیلی - انتقادی رصد نموده است، «شرط بلاغ» را با در نظر داشتن تفصیل، اطناب و بسندگی مطالب این کتاب، به اختصار و ایجاز، به جای آورم که: «گفتم که: الف؛ گفت: دگر؟ گفتم: هیچ در خانه اگر کس است، یک حرف بس است» (شیخ بهائی) هرچند بهجای یک حرفِ الف، حداقل با توجه به همین کتاب، بارها و بارها از الف تا یاء گفته شده و دلسوزانه و خیرخواهانه، با وجود دردها و رنجها، بیش از هزار صفحه سخن متین همراه با راه حل و پیشنهاد گفته شده و ظاهراً در خانه پاسخگویی نبوده است یا اگر بوده است، خود را به خواب زده است و آیا میتوان کسی که خود را به خواب زده است، بیدار کرد!؟ اما باز هم «در نومیدی، بسی امید است!»، و هرچند یکی از مخاطبان این نامهها، آقای خمینی، از جهان، رخت بربسته است و قضاوت را بر عهده وجدان مردمان و تاریخ نهاده است، اما مخاطب دیگر این نوشتارها و گفتارها، آقای خامنهای، هنوز در میان ماست و با وجود اینکه بنا بر اخبار معتبر و شواهد گوناگون از منابع مختلف، بسیاری از این مطالب را دیده و خوانده است، اما به هر دلیلی و بی هیچ توضیحی، هیچگاه گوش شنوایی برای این خیرخواهیها نداشته است و پاسخی برای سؤالهای پردردِ مردمِ رنجدیده ارائه نداده است؛ اما بار دیگر، من نیز با دست ناتوان و قلم قاصرم، بر این درب بسته میکوبم و آقای خامنهای را، این بار نه با یک نامه، بلکه با یک کتابنامه، که روایتی است تلخ از زمهریری سرد و سوزان در سرزمینی نیمسوخته، با نوشته زیر، ناصحانه و مشفقانه، مخاطب قرار میدهم، بدان امید که «پایان شب سیه، سپید» باشد: *** نامه سرگشاده «آزاد آزاده» (ع. خ.) به خامنهای، 22 اردیبهشت 1390 «شرط بلاغ» آقای خامنهای! پیش از تبدیل این «نجواهای نجیبانه» به فریادهای خشمگینانه، به آنها توجه کنید! امیدوارم فرجام این کتاب، آغاز نیکفرجامی شما باشد! «من آنچه شرط بلاغ است با تو میگویم تو خواه از سخنم پند گیر و خواه ملال محل قابل و آنگه نصیحت قائل چو گوش هوش نباشد، چه سود حُسن مقال؟!» (سعدی) جناب آقای خامنهای! این نامه، در فرجام کتابی است که در آن، بخشی از نامهها و نوشتارهایی را که در «نقد نظام جمهوری اسلامی ایران و رهبران آن» نگاشته شده است، گرد آوردهام و آن را «نجواهای نجیبانه» نامیدهام؛ هرچند شما این نوشتارها و بسی بیش از اینها را، که انتشار علنی نیافتهاند و کسانی سربسته و در خفا، با شما و سلف شما آقای خمینی، درد دل و سوز جان گفتهاند، خواندهاید؛ سخنان اهل نظران نجیب، دلسوز و دردمند این نجواهای متین، متقن و منطقی، که عاشقانه «داوِ اول بر نقدِ جان»(1) زدهاند، و هر یک به زبانی، روایتگر زمهریر سرد ایرانزمین بودهاند، و برای رهایی از بنبستها، راههای برونرفت و پیشنهادهای پایداریبخش ارائه دادهاند، مرا از گفتن هر کلامی و نوشتن هر بیانی بینیاز میکند، اما من نیز وظیفه خود دانستم «شرط بلاغ» را به جای آورم و ناصحانه از شما تقاضا کنم که پیش از تبدیل این «نجواهای نجیبانه» به فریادهای خشمگینانه، به آنها توجه کنید. امیدوارم ملول نشوید و «محل قابل» برای «نصیحت قائلان» باشید و پند گیرید؛ نمیخواهم ناامید شوم و بدانجا رسم که: «چو گوش هوش نباشد، چه سود حُسن مقال؟!» آقای خامنهای! اگر تا کنون غبار غفلت، تغافل، غرور یا ناآگاهی، یا استلزامات ناشی از ساختار قانونی، یا عذرها و قصورها و تقصیرهای حکومتی، یا موقعیتهای نقشی، یا إعمال نظرها و سلیقههای سایر تصمیمسازان پیدا و پنهان، یا هر توضیحی که خود میدانید و شایسته است صادقانه و شجاعانه در پیشگاه ایرانیان بر زبان آورید، مانع از رسیدن شما به طریق صواب و سزاوار این مُلک و ملت شده است، در فرجام عمر، به خود آیید و اگر آیت و نشانه الله هستید، این نشانه را در عمل نشان دهید و خدا را در نظر آورید و فراتر، بیشتر و پیشتر از آن، اخلاق، انصاف، مدارا، مروّت و انسانیت، پیشه سازید و بدانید که تصمیم شما میتواند تصمیمی سرنوشتساز یا سرنوشتسوز باشد و شما را در پیشگاه وجدان خودتان، تاریخ و مردم ایران و جهان و نیز خداوند، سربلند یا سرافکنده سازد و نسلهایی را بسوزاند یا زنده کند؛ و بدانید که مردم انقلابگزیده ایران، اینک پس از گذار از کوران دوران خفقان و تجربههای تلخ و سازنده آن، دیگر اهل انتقام و اقدام انقلابی نیستند و اگر صداقت و حقیقت را ببینند و بشنوند، سهم خود را نیز در خوب و بد گذشته درمییابند؛ پس امیدوار باشید که بر خطاکارانی که ندامت، پیشه سازند و صادقانه و شجاعانه بر خطاهای خود اقرار نمایند و از ستمدیدگان، طلب بخشش و دلجویی کنند، ببخشایند، هرچند شاید فراموش نکنند. امیدوارم فرجام این کتاب، آغاز نیکفرجامی شما باشد. آزاد آزاده (ع. خ.) 22/2/1390 *** توضیح *** 1- اشاره به این بیت شعر از حافظ: «اهل نظر، دو عالَم، در یک نظر ببازند عشق است و داوِ اول، بر نقدِ جان توان زد» (داو: نوبت قمار). *** در پایان کتاب، از همه کسانی که به هر طریقی، این امکان را دارند که بار دیگر آقای خامنهای را متوجه مسؤولیت خطیر و تاریخی خود سازند، تقاضا دارم این کتاب را نیز به دست او برسانند، بدان امید که در پیرانهسر، بار دیگر از سر تأمل و عبرت، به این رنجنوشتههای نجیبانه نظر نماید و بَصَر یابد؛ و شاید روزنه امیدی باشد در آینده پر از بیم و امید ایرانزمین و نیز سرنوشت شخص ایشان و سایر تصمیمسازان نهان و آشکار جمهوری اسلامی. امیدوارم مطالعه این اثر، راهی باشد به سوی رهایی ایرانیان آزادیخواه و عدالتطلب از زمهریر تزویر و درد و رنج، و رسیدن به بهار سرسبز رویش و شکوفایی در آزادی و آگاهی. ایدون باد! آزاد آزاده (ع. خ.) تیرماه 1390، (سال سبز «آگاهی تا رهایی») azadazadeh.ir@gmail.com
نقد «آزاد آزاده» (ع. خ.) به نامه سرگشاده محمد نوریزاد به خامنهای، 17 خرداد 1390 نجوایی با محمد نوریزاد، نجیب استوار «آزموده را آزمودن خطاست» آقای محمد نوریزاد عزیز، سلام در نامه هشتم خود به آقای خامنهای با عنوان «ما و رژیم پهلوی» (تاریخ انتشار: 16 خرداد 1390)، بسیار گفتهای و بسیار زیبا، متین، متقن، شایسته و بجا گفتهای؛ تحسین میکنم تو را و بیان و فهم و اندیشه و بزرگی تو را و نجوای نجیبانه، منصفانه و مشفقانه تو را؛ صد حیف اما که از میان همه سخنان زیبای تو، به نظرم آمد که دو جمله نامتناسب، نافاخر و نابجای تو به اندام زیبای این نامه نمیسازند؛ و نقد کوتاه من نیز به این دو جمله است؛ امیدوارم بر من خرده مگیری که این دو جمله را با نگاه نقد نظاره میکنم؛ زیرا، به نظر من، خطای این دو جمله، مهیب، انسانسوز / انسانساز و سرنوشتساز / سرنوشتسوز است و نمیتوان آن را نادیده گرفت. اما از آن دو جمله بگویم: 1) در آغاز نجوای نجیبانهات با خامنهای خویش، چنین گفتهای: «نامه هشتم خود را، از باب «سخن بدون لکنت یک کوچکتر به بزرگترش» تقدیم شما میدارم.» نوریزاد عزیز، زاده نور خویش باش و خودت بزرگ باش! «کوچکتری» مباش که «بزرگترش» خامنهای است؛ افتاده صغیر و حقیری مباش که قیّم و ولیّای دارد؛ این سخن تو خطاب به آقای خامنهای، شایسته مقام انسان و بایسته اخلاق نیست؛ همین «کوچکتر» دانستن خودت در مقابل «بزرگتر»، لکنت است و لکنتآور؛ این سخن تو ناسره و ناسنجیده است و تناقض دارد. تو در انسانیت و اخلاق، با او برابری؛ حتا اگر پدر یا برادرت باشد؛ و البته در وادی سیاست و نقد سیاست، «کوچکتر» و «بزرگتر» و مقدس و مقدسسازی، استبدادساز و اندیشهسوز است. خرمن اندیشه را نسوز و استبداد را نساز و برنیفراز! همین نگاه «کوچکتر و بزرگتر»، «امام و مأموم»، «امام و امت»، «چوپان و رمه و گله»، «ارباب و رعیت»، «عظمی و معظم و محقر»، «صغیر و کبیر»، «آیتالله و آیتالشیطان»، «عام و خاص»، «خودی و غیرخودی» و… ما را بدینجا، بدین ویرانهسرا، رسانده است؛ عزیز بزرگوار! استبداد حقیر را برای ما جامه نو و زیبا مپوشان! استبداد حقیر با جامه ظاهر، فاخر نمیشود. ما همه انسانیم! همه برابریم! و در جامعه و سیاست، هیچکس «بزرگتر» و «کوچکتر» نیست؛ همه بزرگ هستند و برابر. تو نیز بزرگ باش! و شأن انسانی خویش را به خروش استبداد مفروش! تو، رعیت خامنهای نیستی، تو انسان هستی؛ اما شوربختانه و با اندوه میگویم که اگر تو میخواهی «کوچکتر، رعیت، حقیر، گله، رمه، مأموم و امت» «مقام معظم آیتالله العظمی ارباب پادشاه چوپان، آقا امام خامنهای بزرگ حفظهالله تعالی، أدام الله ظله الشریف و مد ظله العالی (با مخلفات سه صلوات)» باشی، که البته میدانم دل و درونت نمیخواهد، اما بدان که مردم ایران، چنین نیستند؛ دیگر چنین نیستند و نمیخواهند. خامنهای، فقط خامنهای است و تو فقط محمد نوریزاد و من و همه انسانها فقط یک انسان هستیم با واحد شمارش «انسان»؛ همین و بس! ارزش هر کس به کردار، گفتار و اندیشه اوست؛ و بر این اساس، رهبر تو، پیشوا و مقتدای تو، بزرگتر تو، علی خامنهای، با اینهمه خطاهای بزرگ و مهیب، کوچکترین و حقیرترین در ذهن و ضمیر مردم بزرگ ایرانزمین شده است! و «خودکرده را تدبیر نیست». نوریزاد عزیز! اگر با مردم هستی، با مردمت سخن بگو، نه با رهبرت؛ که اگر رهبرت گوش شنوایی برای نصیحت مشفقانی چون تو داشت، تا کنون از خواب برخاسته بود؛ اما او خواب نیست؛ خود را به خواب زده است و نمیتوان او را بیدار کرد؛ به حکم فهم و عقل، «آزموده را آزمودن خطاست»؛ اما اگر با رهبرت هستی، مردم را، این سوتهدلان فسرده و فرسوده را، با دردها و زخمهای ناسورشان، به حال خودشان بگذار و بگذر! بر زخم خونین آنها نمک مپاش! 2) نمیدانم چرا در پایان نامهات، پیشنهاد دادهای که: «میتوان سنگسار را به اعدام تغییر داد»؟! به به! چه پیشنهاد مشعشعی! وه! چه نور درخشانی از نگاه نوریزاد ما! آخر نوریزاد عزیز! چرا باز هم از «اعدام» میگویی؟! چرا؟! چرا از گرفتن جان انسانها سخن میگویی؟! چرا مجوز مرگ صادر میکنی؟! چرا گرد مرگ و نفرت میپاشی؟! مگر تو کیستی؟! هان که دچار تبختر خامنهایگونه نشوی! نفرین و ننگ بر اعدام و وای بر تو اگر...! لطفاً ما را به بازی مگیر! زیبا میگویی! خوب میگویی! اما ناقص میگویی! متأسفم که رسوبهای اسلام و انقلاب و رهبران خطاکارش از ذهن و ضمیر تو زدوده نشده است؛ توجیهگر نباش! اصلاحگر باش! و اگر این نظام نامقدس و پلیدکردار، اصلاح نمیشود، «برانداز» باش! آری برانداز! نترس از «براندازی»! هیچکس و هیچچیز، مقدس و ورای نقد براندازنه نیست؛ البته براندازی هم سیر و سیره و شیوه درست و استوار خود را دارد، نه بدانطریق که حکومت پهلویها رانده شد و رفت و این ماند برای ما که میبینیم و میچشیم؛ آری «آزموده را آزمودن خطاست»؛ ظلم و ظالم را باید برانداخت! هرجا و هرکه میخواهد باشد! حتا خامنهای، رهبر عزیز و «بزرگتر» تو! حتا «جمهوری اسلامی ایران»، محبوب تو! نخواه که این نظام و رهبرش را به هر قیمتی حفظ کنی! نخواه، که این خواسته تو اخلاقی و انسانی نیست! زیبنده تو نیست! ای عزیز! بر فراز این گردنه و پرتگاه، اگر نمیتوانی کمک کنی، بار دیگر ما را به قعر حضیض پرتگاه نفرست! خوبی! بزرگی! اما تو نیز البته انسان هستی و خطاکار! پس خطایت را به تو هشدار میدهم! همانگونه که خطاهای بیشمار رهبر بیمردمت را به او هشدار میدهی! و البته شایسته و بایسته میگویی! اما این خطایت را بپذیر و اصلاحش کن! اگر واعظ غیرمتعظ نیستی و عالم باعمل هستی! با سپاس دوستدار شما و همه ایرانیان آزاد آزاده (اسم مستعار) با پوزش از اینکه نتوانستم با نام حقیقی با شما سخن بگویم؛ چرا که استبداد، نامها را گم و مستعار میسازد. 17 خرداد 1390 *** منبع *** «سایت رسمی دکتر محمد نوریزاد» http://nurizad.info/?p=4605 پاسخ محمد نوریزاد به نقد «آزاد آزاده» (ع. خ.)، 3 تیر 1390 سلام دوست عزیز درباره نکته نخست، میگویم این شیوهای است که من اختیارکردهام و در قاموس اندیشهای که من و دوستان همطیف مرا به هم آمیخته، یک چنین نگرشی چندان آزاردهنده نیست. برای جلب نگاه مخاطبی که عادت به شنودن ندارد، میتوان به نفع همین شنودن، از بخشی از اعتبارات شخصی کنار گرفت. این شیوه به تجربه به من آموخته که آنسوتر از دوستانی چون تو که یک چنین ادبیاتی را برنمیتابند، مخاطبان فراوانی دارد. در عین حال که ابداً بنای چاکری و چاپلوسی در کار نیست. نکته دوم را در عین حال که با شما موافقم و امید دارم روزی در همین نزدیکیها اعدام را کنار بگذاریم، مقصودم این بوده است که: اگر غیض شما، شما را به سمت سنگسار متقاعد کرده است، لااقل از باب عقلانیت، و نه انسانیت، طرف را اعدام کنید و به خواسته خود برسید، اما سنگسارش نکنید. این سنگسار، نه حکومت را، که همه مردمان ما را در چشم جهانیان خوار و خفیف میکند. در ضمن برای دستیابی به آرزوهای درست، باید صبور بود و از شعارگویی پرهیز کرد. اغلب کشورهای جهان اکنون مجرمین خاص خود را اعدام میکنند. شما کسی را که به چهل زن به زور تجاوز کرده نمیتوانید شصت سال در زندان تر و خشکش کنید. بله میشود در بخشی از قوانین تعدیل ایجاد کرد. اما به مرور. باز هم تشکر از شما محمد نوریزاد *** منبع *** «سایت رسمی دکتر محمد نوریزاد» http://nurizad.info/?p=4968 Copyright: gooya.com 2016
|