پنجشنبه 3 شهریور 1390   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

رّد پای عُلمای اعلام بر سنگ قبر ستارخان، همنشین بهار (+ ویدیو)

«اگر کوهی از زاویه های دید مختلف به شکل های متفاوت نمودار می‌شود، این بدان معنا نیست که کوه از لحاظ عینی اصلاً فاقد شکل است یا شکل های نامحدودی دارد.

چون تفسیر در تحقق واقعیات تاریخ نقش ضروری بازی می‌کند، و چون تفسیر هیچ موجودی دارای عیّنیت کامل نیست، این دلیل نمی‌شود که بگوئیم صحّت و اعتبار همه تفسیرها به یک اندازه است و اصولاً واقعیات تاریخ پذیرای تفسیر عینی نیست.»

تاریخ چیست، ادوارد هالِت کار Edward Hallett Carr (۱)

...................................................................

گذشته، چسبیده به حال و پیش‌درآمد اکنون است.

به قول «بندیتو کروچه» Benedetto Croce فیلسوف ایتالیایی و نویسنده کتاب «تاریخ به مثابه داستان آزادی» هر تاریخ واقعی، تاریخ معاصر است. (۲)


Every true history is contemporary history.


یعنی چه؟ یعنی فهمیدن ما با واقعیت کنونی دمخور و همنشین می‌شود و از آن تأثیر می‌گیرد.

زمانه پر رنجی که در آن به سر می‌بریم برداشت های مرا هم خَش انداخته و به همین دلیل با عینک دوران که بر نگاهم نشسته شماری از وقایع تاریخ مشروطه را برجسته نموده و روی آن مکث کرده ام.

با اینحال به شرایط زمان مشروطه و منابع دست اول، کمَکی توجه داشته و روی آن خیزش مردمی با توجه به کلیه‌ی آرمان‌ها و اهدافی که داشت (نه صرفاً بحث دموکراسی و آزادی)، تأمل نمودم. از شما دعوت می کنم ویدئوهای مربوط به این مطلب را (پائين همین صفحه) ببینید

***

۱۷۰ سال پس از انقلاب کبیر فرانسه و یازده سال پیش از آنکه بلشویک‌ها در روسیه قدرت را به دست گیرند، ایران زمین، که لُردهای انگلیسی و تزارهای روسی حیات خلوت خود می‌دیدند آبستن حوادث تازه بود.

نو می‌بایست از دل کهنه زاده می‌شد. لأَبْقُرَنَّ الْبَاطِلَ حَتَّى أُخْرِجَ الْحَقَّ مِنْ خَاصِرَتِهِ

باید از دل سیاهی و آن شب تار، گل صبح می‌شکفت.

***

جوهر و مضمون انقلاب مشروطه که در ایران منشاء قدرت را از آسمان به زمین کشید، جدا از مقوله آزادی و اصل تفکیک قوا، مسأله‌ی بازسازی میهن، رهایی از سلطه‌ی خارجی و برقراری امنّیت و ثبات سیاسی در کشور... هم بود.

نمی‌خواهم از تغئیر رفتار رضاشاه، پیش و بعد از تاجگذاری اش که از این رو به آن رو شد، چشم بپوشم.

رضا سوادکوهی (رضا خان، رضا ماکسیم) که پیش‌تر جانب ضعیفان را می‌گرفت، باج به اجنبی نمی‌داد و در بریگاد قزاق همه دوستش داشتند و پاگون افسر روسی ارشدش را که زور می‌گفت کنده بود، پس از تاجگذاری به زندان چاپلوسان افتاد و بذر بیداد کاشت و به سرکوب مطبوعات و محدود کردن آزادی‌های مردم پرداخت و مصوّنیت پارلمانی را از نمایندگان گرفت و احزاب سیاسی را از بین برد و فرهیختگانی چون علی اکبر خان داور را پس زد و غم‌زده کرد تا مُرد...

آری، نمی‌خواهم از تغئیر رفتار رضاشاه، پیش و بعد از تاجگذاری اش که از این رو به آن رو شد، چشم بپوشم. اما (و چه امای بزرگی)...

اما الغای قانون کاپیتالاسیون، تاسیس دادگستری (که نقش داور در آن برجسته بود)، ادغام قوای نظامی قزاقخانه‌ها و ژاندارمری در قالب ارتش، احداث راه ‌آهن سراسری، تاسیس دانشگاه تهران، آموزش و پرورش نوین، اجرای قانون ثبت احوال و ثبت اسناد، تاسیس بانک ملی برای انتشار اسکناس با پشتوانه داخلی، تاسیس فرهنگستان ایران، تصویب قانون مدنی کشور در مجلس و به چالش کشیدن قدرت روحانیون که تا آن زمان تنها مقام قضایی کشور بودند و الغای تیول‌داری،... همه و همه بی ارتباط با آن جنبش بزرگ نیست.

مشروطه نه تنها در تقابل با سلطان مداری و استبداد فردی «حاکمّیت ملّی» را به رُخ کشید، با خودش ادبیات و فرهنگ جدید هم آورد و به شعر و موسیقی هوای تازه داد، شاعران را از مدیحه سرایی و هنرمندان را از عَمله طرَب جدا نمود.

معنی غائی نهفته در کلمات نیز که با هجوم تسّنن اموی و تشّیع صفوی به ایران زمین، رنگ و لعاب مذهبی گرفته بود، با انقلاب مشروطه تا حدودی احیا شد. برای نمونه «ملّت» که جای رعیت نشسته بود، دیگر دین و فرقه دینی و...معنا نمی‌داد. (۳)

***

از آنجا که گذشته، پیش‌درآمد انقلاب مشروطه است، چندین و چند قرن به عقب بر می‌گردیم. زمانیکه سلطنت قبای شریعت پوشید.

...................................................................

شریعت و سلطنت سر به سر هم می‌گذارند.

با هجوم اعراب به ایران زمین و سقوط ساسانیان، مفهوم حکومت به شکل پادشاهی در گرد و غبار جبارّیت خلفا گم و گور شد اما چون مفهوم و مشروعیت اش در حوزه سیاست و اندیشه سیاسی سابقه داشت، بعدها با فراز و فرود نهاد خلافت، باردیگر چهره برافروخت و، دلبری آموخت.

امثال خواجه نظام الملک طوسی به سلطنت عبا و ردا پوشانده و بر سرش آب توبه ریختند!

آنان نظریه «سلطنت با مبانی اسلامی» را مطرح و جایگزین نظریه خلافت نمودند.

کتاب سیاست نامه (سیرالملوک)، که خواجه نظام الملک در پاسخ به درخواست ملکشاه سلجوقی نوشته، در واقع سندی برای توجیه سلطنت و ترویج آن است.

او که وزیر الب ارسلان و همچنین آموزگار ولیعهد خردسالش ملکشاه بود و ۲۹ سال به سیاست درونی و بیرونی سلجوقی سمت و سو می‌داد، در کتاب سیاست نامه، خلیفه را قال گذاشته، پادشاه مورد نظرش به جای خلیفه، از تأییدات الهی کسب مشروعیت می‌کند و بدین ترتیب بار دیگر مشروعیت حکومت سلاطین، بر سر زبانها می‌افتد.

بعد از ملکشاه سلجوقی، دیگر پادشاهان نیز که برای خودشان نام هایی چون «ناصر الدنیا و الدین» و «غیاث‌ الدنیا و الدین»... بر‌می‌گزیدند، به نام دین مبین و با داعیه اعتقاد به شریعت محمّدی بر ذهنیت مذهبی و عاطفی مردم بی پناه ایران سوار شده و سلطنت می‌کردند و شماری از علمای اعلام هوای ‌آنها را داشتند.

رفتار کج دار و مریز فقهای دین با سلاطین قرن ها ادامه داشت. آنان با ادّله مختلف، مشروعیت سلطان عادل را از باب اضطرار به رسمیت می‌شناختند اما کدام پادشاه بود که دم از عدل و داد نزند و بگوید من جائر و ستمکارم؟

در زمان صفویه رابطه فقها و سلاطین که البته هیچوقت شکرآب نبود، بیش از پیش حَسَنه شد و امثال مُحقّق کرَکی هم با سلام و صلوات از لبنان، تشریف فرما شده، علمدار تشیع صفوی شدند....

در دوران قاجاریه روحانیونی چون ملااحمد نراقی (در کتاب عوائد الایام) و آیت االه کاشف الغطا (در نامه به فتحعلیشاه) و سیدجعفر بن ابی اسحاق کشفی (در کتاب میزان الملوک)... به نوعی زیر پر و بال سلطنت را گرفته، به عقد شریعت درآوردند.

در این دیدگاه شرک آلود و پوسیده، «سلطان که آفریدگار عالم تاج سروری بر سرش نهاده و مالک الرقاب سایر بندگان کرده»، «خلیفه اعظم خداوند» قلمداد می شود. (۴)

توجیه مدح و ثنای شاه قاجار در مقدمه کتاب فقهی‏ «کشف‏الغطاء» در شأن فقهایی که بارها و بارها شنیده اند «افضل الجهاد کلمة حق عند امام جائر» جهاد ربانی و مبارزه برتر، حق‌گویی در برابر سلطان ستمکار است، شرک محض و توهین به شعور مردم ایران است.

صاحب کتاب القوانین، میرزا ابوالقاسم جیلانی معروف به میرزای قمی، از مشهورترین فقهای عصر قاجار در جانبداری از آغا محمدخان سنگدل که دهها چشم بینا را در کرمان کور کرد و فتحعلیشاه که روند پاره پاره شدن خاک ایران با پادشاهی او آغاز شد، سنگ تمام گذاشت و ‌فرمود:

«شاه شبیه جانشین خداست و بر اساس عزم و اراده‌ی الهی بوده است که او پادشاه شده است.»

اینکه بگوئیم آنان با هدف جلوگیری از نفوذ اخباریون و شیخی ها و صوفیان و...جانب سلاطین قاجار را گرفتند، خود گول زدن است. پیوند دین و سلطنت، دم از هیبت سلطانی و ظل اللهی بودن سلطان زدن و «تلقی الهی و قدسی» از سلطنت داشتن، قابل دفاع نیست.

اینکه (مثلاً) فتحعلي شاه به روکش کردن گنبد و ايوان مرقد امام حسين با طلا... و بناي صحن امام رضا و اهدای قنديل های زرين براي حرم و نصب ضريح نقره بر مرقد شاه عبدالعظيم و ... اقدام نمود، جانبداری فقها از ستمگرانی که ایران را به باد دادند توجیه نمی‌کند.



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


تاریخ مشروطه، دادگاه ایران است.

زمان مشروطه...امثال آخوند ملا محمد کاظم خراسانی و آیت الله نائینی و شیخ محمد اسماعیل محلاتی...سفره شان را جدا کردند و با فاصله گیری از محمد علیشاه جانب مشروطه خواهان را گرفتند و ایرادات فقهی علمایی چون شیخ فضل الله نوری و ملاقربانعلی زنجانی و سید کاظم یزدی را هم که می‌گفتند « اگر کسی از مسلمین سعی در این باب نماید که ما مسلمانان، مشروطه شویم، این سعی و اقدام اضمحلال دین، و چنین آدمی مرتد است»، به گوششان نرفت و نوشتند:

به عموم ملت ایران، حکم خدا را اعلام می‌داریم:

«الیوم بذل جهد در استحکام و استقرار مشروطیت به منزله جهاد در رکاب امام زمان ارواحنا فداه و سر مویی مخالفت و مسامحه به منزله خذلان و محاربه با آن حضرت صلوات الله و سلامه علیه است.»

***

حالا آیا همه کسانی که به جای سلطان و رعیت، دم از مشروطه و ملت می‌زدند و می‌گفتند:

«مشروطه عین اسلام و اسلام همان مشروطه است»، از موضع ترقی خواهی جانب امثال صوراسرافیل و ستارخان را می گرفتند یا نه، موضوعی جدا است...

تکفیرنامه اصحاب قلم و افرادی چون جلیل محمدقلی‌زاده (سردبیر ملانصرالدین) را نه شیخ فضل الله نوری و ملاقربانعلی زنجانی مشروعه خواه، بلکه آیت الله محمد کاظم خراسانی (صاحب کتاب ارزشمند کفایه الاصول) و آیت الله عبدالله مازندرانی مشروطه خواه مُهر زده اند. (۵)

***

«هگل» گفته است: درسی که می‌توانیم از تاریخ بیاموزیم این است که هیچ‌کس از تاریخ درس نیاموخته است. امیدوارم چنین نباشد. تاریخ جهان، دادگاه جهان است. (۶)

تاریخ جهان، دادگاه جهان است و فراز و فرود مشروطه، نیز دادگاه ایران.

گذشته، پیش‌درآمد اکنون است. (۶)

:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::

(۱) اگر کوهی از زاویه های دید مختلف به شکل های متفاوت نمودار می‌شود.

(ادوارد هالِت، تاریخ چیست؟ ترجمه حسن کامشاد)


...a mountain appears to take on different shapes from different angles of vision, it has objectively either no shape at all or an infinity of shapes. It does not follow that, because interpretation plays a necessary part in establishing the facts of history, and because no existing interpretation is wholly objective, one interpretation is as good as another, and the facts of history are in principle not amenable to objective interpretation. ) Edward Hallett Carr(


………………………………………………………

(۲) هر تاریخ واقعی، تاریخ معاصر است.


Every true history is contemporary history


Benedetto Croce: History: its theory and practice / Page 12


"The practical requirements which underlie every historical judgment give to all history, because, however remote in time events thus recounted may seem to be, the history in reality refers to present needs and present situations where in those events vibrate" (Benedetto Croce: History as the Story of Liberty [London: George Allen & Unwin, 1941], p.19).


………………………………………………………

(۳) برخی واژه ها در طول زمان و در شرایط مختلف با تغییر حركت، تغییر معنا می‌یابند.

نویسنده کتاب ارزشمند «مشروطه ایرانی» (ماشالله آجودانی) اشاره نموده اند که معنا و مفهوم ملت در اندیشه مدرن با پیش از مشروطه یکی نیست...

***

معنا و مفهوم ملت با آنچه در قران و نهج البلاغه آمده نیز، یکی نیست.

واژه ملت در قران ۱۷ بار و در ۱۵ آیه (اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفاً... مِلَّةَ آبَائي إِبْرَاهِيمَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ ، و...) و در نهج البلاغه (از جمله در خطبه یکم، و ۱۹۲ و...) بیان شده و به معنای «کیش و آئین و دین» است.

است.

خطبه ۱۹۲ نهجالبلاغه: «... بَعَثَ إِلَيْهِمْ رَسُولاً، فَعَقَدَ بِمِلَّتِهِ طَاعَتَهُمْ... وَالْتَفَّتِ الْمِلَّةُ بِهِمْ ...» (پیامبری برایشان برانگیخت؛ سپس او آنان را به دین خود پیوند داد)

خطبه یک نهجالبلاغه: « وَ أهْلُ الاْرْضِ يَوْمَئِذٍ مِلَلٌ مُتَفَرِّقَةٌ، وَأَهْوَاءٌ مُنْتَشِرَةٌ...» (مردم زمين در آنروز داراى ‏مذهب هاى پراكنده بودند)

در شعر حافظ هم که اشاره به حدیثی منسوب به پیامبر اسلام دارد،

جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه / چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند

هفتاد و دو ملت، هفتاد و دو فرقه مذهبی است

عین القضاة همدانی در سخنانش از «هفتاد و دو مذهب» حرف زده و انتقاد کرده است:

«دریغا هفتاد و دو مذهب که اصحاب [بر سر آن] با یکدیگر خصومت می‌کنند... هر یکی خود را ضدی می‌دانند و یکدیگر را می‌کشند...»

………………………………………………………

(۴) سلطان که آفریدگار عالم تاج سروری بر سرش نهاده و مالک الرقاب سایر بندگان کرده، خلیفه اعظم خداوند قلمداد می شود.

میرزا ابوالقاسم قمی، «ارشادنامه»، به کوشش حسن قاضی طباطبایی، نشریه دانشکده ادبیات و علوم انسانی تبریز، ج ۲۰، ش ۳۶، ص ۳۷۷. / سید جعفر کشفی، میزان الملوک و الطوایف و صراط المستقیم فی سلوک الخلائف، به کوشش عبدالوهاب فراتی (قم: دفتر تبلیغات اسلامی، ۱۳۷۵) ص ۷۱.

………………………………………………………

(۵) روزنامه ملانصرالدین

در روزگاری که حتی تصور برخورد با مرتجعین هم ناممکن جلوه می‌کرد، روزنامه ملانصرالدین نقش مهمی در بیداری مردم و جنبش مشروطه ایران داشت. میرزا علی‌اکبر صابر با نام مستعار هوپ‌هوپ در آن، اشعار انتقادی خود را منتشر می‌کرد و کاریکاتورهای آن که از جمله به دست عظیم عظیم‌زاده و... کشیده می‌شد از شاهکارهای کاریکاتور سیاسی و اجتماعی بود. در ویدئوی مربوط به ستارخان، شماری از آن کاریکاتورها را آورده ام.

………………………………………………………

(۶) تاریخ جهان، دادگاه چهان است،

این، سخن Friedrich Schiller «فریدریش شیلر» در شعر Resignation (استعفا) است.

Dein Glaube war dein zugewognes Glück

………………………………………………………

(۶) گذشته پیش درآمد اکنون است.


در نمایشنامه توفان The Tempest اثر ویلیام شکسپیر، «آنتونیو» به برادر خائن شاه (سباستیان) می‌گوید:

گذشته پیش درآمد اکنون است. What’s past is prologue.

The Tempest Act 2, scene 1, 245–254

***

برای تنظیم و ارائه این بحث بیش از ۳۰۰ ساعت وقت گذاشته‌ام اما می دانم نارسا است و از اهل دانش و فضل پوزش می‌خواهم.

رّدِ پای عُلمای اعلام بر سنگِ قبر ستّارخان ۱

رّدِ پای عُلمای اعلام بر سنگِ قبر ستّارخان ۲

رّدِ پای عُلمای اعلام بر سنگِ قبر ستّارخان ۳

رّدِ پای عُلمای اعلام بر سنگِ قبر ستّارخان ۴

***

همنشین بهار

hamneshine_bahar@yahoo.com


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016