نيم قرن بحران، بررسی اختلافات تاريخی تاثيرگذار در شروع جنگ ايران و عراق، گفتوگو با مجيد تفرشی، تاريخنگار و پژوهشگر، پيشکسوت
پيشکسوت: از زمان فروپاشی امپراتوری عثمانی و شکل گيری دولت عراق روابط ايران و عراق همواره فراز و نشيبهای بسياری داشته است و مناسبات دو کشور کمتر دوستانه بوده است. اختلافات ارضی و مرزی، حضور کردها در مرزهای ايران و عراق، خوی توسعه طلبانه حاکمان بغداد و همچنين فشارها و تبعيضهايی که در طول تاريخ به شيعيان عراق وارد شده از مهمترين چالشهای دو کشور پنجاه سال اخير بوده است. برای ريشهيابی و بحث در باب اختلافات تاريخی ايران و عراق، تحولات روابط اين دو کشور و علل زمينه ساز جنگ تحميلی هشت ساله ايران و عراق با مجيد تفرشی، تاريخنگار و پژوهشگر گفتوگو کرديم که در ادامه میآيد.
-ايران و عراق اختلافات تاريخی قديمیای با هم داشته و دارند که بازمانده از دوره عثمانیها در اين کشور است، به عنوان اولين سوال بفرمائيد که نقش عوامل تاريخی در شروع جنگ چه بود؟
دست کم از زمان تاسيس سلطنت صفويه به بعد، ايران در مرزهای جنوب، جنوب غرب، غرب و شمال غرب خود با همسايگان قدرتمند خود، به ويژه امپراتوری عثمانی مشکلات و اختلافات ارضی و مرزی جدی داشته است. سوای جنگهای متعدد بين ايران و عثمانی در دوران صفويه و پس از آن، از ابتدای قرن نوزدهم ميلادی و در دوره قاجاريه اين اختلافات وارد مرحله نوينی شدند. در زمان سلطنت فتحعلی شاه قاجار، اختلافات مرزی و سياسی ايران و عثمانی پس از يک سلسله مناقشههای نظامی مرزی بين قوای دو کشور، با عقد معاهده ارز روم در دو مرحله در تاريخهای ۱۸۲۳ و ۱۸۴۷ برطرف و از آن پس برای يک دوره، در مرزهای دو کشور آرامش نسبی برقرار شد. در امضای دومين معاهده ارز روم در دوره محمد شاه، ميرزا تقی خان اميرنظام (اميرکبير بعدی) نقش عمده و اساسی در دفاع از منافع ايران برعهده داشت.
در طول سالهای متمادی در فاصلهای حدود سيصد سال، بين ايران و عثمانی چندين کميسيون چهار جانبه سرحدی تعيين و اجرايی شده بود که با نظارت نمايندگان بريتانيا و روسيه، در مواردی نيز موفق به حل و فصل اختلافات مرزی شده بود.
در سال ۱۳۲۳ قمری و تنها يک سال قبل از انقلاب مشروطيت در ايران، دولت عثمانی با سوء استفاده از اوضاع ايران و ضعف دولت مرکزی در دوره مظفرالدين شاه، در چند نوبت به چند نقطه از نواحی مرزی تجاوز و ساوجبلاغ (مهاباد امروزی) را تصرف کرد.
به دنبال واکنش بريتانيا و روسيه به اين اقدام، عثمانیها مجبور به تخليه آن منطقه شدند، ولی حدود دو سال بعد در جريان کشمکش مستبدان و مشروطه خواهان در دوران کوتاه حکومت محمد علی شاه، در سال ۱۳۲۵ قمری (خرداد ۱۲۸۶ شمسی)، قوای شورشی اسماعيل آقا سميتقو (سمکو) با حمايت مستقيم نيروهای عثمانی مرزهای ايران در کردستان را مورد تجاوز قرار داده، دست به قتل و غارت زدند و برای بار دوم ساوجبلاغ (مکری) را تصرف کردند. پس از اين اقدام و عقب رانده شدن قوای متجاوز، با ميانجی گری بريتانيا و روسيه، ايران و عثمانی به تشکيل مجدد کميسيون چهار جانبه مرزی ترغيب شدند.
در اين کميسيون از طرف بريتانيا و روسيه نيز نمايندگانی تعيين شدند تا در صورت لزوم اختلافات را به حکميت حل و فصل کنند. اين مساله به دليل شدت گرفتن تحولات داخلی ايران پنج سال به طول انجاميد و در سال ۱۳۳۱ قمری اعضای اين کميسيون کار خود را آغاز کرد و نهايتا توانست با گفتوگو و مذاکره اختلافات مرزی در کشور را حل کند.
به دليل نظارت مستمر نمايندگان رسمی بريتانيا بر کميسيونهای سرحدی ايران و عثمانی، اسناد مهمی از اين کميسيونها در آرشيوهای مختلف بريتانيا موجود است که شامل حدود ۲۵۰ پرونده است که قديمیترين آنها مربوط به سال ۱۶۳۹ بوده و تا نيمه قرن بيستم يعنی پس از سقوط امپراتوری عثمانی و استقرار حکومت جديد در ترکيه و سپس عراق ادامه میيابد.
البته سوای مشکلات مرزی با عثمانی، در موضوع مالکيت و حق کشتی رانی در شط العرب (اروند رود) نيز ايران با بريتانيا مشکلات مستمر و جدی داشت. به خصوص از اوايل قرن نوزدهم که بريتانيا میخواست مالک و حاکم بلامنازع منطقه خليج فارس باشد و ايران بر خلاف اعراب تحتالحمايه لندن، تنها کشوری در آن منطقه بود که مستقل مانده و تحت الحمايه لندن نبود، در مراحل مختلف سعی شد تا موضوع ايران در خليج فارس تضعيف شده و حتی دست ايران از خليج فارس کوتاه شود.
از ابتدای قرن بيستم و به دليل ضعف شديد حکومت مظفرالدين شاه، جزاير سه گانه (تنب بزرگ، تنب کوچک و ابوموسی) توسط قوای بريتانيا اشغال شدند؛ در يک دوره طولانی به خصوص در سالهای ۱۹۱۳ تا ۱۹۱۹ فشار شديدی به دولتهای ايران برای خريد يا اجاره طولانی مدت رسمی اکثر جزاير ايرانی خليج فارس وارد آمد و حق کشتی رانی ايران در اين منطقه به خصوص در حوالی اروند رود و منطقه نفوذ شرکت نفت انگليس و ايران به شدت کاهش يافت. البته با سقوط امپراتوری عثمانی، استقلال مناطق عربی تحت الحمايه بريتانيا و با تاسيس دولتهای ترکيه و عراق، مشکلات ارضی و مرزی ايران با عثمانی و بريتانيا به ترکيه و عراق منتقل شد.
-از زمان شکلگيری عراق به عنوان يک کشور روابط با ايران همواره دستخوش تحولات بسياری بوده است، نقش انگليس در اين تحولات بسيار عميق و مهم است، از مجبور کردن ايران برای امضای توافقنامه ژنو و پس از آن پيمان سعدآباد و سنتو. کمی دراين باره توضيح دهيد.
با شکست عثمانی در جنگ جهانی دوم و تجزيه آن امپراتوری، در سال ۱۹۲۰ حکومت عراق به عنوان تحتالحمايه بريتانيا تاسيس شد و در سال ۱۹۳۲ نيز به عنوان حکومتی مستقل به رسميت شناخته شد. از آن زمان به بعد، دولت عراق ميراث خوار بخش مهمی از ماجرای ادامه دار اختلافات ارضی و مرزی ايران و عثمانی از يک سو و ايران و بريتانيا از سوی ديگر شد.
از ابتدای روی کار آمدن رضا شاه، دولت ايران تصريح کرد که هيچ يک از توافقهای دوران سلطنت قاجاريه درباره مالکيت و حق کشتيرانی انحصاری بريتانيا در شطالعرب را به رسميت نمیشناسد. و اين مساله بايد بر اساس موازين بينالمللی از جمله خط تالوگ که در کنفرانس صلح پاريس مورد تاييد همه کشورها قرار گرفته بود، تعيين شود. در اين مرحله ايران سعی داشت بحران مرزی را از طريق ديپلماتيک حل و فصل کند ولی دولت عراق با اتکا به بريتانيا حاضر به مذاکره در اين مورد نبود. در سال ۱۳۰۶ مساله مرزی دو کشور در جامعه ملل مطرح شد. عراق و بريتانيا در ابتدا از مذاکره در امور مرزی با ايران خودداری کرده و آن را امری "از گذشته تعيين شده" خطاب کردند. ولی به تدريج با قدرت گرفتن دولت مرکزی ايران، از اين مواضع عقب نشينی کرده و ادامه مذاکرات را منوط به رسميت شناختن دولت عراق از سوی ايران کردند. ايران در سال ۱۳۰۷ حکومت عراق را به رسميت شناخت، ولی عراق باز هم از ادامه مذاکرات مرزی با ايران سر باز زد.
بريتانيا در سال ۱۳۱۱، در يک اقدام غيرمنتظره اداره کامل شط العرب را به عراق سپرد و از ايران هم خواست حقوق حاکميت آن کشور را به رسميت بشناسد. درحالی که ايران به شدت از اين تصميم خشمگين بود، ملک فيصل پادشاه عراق به تهران مسافرت کرد تا مقدمات قرارداد عدم تعرض با ايران را فراهم کند که بعدها به پيمان سعدآباد شهرت يافت. ايران پيش نويس معاهده سعدآباد را منوط به حل اختلافات مرزی کرد و چون پيمان برای عراق و بريتانيا اهميت زيادی داشت بار ديگر مذاکرات از سر گرفته شد. سرانجام در سال ۱۳۱۶ و پس از کودتای ژنرال بکر صديقی در عراق، ايران و عراق به امضای قراردادی قبل از قرارداد سعدآباد رضايت دادند که بر اساس آن، خط تالوگ در آبادان پذيرفته شد، نصب علائم مرزی قطعی و مشخص شد و سه کشور ايران، بريتانيا و عراق از درآمد کشتیهای تجاری که در شطالعرب تردد دارند سهيم شدند.
-اشغال ايران در جنگ جهانی دوم چه تاثيری داشت؟
اشغال ايران و ضعيف شدن موضع کشورمان موجب شد که پس از جنگ، دولت عراق حاضر به انجام تعهدات خود در قرارداد ۱۳۱۶ نسبت به استفاده از آبهای شط العرب نشود. با وجود مذاکرات متعدد، پيش آمدن نهضت ملی شدن صنعت نفت و درگير شدن ايران با بريتانيا مانع رسيدن به هر گونه راه حلی در اين معضل شد. چرا که اعراب منطقه، از جمله حکومت عراق همسو با سياست های بريتانيا، عليه نهضت ملی ايران جبههگيری کردند.
-مصداق اين جبهه گيری چه بود؟
برای نمونه، در ماههای آغاز ملی شدن صنعت نفت ايران، و به دنبال تهديدات نظامی بريتانيا به حمله به سواحل ايران، عراق به ناوگان جنگی بريتانيا اجازه داد وارد شط العرب شده و در بصره توقف کند.
-درگيریهای مرزی ايران و عراق در دهه چهل يکی از مهمترين درگيریهای غرب کشور بود؛ اين که چرا اين درگيریها متوقف شد و به يک جنگ تمام عيار تبديل نشد، چه بود؟ اصولاً توازن قوا ميان ايران و عراق در اين زمان به چه شکلی بود؟
در يک تلاش نافرجام ديگر در ميانه دهه ۱۹۵۰ ميلادی، ايران و عراق با عقد پيمان بغداد تصميم گرفتند به مشکلات مرزی خود پايان دهند. ولی اين پيمان نيز با کوتای عبدالکريم قاسم در سال ۱۹۵۸ منسوخ شد و بیاستفاده ماند.
از سال ۱۹۶۸ و هنگامی که بريتانيا مصمم به خروج نيروهای نظامی خود از خليج فارس و اعطای استقلال به شيخ نشينهای محلی تحتالحمايه خود شد، حل اختلافات مرزی ايران و عراق به خصوص در شطالعرب بار ديگر در دستور کار دو کشور و جامعه بين المللی قرار گرفت. اين در حالی بود که در آن زمان از يک سو حکومت محمد رضا شاه در حال قدرت گيری تدريجی بود و در عراق نيز حکومت کودتايی حزب بعث به رهبری احمد حسن البکر و صدام حسين قدرت را قبضه کرده و به هرج و مرج سياسی در کشور پايان داده بود.
در اين مرحله نيز دولت عراق در ابتدا از در مهر و مودت با ايران درآمد و خواستار حل و فصل دوستانه مسايل شد، ولی کمی بعد از استقرار حکومت بعثی، حسن البکر اعلام کرد که شطالعرب جزيی از قلمرو عراق است و هيچ کشتی حق ندارد با پرچم ايران در رودخانه تردد کند.
-و واکنش ايران به اين قضيه چه بود؟
وزارت خارجه ايران رسما عهدنامه مرزی ۱۳۱۶ را باطل اعلام کرد و بلافاصله ارتش ايران در مرزها به حال آماده باش درآمدند. عراق متقابلا به سازمان ملل شکايت کرد و ايران را متهم به اعمال قوه قهريه کرد و مدعی شد که ايران بر خلاف اصول حقوق بينالملل عمل میکند. واکنش قاطع ايران به موضع عراق در اعلاميهای رسمی اين بود که در سراسر منطقه هيچ اصلی به جز اصل شناخته شده حقوق بينالمللی يعنی خط تالوگ را قبول ندارد و هرگونه جلوگيری از ورود کشتیها به مقصد بنادر ايران يا تهديد کشتیهايی که پرچم ايران دارند را با نيروی نظامی پاسخ خواهد داد.
-بنابراين میتوان گفت ايران در آن زمان از آمادگی نظامی خوبی برخوردار بوده.
بله، اين موضعگيری نشان می دهد که ايران در آن زمان از نظر نظامی و همچنين حمايت بينالمللی و به دليل خروج نيروهای بريتانيا از خليج فارس آمادگی جدی مقابله نظامی با عراق را داشته، در حالی که در آن هنگام عراق به علت بالا گرفتن مناقشه با کردها چندان تمايلی به جنگ و درگيری نظامی با ايران نداشت. در همين دوره (سی نوامبر ۱۹۷۱) بود که ايران توانست پس از ۶۸ سال، با قدرت، جزاير سه گانه اشغال شده در خليج فارس را از بريتانيا و شيوخ شارجه و راس الخيمه پس بگيرد. در اين دوره نيز در شرايطی که ايران دست بالا را در مذاکره داشت، ميانجیگریهای بين المللی صورت گرفت.
-معاهده ۱۹۷۵ بغداد – يا همان الجزاير – که به اختلافات ايران و عراق پايان داد، از نظر حقوقی يکی از مستدلترين و در عين حال مهمترين معاهدههای تاريخی ايران به شمار میرود؛ در مورد اين معاهده و تاثيراتی که بر روابط دو کشور تا زمان پيروزی انقلاب اسلامی داشت توضيح دهيد.
پس از يک دور مذاکره نافرجام در استانبول بين وزرای خارجه ايران و عراق (عباسعلی خلعتبری و سعدون حمادی) در ژانويه ۱۹۷۵، نهايتا دو ماه بعد، در خلال کنفرانس سران اوپک در الجزيره، به وساطت هواری بومدين رييس جمهور وقت الجزاير، شاه ايران (محمد رضا پهلوی) و معاون ريس جمهور و نخست وزير عراق (صدام حسين) با يکديگر ديدار کرده و با انتشار بيانيه مشترکی در خصوص حل اختلافات مرزی اعلام کردند که عراق رسميت قانون خط تالوگ در شطالعرب را پذيرفته و ايران نيز متقابلا تعهد کرده که از حمايت حزب دمکرات عراق و بارزانیها در کردستان عراق دست بردارد. نهايتا سه ماه بعد با امضای کامل قرارداد الجزيره و سفر نخست وزيران دو کشور به کشور متقابل اين قرارداد اجرايی شد.
-مهمترين عواملی که باعث شد در اين دوره صلح برقرار شود و جنگی درنگيرد چه چيزهايی بودند؟
در مجموع، افزايش توان و حضور نظامی ايران در منطقه خليج فارس، شروع مشکلات مرزی عراق و کويت، بالا گرفتن بحران شورش کردهای عراق، تحولات سال ۱۹۷۳ و افزايش ناگهانی بهای نفت که منجر به اقتدار و ثروت بيشتر حکومت ايران شد و همچنين اهميت يافتن راهبردی ايران در منطقه به عنوان متحد غرب و ژاندارم خليج فارس به همراه انزوای نسبی حکومت بعثی و کودتايی عراق نهايتا ايران را در موضع برتری قرار داد و عراق چارهای جز پذيرش صلح با ايران نداشت و اين صلح نيز البته با پذيرش خواسته بارها تاييد شده ايران، درباره حق کشتيرانی در شطالعرب بر اساس مبانی حقوقی خط تالوگ بود.
-پيروزی انقلاب اسلامی در ايران به عنوان يکی از مهمترين رويدادهای قرن بيستم تاثير شگرفی بر منطقه داشت، آيا اين مهم نقشی هم در برافروختن جنگ تحميلی عراق عليه ايران داشت؟
واقعيت اين است که وقوع انقلاب اسلامی در ايران از جهات مختلفی بر مناسبات با عراق تاثير گذاشت. از يک سو حکومت بعث عراق و شخص صدام حسين در اين انديشه بودند که در ايرانِِ انقلابی، ارتش و نيروهای مسلح تضعيف شود و حکومت تهران يا بايد توقعات تاريخی مرزی و ارضی عراق را اجرا کند و يا توسط عراق فتح شود. از سوی ديگر نيروهای انقلابی و مسلمان عراق (حزب الدعوه، مرحوم شهيد محمد باقر صدر، روحانيون انقلابی و ...) بر اين باور بودند که با استفاده از فرصت پيش آمده ناشی از پيروزی انقلاب اسلامی در ايران، با حمايت انقلابيون ايران، حق تاريخی اکثريت تحقير و سرکوب شده شيعه عراق را گرفته و حکومت بعثی ضدشيعی را سرنگون کند.
بر اساس اسناد تازه آزاد شده در آرشيوهای بريتانيايی، در مسير آغاز جنگ توسط عراق و تعرض به خاک ايران، از دو عنصر رهبری گروههای اپوزيسيون (به ويژه غلامعلی اويسی و شاپور بختيار) و همچنين سران کشورهای عربی خليج فارس و خاورميانه نبايد غافل بود. در يک دوره تقريبا ۱۸ ماهه از زمان پيروزی انقلاب اسلامی تا آغاز جنگ هشت ساله، دو گروه بختيار و اويسی به طور موازی و جداگانه (به دليل دشمنیها و رقابتهايشان با هم) از حکومت عراق امکانات مالی، نظامی، تدارکاتی و تبليغاتی میگرفتند.
در کنار و به موازات اين دو دسته، سران کشورهای بحرين، امارات، اردن، مراکش، عربستان و حتی عمان و مصر در جهات مختلف به مشورت دهی به حکومت عراق برای حمله به ايران اشتغال داشتند. آنان اين طور به صدام حسين القاء می کردند که دولت ايران به دليل درگير بودن با مسايل مختلف داخلی و همچنين تداوم بحران گروگانگيری شديدا ضربه پذير است و در صورت حمله عراق، حکومت ايران ظرف يک هفته شکست خورده و حداکثر تا يک ماه حکومت جديد تحت الحمايه عراق در تهران مسنقر خواهد شد. البته قدرتهای غربی نيز در اين ميان يا مشوق صدام حسين بودند و يا با سکوت خود از او حمايت کردند.
به گمان من، اگر حادثه گروگانگيری سفارت آمريکا در تهران رخ نداده بود، يا به موضوعی دولتی تبديل نمیشد و يا دست کم آن گونه به درازا نمی کشيد، جامعه بينالمللی در برابر تعرض و تجاوز عراق به ايران سکوت نکرده و يا تلويحا از صدام حسين حمايت نمیکردند.
-جايگاه عراق در منطقه و جهان عرب همزمان با جنگافروزی عليه ايران در اوايل دهه هشتاد قرن گذشته چه بود، و اصولاً به عنوان فردی که در تاريخ معاصر مطالعه داشتهايد، شخصيت صدام را به عنوان يک جنگافروز چگونه میبينيد؟
بی ترديد صدام حسين پس از برکنار کردن احمد حسن البکر، وحشتی را در بين سران عرب ايجاد کرده بود. آنها ضمن ترس از صدام حسين معتقد بودند که او تنها کسی در بين رهبران جهان عرب است که میتواند در مقابل حکومت جوان ايران انقلابی قد علم کرده و منافع اعراب را در برابر صدور انقلاب اسلامی حفظ کرده و تحقير تاريخی اعراب در برابر اقتدار ايران را جبران کند. اين گمان به خصوص پس از حادثه گروگانگيری در سفارت ايران در لندن در بهار ۱۹۸۰ که به کارگردانی و اجرای پشت پرده سازمان امنيت عراق توسط عوامل جدايی طلب عرب ايرانی تبار صورت گرفت به شدت تقويت شد.
از سوی ديگر، صدام حسين نيز آشکارا در رقابت با رهبران سوريه و ليبی سودای جانشينی جمال عبدالناصر رهبر فقيد مصر به عنوان قهرمان امت عرب را داشت. در اين مسير چه چيزی جز فتح ايران می توانست جاه طلبی صدام حسين را ارضاء کند.
-روند جنگ تحميلی به گونهای بود که عراق عملاً نتوانست آن پيروزیهايی را که می خواست به سرعت به دست آورد، دليل اين امر را در چه میدانيد و در واقع آيا اين جنگ توانست صدام را به عنوان قهرمان عرب معرفی کند، همان گونه که انتظار داشت؟
در ماههای نخست جنگ توقع گروههای اپوزيسيون ايرانی و سران کشورهای عربی اين بود که صدام ظرف يک هفته تا يک ماه نه تنها به خواستههای خود و متحدانش دست يابد بلکه کل ايران را فتح کرده و حکومت ايران را سرنگون کند. در اين مدت حتی دستگاه ديپلماتيک صدام حسين در عرصه بينالمللی، به رغم متجاوز بودن، توانست به مراتب فعالتر از ايران عمل بکند. ايرانی که همزمان درگير مناقشات داخلی، جنگ قدرت و ماجرای گروگانگيری و تحريمهای اقتصادی بينالمللی ناشی از آن هم بود.
اگر به سه خواسته و مطالبه اصلی صدام حسين در آستانه حمله به ايران توجه کنيم درمیيابيم که تنها سومين مورد از آنها مربوط به خود عراق بوده و بقيه خواسته اعراب و يا تجزيه طلبان ايرانی است. اين مطالبات عبارت بودند از: بازگرداندن جزاير سه گانه به اصطلاح "اشغالی"/ تنب بزرگ و کوچک و ابوموسی، به امارات عربی متحده، آزادی و يا خودمختاری به اصطلاح "عربستان اشغالی"/ خوزستان و نهايتا واگذاری حاکميت و مالکيت شط العرب به حکومت عراق.
-شما ناکامی عراق در جنگ عليه ايران را در چه ارزيابی میکنيد؟ عراق تنها شش ماه اول جنگ و شش ماه آخر آن آفند داشت و بيشتر در حالت پدافند بود. با توجه به کمکهای بين المللی به صدام و ارتش عراق آيا نمیبايست عملکرد بهتری از اين ارتش سراغ میداشتيم؟ آيا توان نظامی ايران بيش از آن چيزی بود که عراق فکر میکرد؟
مقاومت پيش بينی نشده جوانان ايرانی و پشتيبانی جالب توجه نسبی مردم جنگ زده ايرانی از حکومت موجب شد تا منويات عراق و متحدانش عليه ايران آن طور که تصور میشد پيش نرود. از سوی ديگر، مقاومت، از خودگذشتگی و کارآيی ارتش و سپاه و هم نيروهای داوطلب مردمی به مراتب بيش از حد تصور تحليلگران غربی و عرب بود. در حالی که قبلا تصور میشد که نيروهای مسلح ايرانی در صورت تعرض خارجی عليه حکومت مرکزی خود شورش خواهند کرد و وارد جنگ نخواهند شد.
البته نبايد اين نکته را از نظر دور داشت که گزينه پيروزی سريع صدام حسين و عراق بعثی در جنگ با ايران هم چندان مطلوب غرب و به خصوص اسراييل نبود و شايد بهترين سناريو برای آنان، فرسايشی شدن جنگ و تضعيف هر دو حکومت تهران و بغداد بود.
-پايان جنگ همواره به عنوان نکته قابل تاملی تاريخ معاصر ايران مطرح بوده و هست، به نظر شما علل و عواملی که ايران ناچار شد آتشبس را پذيرفته و صدام هم آن را قبول کند، چه بود؟
در دوره اغازين جنگ و تا فتح خرمشهر، ايران در شرايطی نبود که گزينه ای جز ادامه جنگ و راندن متجاوزان از خاک خود را داشته باشد. در سالهای ۱۳۶۱ تا ۱۳۶۵ ايران و عراق در هر مرحله بر اين گمان بودند که از جنگ می توانند به عنوان حل مشکلات داخلی استفاده کنند. در اين دوره، بنا به اوضاع خاص هر مقطع، هر يک از طرفين، تصور برتری داشت. ايران حتی در اين مرحله هم بدون حمايت همه جانبه غرب از صدام حسين قادر به پيروزی در جنگ بود. ولی در دو سال آخر به نظر می رسيد که به دلايل مختلف از جمله استفاده بی محابای عراق از جنگ افزار شيميايی و بی توجهی غرب به اين فاجعه، تداوم اختلافات داخلی و کم شدن انگيزه های مردم و سياسيون ايرانی و شدت گرفتن بيماری رهبر انقلاب، به همراه اتمام ذخاير مالی و نظامی و کمبودهای همه جانبه، شانس جدی برای پيروزی ايران در جنگ عليه عراق باقی نمیگذاشت.
- به باور شما در طول جنگ هشت ساله عراق عليه ايران، آيا کشورهای عربی و غربی توانستند در صف واحدی پشت سر عراق قرار بگيرند، عملکرد سازمانهای بينالمللی مانند شورای امنيت چگونه بود؟
از نظر سياسی و راهبردی اکثر کشورهای غربی و عربی حامی عراق بودند. ولی دلايل مالی و سودطلبی شرکتهای نفتی و تجاری بينالمللی موجب میشد تا بعضا اين اتحاد به سود ايران شکسته شود. از سوی ديگر چنان که گفته شد، از يک مرحله به بعد بنا بر اين بود که عراق هم در جنگ پيروز نشود. چرا که پس از برآورده نشدن خواسته اعراب در شکست سريع ايران، تقويت صدام بر اثر شکست ايران در ادامه جنگ هم چندان به مصلحت غرب نبود و ايجاد موازنه در جنگ و ناتوان و ضعيف و فقير شدن دو خطر بالقوه جدی در منطقه خاورميانه و خليج فارس بيشتر در دستور کار قرار گرفت.
به نقل از [پيشکسوت]