گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
26 تیر» گزارشی از مراسم چهلمین روز درگذشت مهنذس سحابی و هاله سحابی (آلبوم عکس)15 خرداد» پیام تسلیت تعدادی از شخصیت های سیاسی، مذهبی داخل و خارج کشور به مناسبت درگذشت سحابی ها 15 خرداد» برخی سوگها را زبانی برای تسلی نیست، پیام تسلیت خانواده مرحوم مهندس بازرگان به خاندان سحابی 15 خرداد» پیام تسلیت خانواده علی شریعتی به خانواده های سحابی و شامخی 15 خرداد» بیانیه بیش از هفتصد نفر از فعالان دموکراسی خواه و فعالان زن در خصوص شهادت هاله سحابی
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! در سوگ مهندس عزت اله سحابی، ن. نوری زادهNourizadeh.n@gmail.com "حق دفاع از خود و دیگران" از اردیبهشت سال 1364 و "عصر طلائی" آیت اله خمینی که دکتر یداله سحابی را، با چشمانی بسته به دخمه ای مخروبه از بقایای قلعه جلالیه در بیابانهای تفتیده کهریزک انداختند و "سربازان گمنام امام زمان" آنروز و "لباس شخصی های بدنام" امروز با مشت و لگد به جانش افتادند تا بدینوسیله با وعده وعید های آیت اله خمینی از هر لگدی که به پهلوی او میزنند و هر مشتی که بر سر و رویش میکوبند دری از درهای بهشت بر رویشان گشوده شود، بیست و شش سال میگذرد. در آن بعد از ظهر دم کرده رمضان وقتی که خشم و غضب "راهیان نور" فروکش شد و یداله سحابی با تنی دردمند و خاک آلوده از دخمه نمناک نظام بیرون آمد، تکیه بر اعصا زد و ایستاد و در حالیکه چشم به آسمان آبی اردیبهشت ماه میدوخت با زبان روزه گفت: "ستمی که این به ما میکند آن به ما نکرد." (1) ستم "این" با نوشیدن جام زهر در تاریخ 13 خرداد 1368 پایان نیافت و در رگ و ریشه سیره ناپاک و مریدان تشنه قدرت ادامه پیدا کرد. تا که سال 1369 فرا رسید و اینبار مهندس عزت اله سحابی را به جرم انتشار "نامه 90 امضائی" (2)، دستگیر کردند و تحت شدید ترین شکنجه های قرون وسطائی قرارش دادند تا بدین طریق بتوانند او را وادار به یک مصاحبه تلویزیونی کنند و به ارتباط خود با بیگانگان اعتراف نماید. عزت اله سحابی خود در این مورد میگوید که: "ما به آقای هاشمی نامه ای اعتراضی نوشتیم و از اوضاع اقتصادی بسیار خراب و فقر و اختلاف فاحش طبقاتی از سوئی و از سوی دیگر وضعیت سیاسی خارجی (جلوگیری از انعقاد قراردادهای اسارت آور با بیگانگان) اعتراض کردیم." (3) او را به همین جرم بعد از تحمل شکنجه های جسمی و روحی به سه سال حبس محکوم کردند و به شیوه دستگاه اطلاعاتی رژیم استالین او را وادار ساختند تا در مقابل دوربین قرار گیرد و علیه خود اعتراف کند. با این اعتراف رژیم گمان برد که میتواند تا ابد الدهر مهر سکوت بر لبان مهندس سحابی زند و خرقه تسلیم را بر دوشش اندازد. خیال باطل دست اندرکاران ولایت جور و جهل زمانی بر باد رفت که عزت اله سحابی در سال 1376 به دعوت خانه فرهنگ های جهان به برلین سفر کرد تا در کنفرانس "ایران پس از انتخابات" شرکت کند. متولیان رژیم که تاب تحمل سخنان روشنگرانه سحابی را نداشتند به استناد اشارات سید علی خامنه ای رهبر معظم کودتا ضمن توقیف روزنامه ها از جمله ماهنامه "ایران فردا" که در واقع ترسیم فردای ایران از دید عزت اله سحابی بشمار میرفت، او را در بازگشت به جرم شرکت در کنفرانس برلین کت بسته به زندان اوین بردند و طی محاکمه نمایشی در پشت درهای بسته اطاق های بازجوئی نامبرده را به 6 سال زندان محکوم کردند. اما این حکم، حکمی نبود که بتواند خشم و غضب خامنه ای و دیگر دست اندر کاران کلیدی رژیم مانند هاشمی رفسنجانی را فروکش کند در نتیجه سید علی خامنه ای در سخنرانی 9 اسفند ماه 1379 یعنی بعد از گذشت چند ماه از محکومیت عزت اله سحابی در جمع دانشجویان و اساتید دانشگاه امیر کبیر حجت را بر قضات اطلاعاتی سپاه تمام کرد تا آنان مهندس سحابی را به جرم براندازی نظام جمهوری اسلامی دگر بار محاکمه کنند و "شر" او را به یک باره از سر رژیم کوتاه کنند. خامنه ای در این سخنرانی اظهار کرد که: " ... یک عده آدمهای غافل و نادان و یا مغرض و مجذوب با زبانهای مختلف انقلاب را به انحصار طلبی متهم میکنند ... من به شما عرض میکنم جمهوری اسلامی و مسئولان آن بعد از این نه حق دارند و نه تصمیم دارند که در مقابل کسانیکه میخواهند با شعار آزادی علیه منافع مردم، علیه خود آزادی و علیه سرنوشت این ملت اقدام و حرکت کنند، مماشات کنند. در محافل خوشان نشستند و گفتند ما میخواهیم براندازی قانونی کنیم (اشاره خامنه ای به جلسه شورای فعالان ملی مذهبی به ریاست مهندس سحابی) ما چیزی به اسم براندازی قانونی نمیشناسیم، هر حرکت و تلاشی که بقصد براندازی صورت گیرد شروع به محاربه است، حکم محارب هم در اسلام معلوم است و ..."(4) مهندس عزت اله سحابی در نتیجه این سخنرانی به جرم "قصد براندازی خاموش و یا قانونی نظام" به 11 سال زندان محکوم گردید. او خود در این باره میگوید که: " اتهاماتی که به ما زدند اتهامات سنگینی بود، یازده اتهام از جمله قصد براندازی خاموش و یا قانونی، ارتباط با سفارتخانه های خارجی، نشر اکاذیب علیه مقامات، سست کردن ارکان نظام، قصد نفوذ در ارکان نظام، ارتباط با ضد انقلاب خارج از کشور و تحریک دانشجویان به شورش و قیام" (5) سحابی همچنین در مورد این اتهامات و چگونگی رفتار اطلاعات سپاه با وی در زندان ادامه میدهد که: " در بازجوئی های جدید توهین و امثال این ها شدید بود. من به مدت شش ماه در زندان انفرادی بودم که آن هم بصورت چشم بسته و اصلا نمیدانستم که کجا هستم. من خیلی به زندان افتاده ام، اما بازجوئی که آن بار شد حتی قبل از انقلاب هم از من این گونه بازجوئی نشده بود، رفتاری که با من شد تحت شکنجه سفید بتازگی در زندانهای جمهوری اسلامی مرسوم شده بود و ... (6) عزت اله سحابی بازجوئی ها و شکنجه هائی که در زندانهای "آن" رژیم توسط ساواک متحمل شده بود را در تطابق با بازجوئی ها و شکنجه هائی که در زندانهای "این" رژیم و بوسیله ساواما دیده بود، بسیار ناچیز میدانست. به سخنی دیگر تکرار زمزمه غم انگیز پدر که پیشتر گفته بود "ستمی که این به ما کرد آن به ما نکرد" اینبار از زبان پسر شنیده میشد. اما بی تردید حال و روز نظام ولایت مطلقه فقیه و "این" رژیم بمراتب فراتر از نظام شاهنشاهی و "آن" رژیم است. زیرا به گفته احمد صدر حاج سید جوادی کهنسال ترین عضو استوار نهضت آزادی و مبارز دیرین راه آزادی و استقلال ایران " از زمان حمله مغول، چنین تهاجمی علیه ایرانیت و اسلامیت به نحو توامان رخ نداده است" (7) که در دوران این رژیم رخ داده است. به عبارت دیگر، اجرای یاسای چنگیزی و تمامی قتل و غارت و قحطی که از سوی او و نوادگانش چون امیر تیمور نو مسلمان گورکانی نسبت به این ملک و ملت صورت گرفته بود در برابر قتل و غارتی که یاسای ولایت فقیه خمینی و اذناب پست و پلید او در این سی و دو سال ببار آورده اند، خرد و ناچیز است. ادوارد بروان مینویسد که وقتی سپاهیان تیمور بر مردم سیستان دست یافتند (1385م) " دو هزار نفر را زنده زنده در درون جرز دیوار گذاشتند." (8) و زمانیکه اصفهان بر ضد تیمور شورید او فرمان قتل عام آنان را به جرم "براندازی" و "اغتشاش اذهان عمومی" صادر کرد تا جائیکه شریعتمدار، شرف الدین علی یزدی کاتب قلم به مزد بیت تیموری شرح این قتل عام و کله مناره های فقیه الفقها امیر تیمور ملقب به لنگ را در ظفر نامه خود نتوانست ناگفته گذارد. او نوشت که: تیمور هرگاه به قصد شهری (برای اشاعه اسلام) روانه میشد همواره محراب متحرکی به همراه سپاه خود حمل مینمود تا بعد از قتل غارت وضو گیرد و در محراب به نماز بایستد و خدای را شاکر باشد که به او قدرتی عطا کرده است تا کفار را از دم تیغ تیز دو لبه او بگذراند" (9) حال اگر کارنامه جنایات "آن" را با "این" مقایسه کنیم و یاسای چنگیز خان مغول را با یاسای روح اله موسوی خمینی مطابقت نمائیم به صحت سخنان سحابی ها، بازرگان ها و سید جوادی ها بدرستی پی خواهیم برد. بنابراین اگر آمار کشته شدگان ادامه جنگ خانمانسوز ایران و عراق بعد از فتح خرمشهر را که بفرمان خمینی صورت گرفت، نادیده بگیریم و از آبادی قبرستان ها سخن نگوئیم و اگر بر قتل های زنجیره ای، قتل دانشجویان و غارت کوی دانشگاه چشم بربندیم و اگر از اعدامهای گسترده مخالفین و سنگسار زنان دهان بر بندیم و سرانجام از کنار کشتار وحشیانه توده مردم توسط مزدوران رژیم در جنبش سبز بگذریم و فقط یک نمونه از اجرای فتوای روح اله خمینی در دهه 60 را یاد آور شویم که بنابر اطلاعیه منتشر شده نهضت آزادی: "در شهر های بزرگ کمتر فامیلی است که نصیبی از این نقمت ( قتل عام زندانیان سیاسی و اسیر) که بقول رادیو های بیگانه 12000 و بقول مقامات مصاحبه کننده کمتر از 15 در صد قربانی داشته است، نبرده است .." (10) آنگاه در خواهیم یافت که بلایای یاسای ولایت مطلقه فقیه و ایجاد فضای رعب و وحشت و خفقان ایلخانان رژیم بمراتب مصیبت بارتر از یاسای چنگیزی بوده است و ما در این مورد غلو نکرده ائیم و بیهوده سخن نگفته ائیم. چه باید کرد؟ (What Is to Be Done) در مقابل فاشیسم عریان ایلخانان ولایت مطلقه فقیه چه باید کرد؟ در برابر هیولای متولیان استبداد دینی از چه اصول و خط مشی مبارزاتی میباید پیروی کرد؟ آیا خط مشی استراتژیک "عدم خشونت" پاسخگوی جنبش و مقاومت مردم ایران در شرایط فعلی میباشد؟ آیا این خط مشی به معنای تسلیم در مقابل رژیم است؟ اگر این چنین نیست پس چگونه است که "فدائیان رهبر" بدون آنکه در مقابل خود مقاومتی مشاهده کنند مغول وار به جمع زنان عزادار حمله و هجوم می آورند و در فضای دهشناک و دشنام به ضرب و جرح زنان میپردازند و آنان را در زیر پای لگد میکنند و کشته ای برجای میگذارند و عربده کشان صف جماعت باورمندان به "عدم خشونت" را میگشایند و هلهله کنان اقتدار مطلق خود را نمایش میدهند؟ (11) ابن الاثیر مورخ اسلامی (555- 630 هجری قمری) نقل میکند که: "روزی تک سوار مغول وارد دهی میشود و یک به یک همه ساکنان آنجا را به قتل میرساند بی آنکه کسی به مقاومت بیاندیشد. روز دیگر مغولی بی سلاح فردی را که تسلیم اش شده بود را بر روی زمین میخواباند و اورا از حرکت منع میکند تا به جستجوی شمشیر برود و در بازگشت او را بقتل رساند." (12) حال آیا بنظر نمیرسد که سرگذشت و سرنوشت دیروز مردم ما که خود را در مقابل قتل و غارت سپاه مغول درمانده و ناتوان میدیدند به سرگذشت امروز ما که نظاره گر خشونت برهنه سپاه جیره خوار ولایت هستیم، شباهت دارد؟ آیا باور تقدیر گرائی (Fatalism) و شیوه تسلیم پذیری صوفیانه گذشتگان ما توانست در برابر مغول و ایلخانان پیروز گردد؟ آیا باور به واپس گرائی (Reactionism) و بازگشت به "عصر طلائی خمینی" و اتخاذ روش "عدم خشونت" که به زعم اصلاح طلبان درون حکومتی هم تاکتیک است و هم استراتژی میتواند به سلطه اهریمنی استبداد دینی و اسلام فقاهتی پایان دهد.
"حق دفاع از خود و دیگران" (Right of Self Defense and Others) یکی از نخستین روش های مبارزه مقاومت منفی که برخلاف روش "عدم خشونت"، بار مثبت در مبارزات رهائی بخش مردم دارد و در عرض دیگر روشهای مبارزه مانند اعتصاب، اعتراض، تحصن و نافرمانی مدنی صورت میگردد، "حق دفاع از خود و دیگران" در برابر نیروهای امنیتی و انتظامی نظام های دیکتاتوری است. نیروهای امنیتی و انتظامی که از اصول و وظائف شغلی خود که در واقع حفظ و حرمت امنیت عمومی شهروندان است تخطی کرده اند و بجای آن از ارکان نظام استبدادی دفاع مینمایند و علیه مردم وارد صحنه میشوند و به سرکوب آنان میپردازند. به سخنی دیگر، "حق دفاع از خود و دیگران" یکی از حقوق مسلم شهروندی است که در قوانین بین المللی و بیشتر قوانین کیفری کشورها از جمله ایران به رسمیت شناخته شده است. اصل قانونی "حق دفاع از خود و دیگران" هنگامی اعمال میگردد که فرد یا افراد در معرض یورش و تهاجم دیگران واقع میشوند و قانون به این فرد یا افراد حق میدهد که برای دفع خطر جانی، مالی و یا دفاع از آزادی خود دست به مقاومت و مقابله زنند. بدیهی است اگر افراد در انجام اصل "حق دفاع از خود و دیگران" مرتکب جرمی شوند طبق قانون نه تعقیب و مجازات میشوند و نه حتی مجبور میگردند که خسارات ببار آمده را جبران نمایند. برای مثال، در فصل چهارم قوانین مجازات اسلامی ماده 61 بخش حدود مسئولیت جزائی مصوب سال 1370 آمده است که: "هرکس در مقام دفاع از نفس یا عرض و یا ناموس و یا مال خود یا دیگری و یا آزادی تن خود یا دیگری در برابر هرگونه تجاوز فعلی و یا خطر قریب الوقوع، عملی انجام دهد که جرم باشد در صورت اجتماع شرایط زیر قابل تعقیب و مجازات نخواهد بود: ۱- دفاع با تجاوز و خطر متناسب باشد تبصره: وقتی دفاع از نفس و یا ناموس و یا عرض و یا مال و یا آزادی تن دیگری جایز است که او ناتوان از دفاع بوده و نیاز به کمک داشته باشد." ناگفته نماند که اصل "حق دفاع از خود و دیگران" در قوانین و اسناد حقوقی بین المللی مانند اعلامیه جهانی حقوق بشر ماده 12 که بی شباهت به ماده 61 قانون مجازات اسلامی نیست و همچنین در منشور سازمان ملل ماده 51 به صراحت منعکس شده است. اما مابین ماده 61 قانون مجازات اسلامی با ماده 12 اعلامیه جهانی حقوق بشر و ماده 51 منشور سازمان ملل نکته بسیار ظریف و مهمی وجود دارد که میباید به آن اشاره کرد. در قوانین واپس گرایانه مجازات اسلامی "حق دفاع از خود و دیگران" را فقط به حق دفاع شهروندی که مورد تعرض شهروند دیگری قرار گرفته است منوط کرده است و قوای دولتی و یا نیرویهای انتظامی را نه تنها از چنین تعرضات و تجاوزاتی مجزا کرده است بلکه حتی بر عملکرد آنها نیز اعتبار بخشیده است. به عبارتی دیگر، شهروندان جوامع استبداد زده در برابر قوای دولتی و یا نیروهای انتظامی که بنابر وظیفه شان سوگند یاد کرده اند که از جان و مال مردم محافظت نمایند، خود به عاملی تبدیل گشته اند که به نفس، ناموس و یا عرض آنان تعرض میکنند. در حالیکه اصل "حق دفاع از خود و دیگران" که در قوانین بین المللی و قوانین کشورهای دمکراتیک آمده است، اصولا به مثابه حق قانونی شهروندان در برابر یورش احتمالی قوای دولتی و انتظامی به اجتماعات اعتراضی آنان است. تفاوت فاحش بین قوای دولتی و نیروهای انتظامی نظام های استبدادی مانند ایران و نظام های دمکراتیک در این است که اولی در خدمت منافع دولت است در حالیکه دومی طبق قانون در خدمت مردم میباشد. بی تردید خوانندگان محترم از نگارنده این سطور خرده خواهند گرفت که بعد از اینکه بدرستی اذعان شده است که ددمنشی و نامردمی "این" رژیم از "آن" رژیم گوی سبقت را ربوده و نیز صاحب نظران و کارکشته گان عرصه سیاست و اخلاق، یاسای ولایت مطلقه فقیه را بسی مصیبت بارتر از یاسای چنگیزی دانسته اند پس چگونه میشود از ایلخانان نظام اسلامی انتظار داشت که بسان دولت های مشروع و دمکراتیک عمل کنند و به قانونی که خود نوشته اند احترام گذارند؟ در پاسخ باید اظهار کرد که: ۱- قصد نگارنده از عنوان کردن این موضوع آنست که ضمن نشان دادن بار منفی مفهوم شیوه مبارزاتی "عدم خشونت" که به ضرس قاطع از سوی اصلاح طلبان درون حکومتی و وفادار به حفظ ارکان نظام جمهوری اسلامی سرداده شده است و بنظر میرسد که هنوز این شیوه مورد پذیرش درصدی از یاران جنبش سبز است که هنوز به اصلاحات تخیلی خود باور دارند، ارائه شیوه "حق دفاع از خود و دیگران" میباشد. تا این درصد از همپیمانان جنبش سبز که به مبارزه "قانونی" اعتقاد دارند اینبار با استناد به این قانون وارد صحنه شوند و از خود و دیگران دفاع "قانونی" کنند. پاورقی: Copyright: gooya.com 2016
|