سه شنبه 10 خرداد 1390   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

اسلام مريض است، اما قابليت بهبودی دارد، مصاحبه روزنامه برلينِر سايتونگ با نويسنده تونسی عبدالوهاب مدب، ترجمه حميد بهشتی

http://www.berlinonline.de/berliner-zeitung/archiv/.bin/dump.fcgi/2011/0526/feuilleton/0009/index.html

نظر نويسنده تونسی- فرانسوی عبدالوهاب مدب در باره آينده ی بهار عربی

عبدالوهاب مدب متولد ۱۹۴۶ در يک خانواده روحانی در تونس می باشد. وی در دهه ۱۹۶۰ برای تحصيل به پاريس رفت و اکنون آنجا شاعر و نويسنده است. اودر کتاب مشهورش "مرض اسلام" که پس از وقايع ۱۱ سپتامبر نوشته شده و در سال ۲۰۰۲ به آلمانی ترجمه شده است از افول فرهنگ و تمدن اسلامی شاکی بوده معتقد است که فقط با باز کردن درها به سوی غرب ميتوان از اين سقوط جلوگيری کرد.

برلينر سايتونگ – آقای مدب شما در کتاب خود بنيادگرائی را بيماری اسلام دانسته ايد. آيا انقلابات جهان عرب گونه ای پادزهر در مقابل آن است؟
عبدالوهاب مدب –
من بلافاصله حسّ کردم که انقلاب تونس اسلامگرائی را تغيير می دهد. سالها به مسلمانها افسانه ی جنگ تمدن ها را غالب کردند و مردم را با انتقام از غرب به عنوان دشمن اسلام فراخواندند. با اينکه القاعده تا کنون اقليتی افراطی بوده است، اين تصور از اسلام در سال های اخير بر ذهن ما مسلط بوده است. وقايع ۱۴ ژانويه در تونس و ۱۱ فوريه در مصر ارزش های آزادی و دموکراسی را پذيرفته، برداشت تازه ای را عرضه نمودند که به جنگ تمدن ها و دشمنی با غرب ديگر ربطی ندارد.

- اين سخن را چگونه می توان فهميد؟



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


- در زمان انقلاب نه پرچم آمريکا آتش زده شد و نه پرچم اسرائيل و هيچ شعار ضد غربی نيز داده نشد. تمامی عکس العمل ها و غرايزی که معمولا سنت های عربی و اسلامی را تحت تأثير قرار می دهند، اين بار غايب بودند. اگر ضربه ۱۱ سپتامبر نمايانگر بيماری اسلام بود، ۱۴ ژانويه می تواند نوعی نوشدارا برايش به حساب آيد. اين هر دو مهمترين واقعه قرن بيست و يکم ناشی از اسلام می باشند. رابطه آنها با يکديگر مانند طرفين يک تضاد می باشد و نشانگر اين است که اسلام شکافی يافته و به دو بخش بيمار و سلامت بخش تقسيم شده است.

- آيا تونس در آينده بر شعائر اسلامی تکيه می کند و نقش شريعت در اين ميان چه خواهد بود؟- ما هر آنچه از دستمان برآيد دريغ نخواهيم کرد تا شريعت در قانون اساسی تداخل نيابد. زيرا که ما نيز در تونس مانند ترکيه دستاورد بزرگی داريم: شريعت بخشی از نظام حقوق رسمی ما نمی باشد. و مسلماً اسلامگرايان نيز هر آنچه از دستشان بر آيد انجام خواهند داد تا آن را در قانون اساسی جاسازی کنند. اما در تونس ما همه امکانات را برای جلوگيری از آن داريم.

- کشورهای مغرب تا چه ميزان به جدائی دين از دولت موفق خواهند شد و آيا قانون اساسی طرفدار برابری حقوقی زنان و مردان و نيز مسلمانان و غير مسلمانان خواهد بود؟
- در ماده اول قانون اساسی آمده است که اسلام دين رسمی تونس بوده و عربی زبان رسمی است. اما سخنی از حکومت و کشور به ميان نيامده است و اين تفاوت ظريفی است. من در کتاب خود "بهار تونس" نشان داده ام که هدف از اين ماده تقويت دين نبوده، بلکه خنثی کردن آن است. عملکرد آن مانند کتاب "لوياتان" اثر فيلسوف مشهور، تامس هابز می باشد و از روحانيت نقش اقتدار و مرجعيت سلب می گردد.

- آيا انقلاب در تونس به اسلامگرائی حيات مجدد می دهد؟
- در تونس يک اقليت کوچک اسلامگرا وجود دارد که جهادگرايان افراطی بوده، خواهان شريعت می باشند. در طرف مقابل حرکت بسيار پرزوری هست که از روش ترکيه تبعيت می کند و خود را دموکرات می داند. اينها نمی خواهند افکار خود را به کسی غالب کنند و به تکثر سياسی و قدرت آراء مردم باور دارند. آنها خواهان گفتگو با جهان غرب بوده، پيشکسوت آنها اردوگان و ای کی پی AKP می باشد.

- آيا در کشورهای بهار عربی اسلامگرائی رشد خواهد کرد؟
- من نمی توانم در اين باره به سادگی اظهار نظر کنم و برداشتم مانند بسياری از ناظران مه آلود می باشد. اما به راستی هم نمی توانم تصور کنم که اسلامگرايان در ليبی قدرت را بدست گيرند. نيروهای موجود در بنغازی بنظر نمی رسد اسلامگرا باشند. سلطان مراکش به لحاظ گزينش راهکار، هوشياری از خود نشان داده ، نقشی را به اسلامگرايان واگذار نمود. اسلامگرايان مراکش از آن زمان راه ميانه ای را برگزيده اند که از روش حزب اردوگان پيروی می کند. در انقلابات فعلی به نظر من جالب اين است که از روش آتاتورک تبعيت می شود و نه از روش انقلاب اسلامی ايران. حتّا اخوان المسلمين در مصر مبنای کار خود را تغيير داده و ديگر خواهان حکومت اسلامی نيستند. به لحاظ تاريخی اصلا حکومت اسلامی وجود خارجی نداشته است. آنها خواهان حکومتی عرفی با خصلت های اسلامی هستند.

- دموکراسی ها برای استحکام خويش به موفقيت نياز دارند. اين را آلمان ها در زمان جمهوری وَيمار تجربه کرده اند. اکنون با اصلاحات اعلام شده در تونس و مصر بسياری از مردم می خوهند اين دو کشور را ترک کنند. آيا ممکن است بهار عربی به خزان اسف انگيزی تبديل گردد؟
- البته! اين جنبش جوان دموکراسی، بدون يک اقتصاد قوی فرصتی برای ادامه حيات نخواهد يافت. به همين جهت بايد اروپائيان در تونس و مصر نقشی اساسی را در حمايت از اقتصاد ايفا نمايند. در غير اينصورت مرتب مردم تونس، کشور را ترک خواهند نمود. ما اولين مرحله بسوی دموکراسی را طی کرده ايم. اما به هيچ وجه نبايد فکر کرد رفتن بسوی دموکراسی که آغاز گشته، خود بخود ادامه خواهد يافت.

- بيم شما از چيست؟
- ما موارد بسياری را سراغ داريم که يک ديکتاتور سرنگون و ديکتاتور ديگری جای او را گرفته است. بسياری از روشنفکران چپ ايرانی اکنون تأسف می خورند که چرا با شاه مبارزه کردند. زيرا ديکتاتوری متعاقب آن در جمهوری اسلامی بسيار بدتر از آن بود. رژيم شاه مانند رژيم بن علی يک استبداد محلی بود که حاکميت آن بر حداقلی از زور استوار بود. کسی مزاحم همجنس بازها و زنا کاران نمی شد. قصد آنها اين نبود که در اخلاق مردم دخالت کنند. در اين وضع پيکر رئيس جمهور يا شاه مقدس می شود و تا جائی که کسی با او در نيفتد هر کار ديگری را ميتواند انجام دهد. اما اسلام دارای "گرايش حاکميت بر همه چيز" است. و در جمهوری اسلامی دين تبديل به ايدئولوژی مبارزه تبديل شده است. بدين صورت ايران از يک نظام استبدادی به حاکميتی تماميت خواه تغيير يافته است.

- آيا شما در بهار عربی تشابهاتی با بهار پراگ که بی سرانجام ماند می بينيد؟
- بله. بهار پراگ نابود شد اما با اينجال تجربه مهمی بود که سرانجام به پايان بلوک شرق رهنمون گشت. بهار عربی نيز همانند آن ممکن است سقوط کند. اما يک چيز مانند آنچه در پراگ اتفاق افتاد مسلّم است: ساخت های قدرت به لرزه در آمده اند. گذشته از اينکه ادامه آن چگونه باشد هرگز ديگر مانند سابق نخواهد شد.

- آيا انقلاب عربی دليلی است بر اينکه حقوق بشر دارای مصداق جهانی است و نسبی گرائی مستبدين عربی که فقط وسيله ای برای باقی ماندن آنها بر سر قدرت بوده است، اکنون ديگر از بين خوهد رفت؟
- اين مسئله ی بزرگِ کنونی است. من اخيراً در اين باره با طارق رمضان در لوموند بحثی داشتم. رمضان مدعی است که انسانها توسط اسلام ارزش های جهانی را بازيافته اند. من اين نگرش را قبول ندارم. تمام وقايع بهار عربی به همان دلائلی رخ داده اند که کانت و فلاسفه روشنگرائی آنها را حقوق اساسی خوانده اند: آزادی و کرامت انسانی. مردم شوريدند و انقلاب کردند زيرا انسانيتشان تحقير شده بود و نه بدين خاطر که نقش آنها بعنوان مسلمان لطمه دار شده بود.

- پيام اين انقلاب چيست؟
- اين انقلاب نمادی است برای سراسر گيتی که حتّا اروپائيان را نيز به شگفتی افکنده است. من اين را در پاريس در دانشجويانم مشاهده می کنم. آنها از سياسی بودن گذر کرده اند، حاضر به فعاليت در هيچ يک از احزاب نيستند، اما مجذوب اين ايده هستند که انسان بدون اينکه سياسی باشد می تواند نقش فعالی را در تاريخ بازی کند. همانگونه که بکمک اينترنت و با عبور از سياسی بودن می توان در تاريخ مؤثر شد. و از اين نمونه ی انقلاب در اروپا نيز تبعيت خواهد شد. من به اين امر اطمينان دارم.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016