گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! لیبی، مبارزه علیه استبداد، جنگ داخلی و جنگ خارجی، مجيد سيادتشورای امنيت سازمان ملل در 17 مارس امسال قطعنامه 1973 را برای جلوگيری از کشتار مردم بی گناه و غير نظامیا ن ليبی تصويب کرد و بدين ترتيب جنبشی که در ليبی برای آزادی بيشتر مردم علیه رژیم استبدادی شروع شده بود در ابتدا به جنگی داخلی و سپس به جنگی بين المللی تبديل شد. هواپيماها و موشکهای امريکائی و فرانسوی از ساعات اوليه 18 مارس به بمباران مراکز دفاع هوائی ليبی و انهدام مقر ستاد قذافی در باب العزيزيه پرداختند و بدين ترتيب عمليات "طلوع اوديسه" شروع شدند. نا گفته نماند که قطعنامه 1973، که در دفاع از حقوق بین المللی انسانی صادر شده، صرفا و حتی عمدتا بر اقدامات نظامی تکیه نکرده است. انتخاب نماینده ویژه دبیرکل، درخواست آتش بس بین طرف های در گیر، تاکید بر استقلال، تمامیت ارضی و حق حاکمیت مردم لیبی، فشارهای اقتصادی بر دولت لیبی، تعیین کمیته مسئول و هیات هشت نفره صاحب صلاحیت ناظر و ... از جمله روش های پیشنهادی دیگر است. این نیز فراموش نشود که قطعنامه 1973 زمانی صادر شد که قطعنامه 1970 مصوبه در ماه فوریه امسال، کار ساز واقع نشد و قذافی به اقدامات جنگی خود علیه لیبیائی ها گسترش داد. بزرگترين اعتراضات و اتهامات به اين جنگ از طرف طيفی می آيند که می گويد اروپائی ها و امريکائيها می خواستند تمام سرزمينهای اسلامی را تصرف کنند و حالا بعد از عراق و افغانستان برنامه ای ريخته اند که در ليبی پياده می شود. آنها اين جنگ را ادامه جنگهای صليبی می بينند. اين بحث ( شبيه اکثر بحثهائی که دنيا را در ابری از توطئه های گوناگون پوشيده می بينند) به نظر من هيچ پايه و مايه ای ندارد ولی در ميان اقشار اسلامی و تهيدست طرفدار دارد. توضيحی که از طرف بعضی نيروهای چپ داده می شود اين جنگ را به نفت ليبی و نياز غرب به منابع نفتی وابسته می داند. اين بحث به واقعيات غير قابل انکاری اشاره دارد. چرا در همين زمان از کشتارهای خونين در جمهوری دموکراتيک کنگو با اين حدت و شدت جلوگيری نمی شود؟ مگر در ساحل عاج همين نوع کشت و کشتار وجود ندارد؟ پس چرا در ليبی به اين سرعت حساسيت نشان داده شده؟ اينها سئوالات غير قابل انکاری هستند و نبايد از آنها گذشت. تفسیر و اراده قدرت های بزرگ برای کشاندن امور در جهت منافع خودشان با مضمون قطعنامه 1973 متناقض است. با این تناقض چگونه باید برخورد کرد؟ این یا آن را نادیده گرفت؟ یا با دیدن هر دو جنبه موضع گرفت؟ ولی فکر می کنم – حتی بعد از درنظر گرفتن اين نکات - دفاع از مردم بی گناه وظيفه ای بين المللی است و بايد مورد تاييد آزادی خواهان جهان باشد. سئوال مهمی که بايد بررسی شود اينست که آيا اين وقايع زير پا گذاشتن حق حاکميت ملی نيست؟ پس استقلال ليبی چه می شود؟ اما روند رشد تاريخ و مدنيت بشری تدريجا معيارهای نوين – و باز هم تدريجا امکانات نوينی – را فراهم آورد. بازار جهانی آنچنان به هم تنيده شده که مفهوم استقلال اقتصادی معنائی کاملا متفاوت با صد سال پيش دارد. مقوله محيط زيست همه جهان را مجبور می کند برنامه ها ی "جهانی" و قوانين جهانی ای (فرای استقلال تک کشورها) بيابيم. امروز برای انواع مسائل مختلف – برای انواع جنبه های زندگی بشری - سازمانهای بين المللی داريم. سازمانها و قوانين بيین المللی که تدريجا شکل قوی تر و موثرتری به خود می گيرند. امروز در بسياری نقاط جهان کشورهای کوچکتر به دور هم جمع شده اند و واحدهای بزرگتری به وجود آورده اند. اتحاديه اروپا نمونه بارز اين روند تاريخی است. اما در درون اين اتحاديه تقلای دائمی ای بر سر نو کردن مفهوم استقلال وجود دارد. انگليسی ها هر روزه از اين يا آن جنبه شکايت دارند که حقوق ملی آنها زير پا گذاشته شده است و درست می گويند، بخشی از حقوق ملی آنها( آنچنان که تا کنون وجود داشته) محدود شده است ولی راه ديگری هم وجود ندارد. می گويم دنيا، همه کشورهای جهان، در مسير جهانی شدن هستند و در اين مسير، بعضی ازحقوق متعارف و موجود آنها تدريجا کم رنگ شده و نهايتا منتفی خواهند شد. حقوق ديگری، احتمالا با جنبه های بارز "بين المللی و جهانی" تدريجا جايگزين آنها می شوند. شايد بتوان گفت که جهانی شدن مفهوم استقلال را از جوانبی مختلف به چالش می کشد ، تغيير می دهد و به نحو جديدی تفسير می کند. از زاويه سرنوشت بشر، نکته در اينست که اين تغييرات بايد بطور کلی زمينه زندگی مردم را بهتر کنند، جهان بهتری بسازند. يادمان نرود که اهميت مفهوم "استقلال" تنها هم درست بخاطر همين خدمت به مردم است. اگر اين نوع مفهوم خدمتی نمی کرد و بی فايده بود منطقا اهميتی هم نمی داشت. امروز اخلاقيات مدنی جديدی وجود دارند که عمدتا از طريق قوانين سازمان ملل متحد به قوانين بين المللی تبديل می شوند. رعايت حقوق بشر، حقوق اوليه هر انسانی – جدا از اينکه در کدام نقطه جهان زندگی می کنند – به مقوله ای جا افتاده تبديل شده است. در همین راستاست که قطعنامه 1738 مصوبه در سال 2006 در سازمان ملل از حقوق بین المللی انسانی دفاع می نماید. يکی از اين موارد که ضرورت دخالت بين المللی در امور داخلی يک کشور را فراهم می آورد همين کشتارهای بی رحمانه مردم بی دفاع توسط دولت محلی است. فجيع ترين نمونه اين نوع وقايع کشتار بيش از يک مليون نفر در رواندا بود که مجامع بين المللی موفق به جلوگيری به موقع نشدند. طبيعتا همان واقعه و نتايج آن زمينه را برای تسهيل و تعجيل در وقايع مشابه بعدی به وجود آوردند. فکر می کنم همه مردم جهان قبول دارند که زمانی که حکومت محلی ای که به اقدامات خشونت بار عليه مردم بی دفاع کشور خود اقدام می کند، حقانيت ملی خود را از دست می دهد و از آن پس تنها با مردم بی دفاع طرف نيست بلکه جامعه بين المللی هم می تواند در آن وقايع دخالت کند. آيا با حق دخالت بشردوستانه یک بار برای همیشه می توان موافق یا مخالف بود؟ آيا می توان بدلیل این قطعنامه در مورد لیبی، گفت پس چنین قطعنامه ای در مورد تمامی کشورهای دیگر نیز صادر می شود بی آن که توجه شود که پیش زمینه های صدور این قطعنامه چه بوده است؟ خیر! این قطعنامه راه نقض خود سرانه حق حاکمیت های ملی را هموار نمی سازد بر عکس بر این حق تاکید نموده است. از سوی دیگر آلترناتیوهایی در مقابل قطعنامه 1973 داده می شود که غیر قابل عمل است. گفته می شود که به جای این قطعنامه و اقدامات مربوط به آن کارهای دیگر می توان کرد. مثلا نفت لیبی را محاصره کرد. و خبر داده می شود که هنوز از لیبی نفت می خرند. آيا این گونه خبر دادن درست است؟ آيا نفت لیبی محاصره نشده است؟ از سوی دیگر تحریم ها اثر دراز مدت دارند. ايا آن گاه که یک امر عاجل است مثل سرکوب خونین و قتل عام مردم با لشکر کشی، می توان با راه حلی دراز مدت و غیر عاجل خود را راضی کرد؟ امروز معيارهای سالمتر وجود دارند و علاوه برآن، امکانات بين المللی برای دفاع از آن معيارها هم موجودند. مشکلی که در نيم قرن اخير وجود داشته برسر دست يابی به اينگونه معيارهای بين المللی نبوده بلکه مشکل بر سر استفاده موضعی و دلبخواهی قدرتها بزرگ از اين معيارهای سالم بوده. اعتراضات درستی هم که به آنها می شده و می شوند از همين زاويه اند. چرا همين نوع حساسيت که به ليبی نشان داده می شود نسبت به وضعيت مردم فلسطين وجود ندارد؟ چرا اسمی از سيستم عقب مانده و وحشی عربستان سعودی برده نمی شود؟ چرا امريکا و انگلستان يک بام و دو هوا برخورد می کنند؟ چطور است که سربازان امارات در بحرين برای سرکوب مبارزه آزادی خواهانه مردم بحرين شرکت می کنند ولی دولت امارات را بخشی از اتحاد بين المللی برضد قذافی به رسميت می شناسند؟ اين اعتراضات بجا هستند و به همين دليل ، در حالی که بايد از اقدامات کنونی در دفاع از مردم ليبی را تاييد کنيم بايد در عين حال هشيار باشيم که تا کجا می رود و چه کار می کند. ما فقط از اقدامات بشردوستانه – در دفاع از حق زندگی برای آحاد مردم ليبی - دفاع می کنيم ولی اگر زمانی احساس شود که اين اقدامات بسوی برنامه های ديگری می چرخند بايد اين حق خود را در اعتراض به آنها و در مخالفت با آنها حفظ کنيم. از زمانی که قبول کرديم که قوانينی بين المللی وجود دارند که همه کشورهای مستقل بايد آنها را رعايت کنند (يعنی همه کشورها بايد محدوديتهائی در امور داخلی و رفتار خارجی خود را قبول کنند) از آن زمان همه کشورها بايد حق داشته باشند بخواهند که اين قوانين در همه جا به حالتی يکسان اعمال شوند نه اينکه کاربرد آنها دلبخواهی باشد. هم اکنون ابهامات فراوانی در مورد مبارزه امريکا (غرب) در ليبی وجود دارند. مسلما پرنسيپهای اخلاقی و پشتوانه قانون بين المللی برای اين عمليات وجود دارند. در عين حال منافع (عمدتا نفتی) خاصی در ليبی وجود دارند که جذابيت ليبی را نسبت به بسياری کشورهای ديگر بيشتر می کند. می گويند يک دليل شرکت فعال فرانسه در اين عمليات علاقه اش به نفت ليبی است. با اينکه فاصله فرانسه و ليبی فقط عرض دريای مديترانه است آنها سهم کوچکی از اين نفت دارند. در مقابل ايتاليا بزرگترين وارد کننده نفت ليبی است. به همين دليل فرانسه بسيار با شور و حال علمدار اين جنگ بوده در حالی که ايتاليا مايل است در حد امکان به عنوان يک ناظر بی طرف باقی بماند. شايد بشود اين سئوال را مطرح کرد که اين ترازو دو کفه دارد و بايد ديد کدام کفه سنگينی می کند. به نظر می رسد هدف "طلوع اوديسه" بيشتر از دفاع از مردم بی گناه باشد . در واقع به نظر می رسد هدف از اين پروژه سرنگونی دولت قذافی و روی کار آوردن حکومتی است که فعلا به اسم شورای موقت در بنغازی به راه افتاده است. اطلاعات علنی در مورد اين شورا و اعضای آن بسيار محدود و پراکنده است. پس چگونه است که اين چنين با قدرت در راه پيروزی آنها اقدام می شود. چندين پيش فرض در مورد وضعيت اين شورا وجود دارند. اول- فرض می شود که مبارزه ليبی بازتاب تمايلات تمامی گروهها، اقشار و طبقات موجود در ليبی هستند. هيچ معلوم نيست اين موضوع واقعيت داشته باشد. بسياری شواهد هستند که نشان می دهند اين مبارزه – لااقل بخشا - نماينده خواسته های قبايل معينی باشند. هيچ معلوم نيست که شورای موقت همه مردم را نمايندگی کند. دوم – فرض می شود که اين مبارزه خواستار جامعه ای دموکراتيک است. باز هم معلوم نيست چنين باشد. حضور بعضی چهره های شناخته – مخصوصا فردی که تا همين يک ماه پيش وزير امور داخله قذافی (مسئول سيستم امنيتی و اطلاعاتی ليبی) بود بايد بسيار نگران کننده باشد. سوم – فرض می شود که آزادی خواسته شده شورا در همان چارچوب قوانين متعارف ، مثلا انتخابات آزاد و سيستم پارلمانی قابل تعريف است. باز هم معلوم نيست چنين درکی از آزادی داشته باشند. شايد بسياری از فعالين اين جنبش خواهان نوعی شورای قبايل باشند. شايد برخی از آنان چيزی شبيه شوراهای اسلامی را بخواهند. در اين شرايط است که شک و شبهه ها بيشتر می شوند. آيا نيروهای غربی که با اين شدت و حدت از آنها دفاع می کنند، که نه تنها هواپيماها بلکه تانکهای ليبی را هم هدف قرار می دهند و عملا می کوشند که نيروهای شورای مقاومت نيروهای قذافی را از طريق نظامی شکست دهند، آيا اين نيروها اطلاعات خاصی دارند که برای بقيه نگفته اند؟ در واقع اگر آنها هيچ اطلاعات جدی تری ندارند پس آنها به چه دليلی سرمايه و اعتبار خود را به پای اين شورای موقت می ريزند؟ چه می شود اگر اين شورای مقاومت به قدرت برسد و در شش ماه اول دست به اقداماتی بزند که روی قذافی را هم سفيد کند؟ تا زمانی که جوابهای روشن و دقيقتری به اين سئوالها نداشته باشيم نمی توانيم نظر قاطعی بدهيم. تا آنجا که گزارشهای علنی اطلاع می دهند مبارزه در ابتدا برای آزادی يک وکيل حقوقی شروع شد. جوانانی که برای اين آزادی به خيابان آمدند عمدتا به وسيله تعدادی وکلای دادگستری سازمان دهی شده بودند (وزير دادگستری ليبی هم اکنون فرد اول شورای موقت شناخته می شود). اين افراد سپس خود را تحت عنوان "جوانان 17 فوريه" سازمان دادند. دو هفته اول مبارزه کمابيش تظاهراتی صلح آميز و دموکراتيک بود. در اين مدت قذافی نيروهای نظامی خود را از اين شهرها در شرق ليبی (و در غرب ليبی هم – مثلا الزاويه) بيرون کشيد و در تريپولی و "سرت" متمرکز کرد. در اين وقت بسياری شهرها در شرق و غرب به همراه چندين ناحيه در تريپولی در حال مبارزه علنی بودند و کمابيش بر اين نواحی کنترل داشتند.
در اين زمان يکی دو انبار بزرگ اسلحه (اسلحه های قديمی – تانکهای تی 54 متعلق به 60 سال پيش، کلاشنيکف و مسلسهای ضد هوائی ) در بنغازی پيدا شدند که قذافی باقی گذاشته بود و هيچ نوعی محافظی هم وجود نداشت. عده ای می گويند قذافی اين اسلحه ها را عمدا جا گذاشت که مردم را به جنگ وسوسه کند. اسرار پشت پرده را نمی دانيم ولی دو نکته را بايد گوشزد کرد. اولا اين که در هر صورت از روز بعدی که اين انبارها کشف شدند مبارزه عمدتا مسالمت آميز تمام شد. مردم پلاکاردهای آزادی خواهانه را کنار گذاشتند و کلاشنيکفها را برداشتند و شعار انتقام گيری از مستبدين چهل سال گذشته، و شعار " انتقام خون شهدا" را پيش کشيدند. ثانيا آنهائی که می گويند قذافی برای ما تله پهن کرده بود عمدتا امروز اين حرف را می زنند، زمانی که متوجه شده اند مبارزه خيابانی آزادی خواهانه آنها به جنگ داخلی تبديل شده و فهميده اند کشته های يک جنگ دهها و صدها برابر کشته ها و زخمی هائی هستند که به خاطر سرکوب تظاهرات خيابانی اتفاق می افتند. در روزهای اول خبری از اين حرفها نبود. لااقل هشدارهای آنها که می گفتند کمی فکر کنيم در هياهو و هيجان انتقام گيری گم شده بودند. در هر صورت پس از کشف انبارهای اسلحه کاراکتر مبارزه کاملا عوض شد. مردم کلاشنيکف بر می داشتند (و بعضی ها نمی دانستند چطور استفاده کنند) سوار ماشين دوستشان می شدند و برای تصرف شهر و روستای بعدی براه می افتادند. مسلسلهای ضدهوائی دوره جنگ جهانی دوم را سوار وانتها کردند و در بيابان (و خيابان) صدها گلوله را به سمت گنجشکهای آسمان آبی شليک کردند. خبرنگاران غربی از پديده ای به نام توريستهای انقلابی استفاده می کنند. اکثريت اين کلاش- به- دستها تا نزديکی های شهر بعدی می روند واز فاصله امنی به صحنه های هيجان انگيزپيش رويشان نگاه می کنند. اين تاخت و تازها هيچ نظم و ترتيبی هم نداشتند. خبرنگاران غربی می گويند بسياری از کشته شدنها ها به خاطر بی تجربگی و نا مرتبط بودن صفوف انقلابيون اتفاق می افتند. (تاسف بارتر، گزارشهای پراکنده و شايعاتی هستند که می گويند تسويه حسابهای غير سياسی هم اتفاق افتاده اند. آدمهائی که - هر گناهی که داشتند به جای خود – در اين مبارزه نه سر پياز بوده اند و نه ته پياز ولی بدست دشمن شخصی شان افتاده، شکنجه شده و حتی کشته شده اند). در روزهای اول، نه سازمان جنگی منظمی و نه جنگ ديده های مجربی ديده نمی شدند. با تجربه ترينها ليبيائی های "افغانی " بودند. دو نفر آنها در همان روز اول جنگ – در حمله به اجدبيه – کشته شدند. (همينها هستند که به قذافی اجازه داده بگويد در حال جنگ با بن لادن است). اخوان المسلمين در روزهای اول ساکت بود و می گفت می خواهد از طريق مبارزه مسالمت آميز عمل کند ولی جو جنگ آنها را گرفت و حالا صحبت از جهاد می کنند و می گويند کادرهای اصلی جنگ از صفوف آنها رفته اند. شايد بهترين خبر برای اهالی بنغازی اين باشد که گروهی از کادرهای مجرب ارتش مصراز مرز زمينی به ليبی رفته اند و دارند حد اقل نظم و ترتيب نظامی را به آنها می دهند. گفته می شود که در دو سه روز گذشته بالاخره يک رهبری منسجم، منسجم تر، برای نيروهای نظامی انقلاب شکل گرفته است. سرنوشت رهبری انقلاب هم معلوم نيست. اعضای شناخته شده شورای انقلاب عمدتا از وکلای دادگستری و عناصر خوشنام هستند ولی تعداد زيادی (از جمع 31 نفره) علنی نشده اند. می گويند به خاطر مسائل امنيتی مخفی مانده اند. با تمام اينها مبارزه شديدی – در داخل و خارج شورا – در مورد رهبری وجود دارد. بخشی از مسائل مورد اختلاف مربوط به استراتژی خشونت يا مسالمت آميز است (عناصری جوان، عمدتا بی تجربه تر و جنگ طلب، بعضی اعضای شورا را متهم می کنند که آنها نفوذی های قذافی هستند) در عين حال برخی ديگر هم در زمينه قدرت نسبی قبايل و "حق آب و خاک" آنها اختلاف دارند. پس از اولين ضربه هائی که به لشکرکشی اردوی انقلاب وارد آمد، شورای موقت به بزرگترين قبيله ليبی – ورفلا – رجوع کرد و از آنها کمک خواست. اين قبيله در بخش مرکزی و نزديک "مصراته" متمرکزهستند و می توانستند نقش موثری در سرنوشت جنگ داشته باشند. اما درست قبل از شروع جنگ، قذافی تعداد فراوانی از رهبران آنها را به گروگان گرفته و در تريپولی نگاه داشته است. به اين دليل و يا به دلائل سياسی ديگری، اين قبيله هنوز بی طرف مانده است. اينها و دهها سئوال مربوطه مسائلی هستند که تدريجا، در ضمن روشنی بيشتر واقعيات، بايد برای ما روشن شوند. با توجه به این موارد است که در این مقاله از تایید مشروط قطعنامه 1973 سخن رفت. در حال حاضر فقط می توان اميد داشت که اين مبارزه در دوره ای هر چه کوتاهتر به ختم خود زنی و خودکشی مردم ليبی بيانجامد. به اميد روزی که مردم ما و مردم ليبی به آزادی واقعی دست بيابند. Copyright: gooya.com 2016
|