چهارشنبه 27 بهمن 1389   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

مشاهدات ديگری از راهپيمايی ۲۵ بهمن تهران

ساعت دو بعدازظهر در اتوبان کرج تهران حداقل ۱۵ اتوبوس يگان ويژه به سمت تهران با سرعت حرکت می کردند.
ساعت ۲:۳۰ ميدان آزادی محوطه وسط ميدان و پياده‌روها پر از ماشين‌های يگان ويژه و نيروهای پليس بود.
به سمت ميدان انقلاب حرکت کرديم با ماشين و ساعت سه ميدان انقلاب مملو از مردمی بود که در جو امنيتی در پياده‌رو به صورت فشرده تا چشم کار می‌کرد ساکت حرکت می‌کردند.



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


حدود ساعت سه و ۱۵ دقيقه انگار با يک دستور از هر دو سمت ميدان موتورسوارها با باتوم و شوکر و پياده‌های يگان ويژه با باتوم به مردم حمله کردند؛ حمله‌ای که کاملأ وحشيانه و به قصد آسيب زدن شديد به مردم بود طوری که مردم به هر سو فرار می‌کردند. آن‌ها با شوکر و باتوم به مردم بيش‌تر حمله می‌کردند.
ما به يکی ازساختمان‌های اطراف انقلاب رفتيم که درب محکمی داشت پشت درب با لگد و باتوم به درب می‌کوبيدند تا برای دستگيری وارد شوند اما نتوانستند و شيشه‌های اطراف روی مأموران لباس شخصی شکستند.
پس از نيم ساعتی با احتياط از ساختمان خارج شديم به سمت آزادی حرکت کرديم که به خيابان جمال‌زاده نرسيده بسيجی‌های مجهز به لوله و شلنگ آب به در و ديوار و ميله‌های وسط خيابان انقلاب می‌زدند برای ايجاد رعب و وحشت و شعار "حيدر حيدر" می‌دادند. يک مرتبه به سمت جمعيت که باز هم فشرده در پياده‌رو حرکت می‌کرد، حملهه‌ور شده و با شلنگ مردم را می‌زدند. نکته‌ی جالب درگيری دو لباس شخصی که همديگر را به اشتباه کتک زدند و استفاده از الفاظ رکيک نسبت به هم که نشان دهنده‌ی جايگاه و پايگاه اجتماعی ولايت‌مداران هم هست، بود.
دستگيری يک جوان جنبش سبز در وسط خيابان آزادی نرسيده به جمال‌زاده قابل توجه بود که با ضرب و شتم نيروهای اطلاعاتی و لباس شخصی به صورت وحشيانه به سمت ماشين‌های شبيه زندان روی زمين کشيده می‌شد. اين صحنه در ذهن من هنوز نقش بسته و آزاردهنده است که چرا توان و نيرويی برای نجات اين جوان نداشتم.
در خيابان‌های اطراف که بوی گاز اشک‌آور همه جا را پر کرده بود سطل‌های زباله برای از بين بردن اثر گاز اشک‌آور آتش زده شده بود.
خود را به هر طريق به ميدان آزادی رسانديم و به سمت دانشگاه شريف به سمت ميدان انقلاب برگشتيم ديگر شب شده بود ولی هنوز مردم به صورت پراکنده و بعضی اوقات فشرده در پياده‌رو که در سرمای تهران و روزهای عادی عجيب می‌نمايد، کماکان به راهپيمايی ادامه می‌دادند.
بوق زدن ماشين‌ها که به عنوان اعتراض به ترافيک ايجاد شده و به عنوان اعتراض به صورت ممتد زده می‌شد اعصاب نيروهای حکومت که خسته از رفت و آمد و اعتراض پيوسته مردم بودند را خرد کرده بود که حتا شيشه چند ماشين را هم شکستند .
صحنه ديگری که در ذهن‌ام باقی ماند دستگيری مردی ميان‌سال در دو قدمی من بود که ماسک زده بود. روبه‌روی دانشگاه شريف از پشت سه نفر اين فرد را گرفتند و به سمت دو مدرسه که دقيقأ روبه‌روی دانشگاه بود بردند. من يک لحظه درب مدرسه که باز شد ديدم داخل مدرسه حدود ۱۰۰ نفر که بيش‌تر دختر بودند دست‌ها از پشت بسته شده و روی زمين سرد رو به ديوار نشسته بودند و نيروهای اطلاعاتی داخل مدرسه بالا سر آن‌ها ايستاده بودند.
دوستان‌ام در خيابان فلسطين نيز دبيرستان مطهری را ديده بودند که داخل آن بچه‌های معترض جنبش را دستگير کرده بودند.
تهران ۲۵ بهمن واقعأ حماسه ديگری آفريد با توجه به جو امنيتی شديد، مردم آمدند، تجربه‌ای از اعتراض و شعار و نافرمانی مدنی را به رخ حکومت مستبد و سرکوبگر کشيدندو قدمی ديگر به سوی رهايی محکم استوار برداشتند.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016