دوشنبه 1 آذر 1389   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

امين احمديان، همسر بهاره هدايت: هفت ماه است که از ملاقات حضوری محروميم، کلمه

بهاره هدايت ۲۹ ساله، فعال دانشجويی و عضو شورای مرکزی سازمان تحکيم وحدت و از فعالان جنبش زنان ازسال گذشته در زندان اوين به سر می برد. او با حکم نه سال و نيم حبس قطعی، نه تنها يکی از سنگين ترين حکم های دستگير شدگان حوادث پس از انتخابات را دريافت کرده است، که حکم او يکی از سنگين ترين احکامی است که از ابتدای تاسيس انجمن‌های اسلامی دانشگاه‌ها برای يکی از اعضای آن صادر شده است. اما با اين همه، خيلی کم درباره بهاره هدايت و حکم سنگينش صحبت شده است؛ درباره او که پيش‌تر در بند زنان زندان اوين و اکنون در بند متادون لحظات بسيار سختی را گذرانده است.

امين احمديان، همسر بهاره هدايت، در گفتگو با خبرنگار کلمه، از گوشه ای از لحظات سختی که بر آنها گذشته است، سخن می گويد. اينکه مجبور شده در نبود بهاره و در آغاز زندگی مشترکشان، خانه ای اجاره کند؛ خانه ای که بهاره آن را هرگز نديده و تنها از پشت کابين های پر از گرد و غبار اوين، از همسرش خواسته تا تصوير آن خانه را برای او نقاشی کند.

او برای اولين بار اعلام می‌کند که با وجود تصريح آيين نامه سازمان زندان ها، هفت ماه است که دادستان با ملاقات حضوری اش مخالفت می کند و او و همسرش را از اين حق قانونی محروم نگه داشته است.

گفتگوی کلمه با امين احمديان، همسر بهاره هدايت، را بخوانيد:

آقای احمديان چرا اينقدر درباره همسرتان کم مصاحبه می کنيد؛ در حالی که او يکی از سنگين ترين حکم های دستگيرشدگان حوادث پس از انتخابات را گرفته است. آيا محدوديتی در اين زمينه داريد؟



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


- البته صحبت کرده ام. اما خب از يک مقطعی به بعد، يعنی در چهار -پنج ماه اخير، حق با شماست. کمتر اتفاق افتاده که مصاحبه کنم. محدوديتی را که اشاره می کنيد، انکار نمی کنم. اولين محدوديت شايد اين است که اين روزها می بينم خيلی از انسان های بزرگ و شريف که اغلبشان هم از دوستان نزديکمان بودند، الان در زندان هستند و چندان هم خبری از آنها در حد اسم و رسمشان نيست. يک کمی سخت است که آدم در مورد زندانی خودش فقط صحبت کند. واقعا چطور می شود کسی فقط از شرايط زندانی و خانواده خودش صحبت کند، وقتی که می بينيم مثلا آقای دکتر يزدی به عنوان کهنسال ترين زندانی سياسی و با آن سابقه مبارزاتی زندانی است و خبرهای زيادی هم درباره اش منعکس نمی شود، يا دوستان ديگری مثل آقای قابل، احمد زيدآبادی، دکتر ميردامادی، عبدالرضا تاجيک، کيوان صميمی، منصور اسانلو، بهمن احمدی امويی، علی مليحی، حسن اسدی و خيلی ديگر از دوستان عزيز ما.

يعنی هيچ وقت مقامات قضايی برای شما در اين باره محدوديتی ايجاد نکرده اند؟ چون به خيلی از خانواده های زندانيان سياسی معمولا از سوی آنها توصيه می شود که اطاع رسانی نکنند.
- البته اين مسئله که هميشه وجود داشته است. در آخرين ملاقاتی که با دادستان تهران در مورد پرونده بهار داشتم، ايشان خيلی از اينکه در مورد همسرم مصاحبه می کنم، اظهار ناراحتی کردند و گفتند که اين موضوع به ضرر پرونده بهار است و اگر سکوت خبری برقرار شود، سعی می کنند برای آزادی و يا مرخصی او کمک کنند. ايشان خيلی هم همدلانه صحبت کردند. ولی در نهايت بعد از اين همه مدت، نه تنها هيچ تغييری در روند رسيدگی به پرونده اتفاق نيفتاد، بلکه متاسفانه همان حکم سنگينی که در دادگاه بدوی صادر شده بود، عينا در دادگاه تجديد نظر تاييد شد و تا الان که حدود يازده ماه از بازداشت بهار می گذرد، او حتی يک روز هم به مرخصی نيامده است و به هيچ کدام از وعده ها درباره او هم عمل نشده است.

از آخرين وضعيت همسرتان برايمان بگوييد؟
- همان گونه که گفتم، با وجود صحبت هايی که شده بود و لايحه دفاعيه ای که وکلا تهيه کرده بودند، حکم ناعادلانه دادگاه بدوی عينا تاييد شد و بهار به نه و نيم سال حبس قطعی محکوم شد. الان نزديک به يک سال است که او بدون حتی يک روز مرخصی در زندان به سر می برد. بعد ازاين دادگاه هم او را برای پرونده های گذشته اش سه بار از زندان به شعبه های مختلف دادگاه عمومی و انقلاب احضار کردند که هنوز وضعيت آن پرونده ها کاملا مشخص نشده است. متاسفانه از دو هفته قبل هم زندانيان سياسی زن را به بند متادون که مختص زندانيان معتاد بوده، منتقل کرده اند و تلفن ها را نيز قطع کرده اند. اين موضوع سبب شده که ما کاملا از وضعيت نگهداری آنها بی خبر بمانيم.

دليل انتقال آنها به بند متادون و قطع تلفن هايشان مشخص نيست؟ يعنی می خواهم بدانم هيچ پيگيری در اين باره نکرده ايد؟
- به مقامات دادستانی که دسترسی نداريم، ولی در صحبتهايی که با مسئولان زندان کرديم، همه گفته اند که دستور مستقيم دادستانی بوده که زندانيان سياسی زن به بند متادون منتقل شوند. حدس خودمان اين است که برای کنترل بيشتر زندانيان سياسی و قطع کامل ارتباطشان با بيرون از زندان و طبعا اعمال فشار بيشتر بر زندانيان، اين تصميم گرفته شده است.
اين مسئله ی قطع تلفن، واقعا برای زندانيان زن ظالمانه و آزاردهنده است. چند تا از زنان زندانی هستند که بچه کوچک دارند و تنها دلخوشی فرزندانشان، شنيدن صدای مادرشان است و يا اينکه تعدادی از پدر و مادران زندانيان هستند که به دليل مشکلات حاد جسمی، توانايی اين را ندارند که از پله های سالن ملاقات بالا و پايين بروند و تنها امکان ارتباطی شان، همين تلفن است تا لااقل بتوانند صدای فرزندانشان را بشنوند، اما الان اين امکان هم از آنها دريغ شده است.

همان طور که خودتان هم بارها در صحبتهايتان اشاره کرديد، بهاره تاکنون از حق مرخصی استفاده نکرده است. دراين باره شما يا وکيلش چه اقدامی کرده ايد و پاسخ مسئولان چه بوده است؟
- ما تا حالا به هر جايی که می شده در اين باره مراجعه کرده ايم. با دادستان هم صحبت کرده ايم. آقای دادستان هم تا حالا چند بار با بهار در زندان صحبت کرده اند، ولی متاسفانه مرخصی که حق هر زندانی است و طبق آيين نامه های زندان به مجرمان و زندانيان عادی هم داده می شود، به زندانيان سياسی داده نمی شود و مرخصی رفتن زندانی را به اجرای خواسته های مقامات امنيتی منوط می کنند.

چه خواسته هايی؟
- يک سری خواسته های عمومی از قبيل نوشتن ندامت نامه و يا درخواست عفو و يا استعفا و ابراز برائت از تشکل هايی که قبلا در آنها عضويت داشته اند. البته بعضا بسته به نوع فعاليت زندانيان، مسائل ديگری هم مطرح می شود.
آنها مشخصا اظهار می کنند که وزارت اطلاعات تا برآورده نشدن خواسته هايش با مرخصی مخالف است. متاسفانه الان هم شاهديم که در پرونده های سياسی، حرف اول و آخر را وزارت اطلاعات می زند و تصميم نهايی را بازجوها و کارشناسان امنيتی می گيرند و اين مسئله ای نيست که خيلی سعی در پنهان کردنش داشته باشند. مقامات امنيتی صراحتا از قاضی و دادستان به اسم هيچ کاره و يا ميرزا بنويس نام می برند. جالب است که در مقطعی که حکم بدوی برای همسرم صادر شده بود و تقاضای تبديل قرار بازداشت به وثيقه را داشتيم، قاضی پرونده اين مسئله را به استعلام از وزارت اطلاعات موکول کرد؛ و يا در آخرين ملاقاتی که چند هفته پيش با قاضی پرونده داشتم، آقای مقيسه علنا و در جمع چند نفر ديگر از جمله آقای دکتر مولايی (وکيل دادگستری و از اساتيد حقوق) که برای پيگيری پرونده های خودشان آنجا حضور داشتند، عنوان می کرد که مشکل بهاره هدايت صداقت و صراحت و شجاعتش است! که اين صحبت قاضی مقيسه مورد اعتراض آقای دکتر مولايی قرار گرفت. شايد باور کردن اين مسائل خيلی سخت باشد، اما متاسفانه اينها واقعيات تلخ حاکم بر قوه قضاييه جمهوری اسلامی است.

در مورد ملاقات چه وضعيتی داريد؟ آيا بهاره را مرتب ملاقات می کنيد؟
- من اين مسئله را برای اولين بار است که از يک تريبون عمومی مطرح می کنم. الان هفت ماه است که از تاريخ آخرين ملاقات حضوری من و همسرم می گذرد و با اينکه بارها به دادستانی مراجعه و درخواست ملاقات حضوری کرده ام، اما موافقت نمی شود. در حالی که طبق آيين نامه سازمان زندان ها، حداقل ماهی يک بار ملاقات حضوری جزء حقوق اوليه زندانی محسوب می شود. ما تا الان در اين باره هم سکوت کرديم، ولی همين جا می خواهم از رييس قوه قضاييه، از مسئولان و دادستان سوال کنم: واقعا به چه دليل موجه قانونی، شرعی و انسانی و وجدانی، من بايد هفت ماه از ملاقات حضوری با همسرم محروم باشم؟ واقعا چرا؟ ملاقاتهای ما همان منحصر به کابين و از پشت شيشه است. يعنی من بيش از هفت ماه است که نتوانسته ام رو در رو همسرم را ببينم.

شما و بهاره هدايت مدت کوتاهی است که ازدواج کرده ايد. اين وضعيت درآغاز زندگی مشترک تان چه تاثيراتی داشته است؟
- بله مدت کوتاهی از ازدواجمان می گذرد و از آن کوتاهتر مدتی که توانستيم با هم زندگی کنيم. چون در اين مدت کوتاه هم چند بار بازداشت شد. از همه تلخ تر روزی بود که دو سال پيش قرار بود اولين روز زندگی مشترکمان باشد، اما همان روز بدون هيچ دليلی بهار را بازداشت کردند و مجبور شد شروع زندگی مشترکش را – شايد به جای ماه عسل – بيش از يک ماه در زندان و انفرادی و بازجويی بگذراند. روزهای بعد هم که هميشه سايه بازداشت و تهديد به صورت مداوم در زندگی ما حضور داشت. خب طبيعتا اين مسائل اثر خوبی ندارد، چرا که اين واقعا دردناک است که مجبور باشی به خاطر ابتدايی ترين و بديهی ترين حقوق خودت، جامعه و مردمت، در اوج جوانی و ابتدای زندگی مشترک، چنين هزينه های سنگينی را تحمل کنی.

بهاره روزهايش را در زندان چگونه می گذراند ؟
- بالاخره در زندان حق انتخاب چندانی وجود ندارد و امکانات برای زندانيان خيلی خيلی محدود است، به خصوص زندانيان زن. متاسفانه کتابخانه بند نسوان سطح پايينی دارد و ما هم برای فرستادن کتاب به داخل زندان، محدوديت های زيادی داريم.
در طول مدتی هم که بهاره مسئول کتابخانه بند نسوان بود، تلاش کرد که با تهيه کتاب از بيرون زندان و کسانی که حاضر بودند با هزينه شخصی خودشان در اين باره کمک کنند، کمی به ارتقا بخشيدن به کتابخانه بند کمک کند، اما تا الان که ميسر نشده است. ولی به هر حال همسرم بيشتر سرگرم مطالعه، يادگيری و تقويت زبان انگليسی است. کارهای جنبی مثل قلاب بافی هم با همان امکانات محدود زندان يکی از سرگرمی هايش است. در کل او سعی می کند که از فرصت ها و امکانات کم خود، حداکثر استفاده را ببرد.

خود شما اين روزها را بدون او چطور می گذرانيد؟
- راستش خيلی گذراندن اين روزها سخت است و بهتر بگويم، روزها اصلا نمی گذرد. شايد اين يک سال به اندازه يک عمر بر ما گذشت. مخصوصا اينکه غير از بهار، خيلی از دوستان نزديکمان هم يا زندان اند يا اينکه مجبور به مهاجرت ناخواسته شدند و ديدن هر روزه اين ظلم ناروايی که به دوستان و خانواده هايشان روا می شود، خيلی آزار دهنده است. ديدن سه فرزند دکتر زيدآبادی، بچه های عبدالله مومنی، نوزاد نه ماهه علی جمالی، چهره نگران همسر حسن اسدی، پدر و مادر صبورعلی مليحی و ميلاد اسدی و خيلی های ديگر… اينها تحملش کار راحتی نيست. مخصوصا وقتی که نتوانی چرايی اين بی عدالتی و ظلم را در جامعه ای که برای عدالت و آزادی اين همه هزينه متحمل شده، درک کنی. اما در اين لحظات و دوران سخت، تنها چيزی که کمک می کند و تسکين دهنده است، اظهار لطف دوستان و نزديکان و هموطنانمان است که اگر نبود، تحمل اين همه فشار را غيرممکن می کرد. به خاطر اين محبتها از همه آنها متشکرم.

همسران خيلی از زندانيان سياسی، گفته اند که وقتی دلتنگ همسرانشان می شوند، گريه می کنند. شما وقتی دلتنگ بهار می شويد، چه می کنيد؟ تاکنون به اين خاطر گريه کرده ايد؟
خب اگر بگويم نه که دروغ گفته ام. بالاخره بعضی وقتها که دلتنگی هجوم می آورد، گريه هم ناگزير می شود. ما همه انسانيم و ظرفيتمان برای تحمل دلتنگی محدود است. وقتهايی که خيلی دلتنگ می شوم، معمولا عکسهايمان را دوباره نگاه می کنم. يکی دو تا فايل صوتی هم از صحبتهای بهار دارم که به آنها هم گوش می دهم و به انبوه خاطرات مشترکمان فکر می کنم.

تلخ ترين و شيرين ترين لحظه زندگی تان در اين مدت چه بوده است؟
- لحظات تلخ که فراوان بوده است. از همان نيمه شب سرد و زمستانی پارسال که بهار بازداشت شد و روزهای طولانی بی خبری، روزی که حکمش ابلاغ و تاييد شد؛ روزهايی که می خواست برايش از پشت شيشه سالن ملاقات، شکل خانه ای را که تازه و در نبودش اجاره کرده بودم، بر روی کاغذ بکشم. موهای سفيدی که اضافه شدن دانه به دانه شان را هر هفته در ملاقات به چشم می بينم و … اينها همه تلخ و گزنده اند. ولی خاطرات شيرين هم گهگاه بوده است، که البته به يادماندنی ترين وشيرين ترينشان برای هر دوی ما، شب آزادی شيوا نظرآهاری بود.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016