چرا گنجی اين قدر اصرار دارد که موسوی برنده انتخابات خرداد ۸۸ نبوده است؟ فرامرز شادپور
از اکبر گنجی اخيراً دو مقاله منتشر شده است يکی متن سخنرانی او در شهر برلين تحت عنوان « سبز بودن چه معنائی دارد؟ » که بعداً در گويا نيوز به صورت مقاله منتشر شد و دومی مقاله ای است با تيتر « پيروزی موسوی يا تقلب در انتخابات؟ » که اخيراً بازهم در گويانيوز آمده است.
در سخنرانی وی در برلين هرچند مطالب سودمندی در مورد اين که چه کسی را می توان « سبز » به حساب آورد ارائه می شود، اما گنجی در آن ادعای عجيبی را بوضوح و با اطمينان مطرح می کند. اين ادعا که در مقاله دوم گنجی به تيتر مقاله او تبديل می شود، اين است که در انتخابات خرداد ۸۸ آرای احمدی نژاد در سراسر ايران کمی بيشر از موسوی بوده است. اين ادعا توسط گنجی چنان صريح ، مصرانه و بی محابا مطرح می شود که می تواند اين شبهه را در خوانندگان مطالب او بوجود آورد که منظور اصلی وی از سخنرانی و مقاله اولش هم که مطابق معمول همراه با پاورقی های طولانی منتشر شده بود، در واقع طرح همان ادعا بوده است.
برخی ازاستدلالهائی که گنجی برای اثبات ادعايش ارائه می دهد، آن قدر بی پايه و ساده انديشانه است که حداقل برای نويسنده اين سطور که يکی از خوانندگان هميشگی نوشته ها وسخنرانی های گنجی است، باور کردنش بسيار دشوار است.
خلاصه ادعای گنجی اين است:
در انتخابات خرداد ۸۸ تقلب شده، تقلب هم گسترده بوده وهم تأثيرگذار در نتايج. اما نتيجه واقعی انتخابات در دور اول اين بوده که « احمدی نژاد کمی بيشتر از موسوی رأی آورده است ».
بازهم تکرار می کنم، گنجی که معمولاً در بيان مطالب محتاطانه و با ارائه احتمالات وفرضهای گوناگون عمل می کند، در اين مورد هيچگونه شک و شبهه ای به خود راه نمی دهد.
اما ببينيم گنجی برای اثبات ادعای خود چه استدلالهائی را ارائه می کند:
اکبرگنجی به اظهارات و نوشته های مصطفی تاج زاده، عبدالله رمضان زاده و بهزاد نبوی استناد می کند که هر سه آنها بعد از انتخابات دستگير شدند و اظهارات مورد استناد گنجی از آنها يا در زمان مرخصی موقتشان بيان شده و يا از زندان و تحت نظارت مستقيم بازجو ها مطرح گرديده است.
گنجی با بيان اين که چون هرسه آنها انسانهائی شجاع و مبارز بوده اند و هستند (که اين امر نه تنها در مورد آنها بلکه در مورد تمام کسانی که بعد از انتخابات ناجوانمردانه دستگير شدند و مطمئناً تحت آزار وشکنجه های فراوانی قرار گرفته اند، کاملاً صحيح است) ، اين طور ادعا می کند که پس سخنانشان به هنگام مرخصی يا تحت نظارت مستقيم بازجو ها هم قابل استناد است.
واقعاً از اکبر گنجی که خود در زندان مدت زيادی با « بازجوهای » جمهوری اسلامی « در گير » بوده است، اين نتيجه گيری ها هم عجيب است و هم باورنکردنی. گنجی نمی تواند نداند که بازجوها چه شگردهای پيچيده و ناجوانمردانه ای را در مورد زنداينان سياسی به کار می برند.
اگر به خاطرات و بيانات کسانی که مدتی را در زندان تحت « بازجوئی» بوده اند و بعد توانسته اند به خارج از کشور بروند، رجوع کنيم، ملاحظه می کنيم که بازجوها پس از نگه دشتن زندانی در انفرادی و ايزوله کردن او به مدت طولانی و در همان حال اعمال شکنجه های جسمی و روحی وحشتناک به زندانی، معمولاً و اغلب به ترتيب زير يا چيزی شبيه به آن عمل می کنند:
- ابتدا فشارهای وحشتناکی به زندانی وارد می کنند تا از اومصاحبه تلويزيونی بگيرند (اين تلاش طبيعتاً در مورد افراد سرشناس بيشتر و مداومتر است) . بيشترين شکنجه ها و فشارهای روحی و روانی در اين مرحله توسط بازجوها صورت می گيرد.
- اگر زندانی پس از مدتی طولانی مقاومت کرد، تلاش می کنند از او درخواست عفو از رهبر بگيرند.
- اگر بازهم زندانی مقاومت کرد، سعی می کنند او را وادرا به نوشتن توبه نامه کنند.
- اگر بازهم موفق نشدند، تلاش می کنند به نوعی با زندانی معامله کنند. يکی از اين معامله ها معمولاً اين است که به زندانی قول آزادی با وثيقه بدهند. اين کار معمولاً در مورد زندانيان سياسی مشهور مثل همين آقايان مصطفی تاج زاده، عبدالله رمضان زاده و بهزاد نبوی صورت می گيرد، چون آنها به هر حال زمانی وزير جمهوری اسلامی بوده اند و نگهداشتن طولانی آنها در زندان برايشان هزينه هائی دارد. اما برای اين کار شرطهائی می گذارند. مثلاً می گويند وقتی رفتی بيرون حق نداری راجع به مسائل سياسی صحبت کنی.
- در اين مورد بخصوص، کاملاً واضح است که اين سلحشوران جنبش سبز حتی زير بار اين شرط هم نرفته اند. در اين حالت، بازجوها يک قدم ديگر عقب نشينی می کنند و از زندانی می خواهند که در بيرون يا درون زندان يا روی مطلب خاصی تکيه کند يا از مطلب خاص ديگری سخن نگويد. به نظـــــر می آيد که اين دوستان آگاهانه و پس از سبک- سنگين گردن حالتهای مختلف اين شرط را پذيرفته اند.
به اظهارات آقای تاج زاده در مورد انتخابات که گنجی هم به آن استناد کرده است توجه کنيد:
"برای بنده که تجربه انتخابات رو دارم، می دونم که تقلب نشده. ممکنه يکی دو ميليون عقب جلو بشه ولی ما نتيجه ی انتخابات رو باختيم. حالا به جای ۲۵ ميليون و ۱۴ ميليون، شده باشه ۲۴ ميليون و ۱۵ ميليون مثلاً. ما انتخابات رو باختيم".
آيا واقعاً گنجی فکر می کند اين نظر واقعی تاج زاده است؟! آن هم تاج زاده ای که خود نه تنها « تجربه انتخابات داشته» بلکه درچند انتخابات گذشته يکی از سردمداران چالشهای تحسين برانگيز با تقلب کنندگان در انتخابات بوده است؟!
گنجی از آقای رمضان زاده هم نقل قول می کند:
" قبل از انتخابات هم گفتم هر وقت مشارکت مردم به حداکثر برسد تقلب در انتخابات غيرممکن است و مشارکت در اين دوره نيز بسيار بالا بود"
آيا واقعاً آقای گنجی باور دارد که آقای رمضان زاده پا را فراتر از خود گنجی گذاشته و معتقد است که تقلب در انتخابات خرداد ۸۸ « غيرممکن» بوده، يعنی هيچ تقلبی صورت نگرفته است؟!
اما نقل قول گنجی از بهزاد نبوی جالب تر است. او از نبوی نقل می کند که گفته است:
"ما هيچ سندی دال بر وجود تقلب نداشته ايم وبايد به رأی شورای نگهبان التزام داشته باشيم..."
آخر چه کسی باور می کند که بهزاد نبوی که به رک گوئی (البته در خارج از زندان و در شرايط عادی) معروف است، نظری اين چنين « خاضعانه» در مورد شورای نگهبان داشته باشد؟ از محتوی و لحن چنين گفته ای، آن هم توسط بهزاد نبوی، واضح است که تحت فشار مستقيم «سربازان گمنام امام زمان» به زبان آورده شده است و آقای گنجی نمی تواند آن را نداند.
در اين جا بازهم تکرار می کنم که نه تنها بر آقايان تاج زاده، رمضان زاده و نبوی که مطمئناً چندين ماه تحت فشار وشکنجه های وحشتناک بوده اند، هيچ خرده ای نمی توان گرفت، بلکه بايد اين مردان شجاع را ستود که تا موقع به زبان آوردن اين گفته ها، اين قدر مقاومت کرده اند. اما جای خرده گيری به اکبر گنجی وجود دارد که از شرايط دشوار و پيچيده اين آقايان برای اثبات ادعای خود به نحوی «سوء استفاده» می کند.
گنجی از آقای عبدی هم نقل قول هايی می آورد. بايد گفت که به همان دلايلی که گفته شد، اظهارات آقای عبدی هم ، بويژه در مورد اين موضوع بسيار حساس برای حکومت، قابل استناد نيست. آقای عبدی مدتی پيش دستگير شد و به گفته و نوشته خودش، پس از انجام يک معامله با بازجويش از زندان بيرون آمد. بعد از آن هم، نه نتها در اين مورد، بلکه در موارد مهم ديگر، به احتمال قوی آگاهانه، يا سخنی نگفته، يا بسيار مبهم و گاهی دوپهلو صحبت کرده است.
اما جان کلام و استدلال اصلی گنجی فقط در يک موضوع خلاصه می شود. آن هم اظهارنظر آقای حسين قاضيان است. گنجی می نويسد:
« در ۲۵/۵/ ۱۳۸۹ در شهر ونکوور در ميزگرد "موانع دموکراسی در ايران" با حسين قاضيان- يکی از مدافعان جدی دموکراسی خواهی- شرکت داشتم. او چند سالی زندان را تجربه کرده است. وی يک جامعه شناس و متخصص نظر سنجی است. تجربه ی موفق نظرسنجی انتخابات رياست جمهوری ۱۳۷۶ و ۱۳۸۰ را در کارنامه ی خود دارد. در آن ميزگرد توضيح داد که در انتخابات رياست جمهوری ۲۲ خرداد ۱۳۸۸ کار "تحليل نظر سنجی ها" را انجام می داده اند. نتيجه ی تحليل های آنها اين بود: در سراسر کشور محمود احمدی نژاد با اندکی فاصله از مير حسين موسوی پيش بوده است ...».
توجه داشته باشيد که آقای قاضيان گفته است که احمدی نژاد « اندکی» از موسوی پيشی گرفته است. بايد پرسيد اين «اندکی» چقدر است؟ يک ميليون رأی؟ دو ميليون رأی؟ يا بيشتر؟ اگر بيشتر از اين ارقام باشد که ديگر « اندکی» نيست؟ و اگر چنين نيست، آيا احتمال خطا در اين نظر سنجی وجود نداشته است؟
نويسنده اين سطور مثل آقای قاضيان متخصص نظرسنجی نيست. اما می تواند اين احتمال قوی را مطرح کند که بويژه در شرايط ملتهب قبل از انتخابات، نتايج هر نظرسنجی، هرقدر هم که علمی بوده باشد، می توانست در هر لحظه تغيير کند. کما اين که خود آقای قاضيان می پذيرد که « در تهران، در ۱۰ روز آخر،مير حسين موسوی از محمود احمدی نژاد جلو زد».
اين نظر سنجی در شرايط خاص ايران طبق چه معيارهائی صورت گرفته است؟ چرا آقای قاضيان اين قدر با اطمينان از نتايج آن سخن می گويد؟ چرا از احتمال خطا و درصد آن سخنی به ميان نمی آورد؟
اصولاً نتايج نظر سنجی های مربوط به انتخابات، حتی در کشورهای آزاد و دمکراتيک که اغلب مردم به آن پاسخ نسبتاً درست می دهند، اولاً هرگز خالی از خطا نيست، ثانياً در برخی از مواقع به طور قابل ملاحظه ای با آنچه در واقع رخ می دهد، متفاوت است، زيرا گذشته از خطاهايی که در هر نظر سنجی اجتناب ناپذير است، در صد معينی از مردم هميشه در لحظات آخر است که تصميم می گيرند به چه کسی رأی بدهند.
از خود آقای قاضيان که بگذريم، آقای گنجی که اوهم متخصص نظر سنجی نيست، چرا اين قدر مصرانه از نتايج اين نظر سنجی دفاع می کند و مثل يک « وحی منزل» از آن ياد می کند؟!
گنجی پس از صغری و کبری های متعدد سرانجام به اين تنيجه می رسد که :
«حتی يک دليل بر پيروزی موسوی(اخذ بيش از بيست ميليون رأی) وجود نداشته و ندارد» .
اما فراموش می کند که کمی بالاتر در همان مقاله اش نوشته است:
« آری، موسوی در روز انتخابات خود را برنده ی انتخابات اعلام کرد. شايد شور و شوقی که در مردم تهران می ديد،چنان واکنشی را برانگيخت. شايد اين سخن به قصد تأثير گذاری بر مردمی که در حال رأی دادن بودند، بيان شد. شايد گرفتار"فريب عده ی کثير" خودشان شد ...»
متأسفانه گنجی فقط به نوشته ها و نقل قول ها، آنهم بدون توجه به شرايطی که اظهار شده اند ، اهميت می دهد ونه به خود وقايع.
کيست که گفته های شب ۲۲ خرداد ۸۸ موسوی را که يکی از مهمترين وقايع مربوط به انتخابات بود، فراموش کرده باشد؟
اولاً، موسوی در آخر شب روز رأی گيری (و نه درطول روز انتخابات) طی يک مصاحبه مطبوعاتی اعلام کرد که :
« طبق گزارشها و اطلاعات موثق رسيده، برنده انتخابات با اختلاف بالا اينجانب هستم» (نقل به مضمون).
در آن موقع، همه رأی داده بودند و حوزه های رأی گيری بسته شده بود. بنابراين، اين که موسوی می خواسته بر روی رأی مردم تأثير بگذارد، بکلی منتفی است.
ثانياً ، موسوی "فريب عده ی کثير" خودشان را نخورده، بلکه اظهارات او بر اساس « گزارشهای موثقی» که به او رسيده بود، بيان شد، نه تحت تأثير احساسات. بی جهت نيست که در عصر همان روز نيروهای امنيتی به ستاد انتخاباتی موسوی وحشيانه يورش بردند و هرچه در آنجا بود يا نابود کردند و يا با خود بردند و در ستاد را هم پلمب کردند.
ثالثاٌ، طبق گزارش خبرگزاريها و روزنامه های معتبر بين المللی (از جمله مراجعه شود به واشينگتن پست ۱۳ ژوئن ۲۰۰۹) بعد از اين سخنرانی مطبوعاتی، موسوی طی بيانيه ای رسمی با عنوان « مردم عزيز ايران» پيروزی خود را به طور ی رسمی اعلام کرد و آنها را به برگزاری يک جشن سراسری فراخواند.
در مورد نسبت واقعی آرای موسوی و احمدی نژاد می توان به موارد ديگری نيزاستناد کرد. از جمله مصاحبه آقای احمد جلالی فراهانی سردبير سابق سرويس اجتماعی خبرگزاری مهر با گلناز اسفندياری از راديو آزادی بسيار گوياست . اين مصاحبه درروز ۱۸ اکتبر ۲۰۰۸ درنشريه «نامه های ايرانی » وابسته به راديو آزادی منتشر شده و ترجمه فارسی بخشهائی از آن در سايت بالاترين نقل شده است. آقای جلالی فراهانی می گويد :
«در شب انتخابات در خبرگزاری مهر، ما ميدانستيم که محمود احمدی نژاد دوباره به عنوان رييس جمهور انتخاب نشده است، زيرا مهر گزارش هايی از شهرهای مختلف ايران داشت و ما هر دقيقه در حال دريافت گزارش ها يی در رابطه با نتايج شهرهای مختلف بوديم، ما ميدانستيم که آرای داده شده به احمدی نژاد و موسوی چقدر است. ما حتی آمار صندوق های رای گيری در خارج از کشور را داشتيم. حول و حوش ساعت ۷ عصر، زمانی که ما شمارش تقريبی آرا را تمام کرده بوديم، به اين نتيجه رسيديم که ميرحسين رييس جمهور جديد است... »
به اين ترتيب برخلاف نظرآقای گنجی که معتقد است «حتی يک دليل بر پيروزی موسوی ... وجود نداشته و ندارد» ، بايد گفت که حتی يک سند موثق وجود ندارد که ثابت کند موسوی برنده انتخابات نبوده است، البته بجز « نظر» آقای قاضيان و نظر سنجی وی که معلوم نيست چرا گنجی اين قدر بر روی آن اصرار می ورزد.
جالب اين است که گنجی در مقاله اش تحت عنوان « پيروزی موسوی يا تقلب در انتخابات؟ » می پذيرد که « مجموع آرای موسوی و کروبی بسيار بيشتر از آرای محمود احمدی نژاد بوده است» (تکيه از نگارنده است) و می پرسد « آيا باور به پيروزی مير حسين موسوی در انتخابات رياست جمهوری ۲۲ خرداد ۸۸ يکی از ملاک های سبز بودن است يا فردی می تواند سبز باشد و در عين حال معتقد باشد مير حسين موسوی برنده ی انتخابات نبود؟» و بعد اضافه می کند « تمامی شواهد و قرائن، حداکثر، تقلب در انتخابات را تأييد می کنند، نه پيروزی موسوی را در انتخابات ...»
سؤال اين جاست که اگراين درست است که « آرای موسوی و کروبی بسيار بيشتر از آرای محمود احمدی نژاد بوده است» پس در صورتی که دور دوم انتخابات در شرايط عادی ( حتی با کمی تقلب!!) برگزار می شد، باز هم می توان ميرحسين موسوی را رئيس جمهور دانست. پس چرا گنجی اين قدر اصرار دارد که ثابت کند «طبق نظر سنجی ها» موسوی نمی توانست رئيس جمهوری منتخب ايران باشد؟!!
اکبر گنجی در انتهای مقاله اش می نويسد:
« تمامی شواهد و قرائن، حداکثر، تقلب در انتخابات را تأييد می کنند، نه پيروزی موسوی را در انتخابات ...اگر موسوی بيست ميليون و کروبی هفت ميليون رأی آورده اند، اين ۲۷ ميليون تن کجا هستند؟ آنها بايد از وضعيت موجود "ناراضی" باشند که به اين دو رأی داده اند، نه به احمدی نژاد يا محسن رضايی. چرا "نارضايتی" اينان، در همان هفته ی اول به "اعتراض سياسی" بدل نشد و فقط در کلان شهرها،خصوصاً تهران و مناطق ميانی به بالای آن، شاهد تظاهرات اعتراض آميز سياسی بوديم؟...»
اين سؤال و ادعای گنجی بسيار عجيب به نظر می رسد. واقعيت اين است که تظاهرات گسترده مردم ايران که با تظاهرات سه ميليونی مردم تهران در ۲۵ خرداد ۸۸ آغاز شد و بعد از آن هم تقريبا در سراسر کشور، بويژه در ماههای پس از انتخابات، دنيا را تکان داد، معلوم نيست چرا گنجی را تکان نداده است؟!!
اکبر گنجی می نويسد «سخنان بيان شده در "سبز بودن چه معنايی دارد" و ديگر مقالات، از موضع "تحليل گر سياسی" و "روشنفکر قلمرو عمومی" ايراد گرديده اند، نه از موضع "رهبری سياسی". نويسنده هيچ گاه رهبر سياسی نبوده تا از آن موضع بخواهد يا بتواند سخن بگويد... ».
نگارنده اين سطور که عملکرد، نوشته ها و سخنان اکبر گنجی را از همان زمانی که در زندان «مانيفست» خود را نوشت، شجاعانه اعتصاب غذا کرد و با مقاومتهای جانانه اش همه بازجويان و امنيتی های اوين را به ستوه آورد، دنبال می کند، هيچگاه اکبرگنجی آن زمانها را فراموش نمی کند که فرياد برآورد «خامنه ای بايد برود! ».
اين فرياد يک شعار سياسی بود که توسط يک فعال سياسی بيان شد نه يک تحليلگر! شعاری که اتفاقاً با هيچ تحليلی از وضعيت موجود آن زمان مطابقت نداشت. اما نمی توانست تحسين شورانگيز بسياری از ايرانيان را برنيانگيزد!
واقعيت اين است که بين « تحليلگر سياسی» و« فعال سياسی» ديواری کشيده نشده است. هردو بايد به واقعيتهای سياسی جامعه توجه داشته باشند. اگر اکبر گنجی اکنون می خواهد فقط يک تحليلگر سياسی باشد، بر اوايرادی نمی توان گرفت، ولی اکبر گنجی « تحليلگر» بايد بداند که در ميان فعالان سياسی مخاطبانی دارد که به دقت تحليلهای او را می کاوند ودنبال می کنند. بنابراين بايد در عين حال هم دقيق و درست تحليل کند و هم وزن و اثر تحليلهای خود را بدقت بسنجد. بخصوص در شرايط کنونی که مردم و بخصوص بسياری ازجوانان داخل ايران، از طريق اينترنت خيلی سريع به هر نوشته واظهارنظری در مورد هرآنچه به جنبش سبزشان مربوط است دسترسی پيدا می کنند و به اصطلاح « مو را از ماست بيرون می کشند»، حتی اگر آن « مو» توسط اکبر گنجی محبوبشان در ماست « جنبش » نهاده شده باشد!!
فرامرز شادپور