شنبه 16 مرداد 1389   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

چاپ سوم ياد‌مانده‌ها و خاطرات زندان مهدی اصلانی -کلاغ و گل سرخ- منتشر شد، يادداشت بهروز شيدا

در بيست و دومين سال‌گشت کشتار تابستان شصت و هفت، چاپ سوم ياد‌مانده‌ها و خاطرات زندان مهدی اصلانی -کلاغ و گل سرخ- منتشر شد. مرکز پخش کتاب فروغ کلن آلمان

مهتاب مديون چشم‌ها است

بهروز شيدا


کلاغ و گل سرخ خاطرات مهدی اصلانی است از زندان‌های جمهوری‌ی اسلامی در فاصله‌ی سال‌های ۱۳۶۳ تا ۱۳۶۷؛ از شبِ تازيانه تا سالِ دار؛ از شبِ چشم‌بند تا دوزخ‌سالِ ۱۳۶۷؛ از طلوعِ زخم تا پاييزِ ¬غروبِ نگاهِ دوست.
کلاغ و گل سرخ قصه‌ی نامکرری است از گلويی ديگر. قصه‌ی زندان هميشه همان است: فرياد از جورِ کلاغ و يادِ بغض‌سازِ گل سرخ؛ انگار هميشه صدای ياران می‌خواهد چشم‌ها را به پرده‌ی نبردِ ياران بخواند.



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


کلاغ به روايت قصه‌ای از جهان اسطوره‌ها، معلمِ اولِ گورکنی است: قابيل برادر خود، هابيل، را کشته است، اما نمی‌داند جسد برادر را چه‌گونه از چشم‌ها پنهان کند. کلاغی، کلاغِ مرده‌ای بر منقارش، در کنارِ قابيل می‌نشيند تا رسمِ دفنِ برادر به او بياموزد. به روايتِ قصه‌ی ديگری از جهانِ اسطوره‌ها، کلاغ همه‌ی اعضای قبيله‌ی خويش را به فصل زمستان زيرِ کوهی از بهمن دفن می‌کند. به اين اميد که به فصلِ بهار چشم‌های مرده‌گان بخورد. کلاغ هم رازِ مرگِ برادر دفن می‌کند هم چشمِ نعشِ برادر می‌خورد. کلاغ کوری می‌پراکند.

گل سرخ به روايت قصه‌ای از جهانِ اسطوره‌ها نماد عشق است. اولين گل سرخ از خون آدونيس، معشوق آفروديت، الهه‌ی زيبايی، می‌رويد. به روايت قصه‌ی ديگری از جهان اسطوره‌ها، در جشن‌هايی که در يونانِ باستان، به افتخار ديونيزوس، خدای شراب، برپا می‌کنند، گل سرخ به نماد سکوت تبديل می‌شود؛ چه می‌تواند سرمستان را مهارکند تا سخنِ گزاف نگويند. گل سرخ هم از خون عاشقان می‌رويد هم سرمستان را هشدار می‌دهد که سخن به‌هنگام بگويند.

کلاغ و گل سرخ ساختِ جهانی حماسی را نمادين می‌کند: در يک‌سو چشم‌کُش‌ها ايستاده‌اند؛ در يک‌سو عاشقانی که راز معشوق در سينه پنهان می‌کنند. کلاغ و گل سرخ روايتِ چشمی است که از منقارِ کلاغ‌ها گريخته است تا رازِ سکوتِ عاشقان بگويد. کلاغ و گل سرخ همان حماسه را از گلويی ديگر نامکرر می‌کند.

خاطرات مهدی اصلانی همان را جور ديگری نامکرر می‌کند؛ روايتی از کوچه‌ها، جای شعرها، کوچکی‌ها، پهلوانی‌ها، باخت‌ها، بخت‌ها، راست‌ها، خطاها، ناممکن‌ها، ناتوانی‌ها، باران‌ها، سازها، باغ چشم‌ها.

خاطرات مهدی اصلانی همان را بر ديوار زندانِ ديگری نامکرر می‌کند:

دمی هم آسمانِ شبِ مرا تماشا کن!
مهتاب مديونِ چشم‌ها است


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016