فيلمهائی که برای بیبیسی فارسی نساختم! رضا علامهزاده
فيلم مستندی که در مورد بهائيت توسط بیبیسی فارسی ساخته شدهبود نامی در کارنامهی فيلم داشت که مرا به نوشتن اين مطلب واداشت: نام سردبير اجرائی آن، خانمی انگليسی به اسم "لوئيز نورمن". ده ماه بود که توضيح گزارشگونهی زير را به چندين نفر که قرار بود جلو و پشت دوربين، داخل و خارج از ايران، با من در فيلمهائی که برای بیبیسی نساختم همکاری کنند بدهکار بودم
ديشب موفق شدم فيلم مستند "بهائیها در ايران" را که مدتی پيش از تلويزيون بی بی سی فارسی پخش شده بود در اينترنت ببينم. لينک آن را دوستی از جامعه بهائيت ايران برايم فرستاده بود که در يک سال گذشته به طور منظم مدارک بسياری در مورد تجاوزات رژيم اسلامی ايران به اقليت بهائی را در اختيار من میگذاشته است تا در فيلمی که از سال پيش خيال ساختنش را داشتم مورد استفاده قرار دهم. فيلم مستندی که در مورد بهائيت توسط بی بی سی فارسی ساخته شده بود نامی در کارنامه فيلم داشت که مرا به نوشتن اين مطلب واداشت: نام سردبير اجرائی آن، خانمی انگليسی به اسم "لوئيز نورمن" (ده ماه بود که توضيح گزارشگونه زير را به چندين نفر که قرار بود جلو و پشت دوربين، داخل و خارج از ايران، با من در فيلمهائی که برای بی بی سی نساختم همکاری کنند بدهکار بودم.)
آغاز اکتبر سال پيش، وقتی هنوز مشغول تدريس در انگلستان بودم تلفنی داشتم از صادق صبا که مدتی بود به رياست تلويزيون بی بی سی فارسی منصوب شده بود. با هم از نزديک آشنا نبوديم. مهربانانه از من دعوت کرد برای مذاکره در مورد چند فيلم مستند به لندن بروم. رفتم و در محيطی صميمی قرار گذاشتيم سه فيلم مستند، يکی در مورد بهائيت (به پيشنهاد من)، يکی در مورد قتلهای زنجيرهای و يکی هم در مورد کشتار ۶۷ در زندانها (به پيشنهاد صادق صبا) برای بی بی سی بسازم. مدتی بعد طرح اول را که در مورد بهائيت بود برايش فرستادم و چند روز بعد اين پاسخ را گرفتم:
[طرحی که برای ساختن فيلم در باره بهائيت دادی بسيار عالی است و من در آستانه تصميم نهايی برای سفارش دادن اين فيلم به تو بودم که با موضوعی روبرو شدم که برای حل آن به کمک تو احتياج دارم. من امروز متوجه شدم که يکی از همکاران من از مدتها پيش مشغول ساختن فيلمی با همين مضمون بود که من از آن اطلاع نداشتم. اين همکار میگويد بيش از نيمی از فيلم را ساخته است. حالا او يا بايد بقيه فيلم را خودش تنهايی بسازد يا اينکه اگر تو مايل باشی مشترکا اين فيلم را تمام کنيد و اين همکار من مجری برنامه شود.]
پاسخ من اين بود:
[حالا که پيش آمده چارهای نيست جز اينکه به يکی از دو طرح ديگر بپردازم چرا که وقتی همکار ديگری تا نيمه راه رفته امکان مشارکت برای من عملی نيست. هر کس شيوه مستند سازی خودش را دارد و تداخل نگاهها به نفع هيچکس و بی ترديد به نفع فيلم نيست.]
نوشتن طرحی برای قتلهای زنجيرهای با توجه به سالها تلاش من در اين زمينه وقت زيادی نمیخواست. تماس من با خانواده قربانيان از نزديک در خارج، و حتی در داخل ايران به قدری است که به راحتی قادرم کار را هر لحظه شروع کنم. به هر حال، يک هفته بعد طرح فيلم مستند قتلهای زنجيرهای را که دو سال پيش روی آن کار کرده بودم بازنويسی کردم و برايش فرستادم (اين بار به فارسی، طرح بهائيت را به انگليسی نوشته بودم). پاسخ اين بار کمی دير رسيد:
[پيشنهاد تو را خواندم و از نظر من عالی است. فقط خواستم خواهش کنم که اگر ممکن است يک نسخه انگليسی آن را هم تهيه کن که میخواهم بدهم يکی از همکاران انگليسی من آنرا ببيند.]
شاخک بيش از حد حساس من شروع کرد به تکان خوردن. برايش نوشتم:
[در بی بی سی که بوديم وقتی از من خواستی در کنار بودجه خلاصه ای از طرح هر فيلم را بنويسم از تو پرسيدم که نوشتن طرح مبادا به معنای آغاز پروسهای برای گرفتن جواب مثبت يا منفی باشد، که تو به من اطمينان دادی که تصميمت را برای ساختن اين فيلمها توسط من گرفتهای و فقط ممکن است در مورد بودجه ناچار شوی با من چانه بزنی! و کسی بالا دست تو برای تصميم گيری نيست.... وقتی طرح بهايئت به مشکل خورد خيلی نگران نشدم ولی حالا که از من خواستی طرح جديد را برای همکار ديگرت به انگليسی بنويسم کمی نگران شدم که مبادا عليرغم اين واقعيت که تو بعنوان رئيس تلويزيون خودت از من خواستهای اين فيلمها را بسازم باز سرنوشت ساخته شدن يا نشدن آنها به دست کس ديگری باشد.]
پاسخ سريع صادق را به اين صورت دريافت کردم:
[من برای اين سری فيلمهای به اصطلاح تحقيقی يکی از همکاران انگليسی را به عنوان تهيه کننده اجرايی انتخاب کردم که بر همه آنها نظارت داشته باشد تا از سياستهای اديتوريال بی بی سی خارج نشويم... متاسفانه من راه ديگری برای ادامه کار نمیشناسم.]
پاسخ من هم سريع بود:
[اگر تنها راه کار کردن با بی بی سی همين است که تو در ايميلت برايم نوشتی من ترجيح میدهم دوست تو در خارج از چارچوب بی بی سی باقی بمانم و فکر فيلم ساختن برای بی بی سی را فراموش کنم.]
جواب مهربانانه صادق به انگليسی بود که به فارسی برش میگردانم:
[رضا جان، من علاقمند به همکاری با تو هستم و بيشترين احترام را برايت دارم. اما بی بی سی روال معينی برای قرارداد بستن دارد که بايد رعايت کنيم. تهيه کننده اجرائی ما فارسی نمیداند و به اين خاطر از تو خواستم نسخه انگليسی به ما بدهی.]
پاسخ من هم در مهربانی کم نداشت:
[من مشکلات تو را درک میکنم و برای اينکه بار ديگر احترامم را به تو نشان دهم آخر هفته نسخه انگليسی را آماده میکنم و تا هفته آينده بدستت میرسد.]
همين کار را کردم و طرح را به انگليسی برايش فرستادم. اما بعد از يکی دو هفته ايميلی به انگليسی از همان خانم "لوئيز نورمن" دريافت کردم که اينگونه شروع میشد:
[اسم من لوئيز نورمن است و سردبير اجرائی و مشاور توليد ساکن لندن هستم. جين تيلر از من خواست طرح فيلم مستند شما را بخوانم که خواندم. متشکر خواهم شد اگر به پرسشهای زير پاسخ بدهيد: اول از همه اينکه اين طرحی فوق العاده است. شما نوشتهايد که قبلا روی اين موضوع کار کردهايد. آيا فيلم ديگری در اين مورد ساختهايد. اگر بله آيا امکان دارد آن را ببينيم؟ آيا نمونههای ديگری از کارتان داريد که ببينيم؟]
سئوالهای دهگانه خانم لوئيز نورمن را نمینويسم چرا که برخی از آنان پرسشهائی کلی و معمولیاند که ذکرشان مطلب را به درازا میکشاند و برخی ديگر به کنجکاوی ايشان در جزئيات و چگونگی برنامهريزیهای من برای فيلمبرداری در ايران مربوط است. و يا به شيوههائی که برای انجام مصاحبات تصويری از راه دور انديشيده بودم (مثل کاری که در مورد شاهد سوم تجاوز در زندان کردم). ناگفته روشن است هرگونه توضيحی در اين موارد میتوانست برای دوستانی که انجام اين کار سنگين را در ايران تقبل کرده بودند خطرآفرين باشد. فقط يک نمونه از پرسشها میدهم: [شما نوشتهايد همکارانی در ايران داريد که فيلم میگيرند و بدون افشای نامشان برايتان میفرستند. تمهيدات برای حفظ امنيت آنها چيست؟]. چون نمیتوانستم، و لازم هم نمیدانستم، تمام برنامهريزیها و قرار و مدارهايم را برای کسی که نمیشناسم رو کنم طبيعی است که چارهای جز طفره رفتن از پاسخ به سئوالات نداشتم. پاسخ من به اين ايميل هم البته مفصل بود که بخشی از آن را به فارسی برمیگردانم:
[از تماستان متشکرم. نکاتی هست که میخواهم پيش از پاسخ به برخی از پرسشهايتان روشن کنم. اول و مهمتر از همه اينکه اين صادق صبا مدير بی بی سی فارسی بود که از من دعوت کرد دو فيلم مستند برای بی بی سی بسازم... صادق اين را از من خواست چون کاملا با فيلمها و نوشتههای قبلی من آشناست و نيز میدانست که من با هر دو اين موضوعات درگير بودهام.]
و ايميلم را اينگونه به پايان بردم:
[اين سوژهای است سنگين، مشکل، ناتمام و ادامه دار. من حتی نمیتوانم قول بدهم فيلمی که میسازم همانی باشد که در طرح نوشتهام – اما میتوانم تضمين کنم که به دليل تماس گسترده و تجربه در ساختن چنين فيلمهائی فيلمی جالب توجه در مورد قتلهای زنجيرهای بسازم. چگونه اين کار را میکنم، و محتوای اثر چه خواهد بود، بسيار به شرائطی که در آن فيلمبرداری میکنم بستگی دارد. اين همهی آن چيزی است که میتوانم بگويم. اينکه شما هم مثل صادق بر مبنای کارهای گذشته من ساخت اين فيلم را به عهدهام میگذاريد يا پرونده آن را میبنديد با خود شماست.]
از خانم لوئيز نورمن هرگز پاسخی به اين ايميل به دستم نرسيد. دو هفته و اندی بعد اما، ايميل بلندی از صادق صبا دريافت کردم که شامل اين توضيحات بود:
[رضای عزيز، مثل اينکه عوامل مختلف دارند دست به دست هم میدن که تو برای ما فيلم درست نکنی... بايد يک موضوعی را برايت توضيح بدهم که از نظر بی بی سی مهم است... فيلمهايی را که ما سفارش میدهيم بايد با سياستهای اديتوريال ما سازگاری داشته باشد و فيلم در واقع به نام بی بی سی پخش میشود و بی بی سی مسئول محتوای آن است... بر اين اساس بود که او [لوئيز نورمن] با تو تماس گرفت و پرسشهايی را مطرح کرد ولی به نظر میآيد که تو مايل نيستی با او تبادلات اديتوريال داشته باشی تا اين فيلم ساخته شود. ولی رضا جان اين پروسه در مواقعی که بی بی سی فيلمی را سفارش میدهد بخشی از ضروريات کار است تا هم سياستهای اديتوريال بی بی سی رعايت شود و هم در جريان ساخت فيلم بر آن نظارت وجود داشته باشد...]
پاسخ من به او، و واکنش صادق به من، هر دو کوتاه بود:
[صادق جان، اگر از اول در پاسخ پرسش بسيار روشن من که هم شفاهی و هم کتبی مطرح کردم میگفتی که طرح من بايد مورد تائيد کس ديگری غير از خودت باشد تا ساخته شود نه زحمتی برای تو ايجاد میشد و نه اينهمه وقت و انرژی من به هدر میرفت.]
[رضا جان. خيلی متاسفم که تصميم گرفتی برای ما فيلم نسازی. من موقعيت تو را درک میکنم و برای تصميمت احترام قائلم.]
و اينگونه شد که عليرغم بيش از دو ماه تلاش و برنامهريزی و قرار و مدار، هيچيک از آن سه فيلم را برای بی بی سی فارسی نساختم.
در همين زمينه:
[توضیح به یک دوست در مورد بیبیسی فارسی، رضا علامهزاده، از دور بر آتش]