گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
در همين زمينه
6 اردیبهشت» سخنی کوتاه با ليبرال های ايران، آنان که شعار دمکراسی بر پرچم خويش دارند، گلمراد مرادی27 بهمن» افکار سلطنت طلبی افراطی خطرناک است، نه خود سلطنت طلبان، گلمراد مرادی
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! آيا هر ايدئولوژی و آيينی را بدون مطالعه رد کردن يا پذيرفتن، درست است؟! گلمراد مرادیاين پرسشی است که بسياری از جوانان ما با آن روبرو هستند و چه بسا بيشتر اختلافات والدين با آنها بر سر همين پذيرفتن يا رد کردن کورکورانه يک ايدئولوژی و يا آيين ويژه ای است. بنده ازهمين جا و بادلسوزی تمام، به آينده سازان يعنی نو نهالان و جوانان مملکت يادآوری می نمايم که هيچ ايدئولوژی وهيچ آيينی را بدون مطالعه دقيق نه بپذيرند و نه رد کنند. حالا اگر از هم اکنون، بدون هيچ نياز مادی و معنوی هر ادعا و نظريه ای تحت پرسش قرار گيرد، بدون شک آينده ای روشن و درخشان، در انتظار انسان ها خواهد بود. شايد چنين تزی از نظر مادی به سود نباشد، اما از نظر معنوی احساس غرور به انسان دست خواهد داد و بدون شک، در درازمدت، مفيد خواهد بود. شماها نونهالان عزيز بايد بدانيد که برخی از والدين محترم اغلب براين باوراند که آدم بايدبه دانايان وصاحب نظران دراين امور، همانند گذشتگان خود، اعتماد داشته باشد. آنها از فرزندان خويش نيز، چنين انتظاری را دارند. اما اکثر جوانان کشور برخلاف نظريات والدين محترم، احتمالا پيرو اين جمله معروف، از يک سياست مدار نامدار اند که گفته است: اعتماد بسيار خوب است اما اطمينان داشتن بهتر است و يا به منبع و صاحبنظری با اطمينان، اعتماد کردن بهتر است. پس در اينجا به احتمال قوی آن اختلاف نظر بين والدين و فرزندان آغاز می شود. اختلاف بين چشم بسته پذيرفتن و پرسشگريست. در اينجا است که نبردی سخت بين دوقطب که همديگررا صميمانه دوست می دارند، در می گيرد. اين نبردی است ما بين دگم و تقليد گرائی با دانائی و منطق. نبردی است مابين شستشوی مغزی داده شده و عادت مزمن با پذيرش حقيقت واستدلال منطقی. نبردی است که تکنولوژی مدرن ارتباطات، جبهه های آن را از نو برروی ما گشوده است. اين نبرد توپ و تانک زره پوش نيست، بلکه نبرد جهل با نا آگاهی است. نبردی است که برخی از والدين قلب پاک ما همراه عوامفريبان در يک سمت آن ايستاده اند و جوانان پرسشگر و جويای حقيقت در سمت ديگر آن. اينجا است که از انسان روشنفکر و آگاه از هردو طرف بردباری و متانت طلب می شود که چگونه مبارزه کنند که زيانی به طرف مقابل نرسانند وطرفين درباره قبول ياتحميل و رد هرتئوری و آيينی بادقت بيانديشند. دراوايل قرن بيست و يکم واقعا بايد خون گريه کرد، برای آن جوانان انتحاری که نمی دانند چکار می کنند و خودرا با هزارها آرزو همراه بی گناهان دگر به جهان نيستی وعدم می فرستند. فقط به اميد پوچ و واهی بهشت برين! بايد زار زار بحال والدينی گريست، هنگامی که شنيده می شود، آنها فرزندان دل بند خودرا بخاطر اين که روزه نگرفته و نماز نخوانده اند به عنوان بی دين و مخالف با آيين حاکم به نيروهای جهل تحويل داده اند و آنها را به جرم "محارب با خدا" اعدام کرده اند. غم انگيز تر آن است که اين مادران و پدران را به شبکه تلويزيونی اين دستگاه جهل و نادانی آورده اند و آنها در برابر چشمان ديگر انسانها به اين عمل شنيع و زشت خود با صراحت افتخار می کنند. زيرا اين کار تفتيش عقايد و تحويل دادن فرزندان خودرا به جنايتکاران تاريخ، خدمت به دين دانسته اند. گويا آنها نيزهمانند جوانان انتحاری درقبال وعده رفتن به بهشت برين مرتکب اين چنين جنايتی شده اند. بيچاره به آن والدين که حتا بخاطر بهشت هم شده، اگر حقيقت نير داشته باشد، فرزند خودرا قربانی به بهشت رفتن کنند. چه والدين عقب افتاده و خود خواهی! خوب، ببينيد جهل و نادانی تاکجا ريشه دوانده است؟ تا اعماق قلب انسانی که جگرگوشه خودرا فدای موهوماتی می کند که خودشخصا هيچ اطلاع دقيقی ازآن ندارد. زيراهيچگاه لای کتاب مقدس راباز نکرده است که واقعيت را ملاحظه کند و بخواند و اگر باز کرده و خوانده است با تأسف بايد گفت که نفهميده است و يا نمی خواسته بفهمد.
ازهمه اينها بگذريم، در جهان نوجوانی اين گونه والدين و قبل ازآنها احتمالا دانايان و صاحب نظران درامور، تاحدود زيادی مورد اعتماد می توانستند باشند، زيرا هنوز آنها اغلب نه همه، همانند امروزه، مزور و متقلب نبودند و ايدئولوژی يا فلسفه ی آيينی که تبليغ و موعظه می کردند از روی باورشان بود نه از روی حقه و نيرنگ. به مرور زمان، اين موعظه و تبليغ خاص يواش يواش به عادت برای شنوندگانش تبديل می شد و اغلب حرفهای اين موعظه گران و مبلغان، مورد اعتماد قرار می گرفتند و اگر فقط يکی ازاينان صادقانه خود به سخنان خويش باور می داشت، بياناتش در جامعه جذب می شد و عادت را تقويت می کرد و ترک اين عادت نيز بطوری که می بينيم دشوار است. اما برگشت از کژراهه نشد ندارد و دير يا زود ممکن است. حالا اين عادت خوب باشد يا بد، هدف اين نوشته نيست، بلکه هدف آنست که برای رد يا قبول هر فلسفه و آيينی، خود مطالعه کنيم و هيچگاه تقليدی نباشيم. مثلا چون فلان کس مورد اعتماد من، باور به آيينی دارد و يا فلسفه ای را رد می کند پس حتما راهش درست است! تازه اگر راه آن شخص مورد اعتماد درست هم باشد، دليل برآن نيست که انسان بدون مطالعه هر تزی را رد کند و يا بپذيرد. بهر حال آدم بايد خود بخواند و اگر مسئله تفهيم نشد، می تواند از شخص مورد اعتماد بپرسد و با او بحث کند و بعد از قانع شدن مدعی رد يا قبول شود. بنده خود بارها شنيده وديده ام که گفته می شد، چون برخی از دانشمندان و همچنين چند ميليارد انسان به يک ايدئولوژی يا آيين باور دارند، لذا من هم باور می کنم و بايد راه آنها را قبول کنم. در ادامه می شنيدی: آخر مگر می شود، همه اين "دانشمندان" و چند مليارد انسان، راه کژ بروند؟ اين تقليد و مقايسه ای است که ما را به سرا زيری بس خطرناک و تندی هدايت می کند. ما هيچگاه ازخود نمی پرسيم، ازکجا بايد بدانيم که آن دانشمند قلبا اعتقاد دارد و يا همه آن مردم آگاهانه ايدئولوژی و يا آيينی را پذيرفته اند و نه تقليدی؟ بنده يقين دارم که همه اين مردم قربانی چنين مقايسه و تقليدی اند و به نظر من اگر "دانشمندی" بظاهر آيين يا ايدئولوژی خاصی را می پذيرد، فقط به خاطر جاه و مقام و منزلت است و حفظ محبوبيت خويش در ميان همان ميليونها انسان های مقلد؟ به علاوه منکه افکار آن ها را نخوانده ام و اعتقاد به علم غيب هم ندارم که ازآن طريق دريابم: آيا اين "دانشمندان" اعتقاد دارند يا نه! بنده هنگامی که درباره کثافت کاری وبچه بازی کشيش های کاتوليک می خوانم و هوس بازی و نيرنگ ملاهای وطنی را می بينم که آنها احتمالا صد بار بهتر از محتوای بنده از کتب مقدس اطلاع دارند و می دانند چه دراين کتب هست وبهمين دليل به اندرز آن توجهی نمی کنند! زمانی که باور بوريس نيکولايويچ يلثين در روسيه و ادوارد شيواردنادزه در گرجستان را به ايدئولوژی کمونيستی می بينم، ديگر نمی توانم تقليدی چيزی را بپذيرم و کلاه سرخود بگذارم. فراموش نکنيم، هزاران سال است که مذاهب سر مردم شيره می مالند و رهبران دينی با آگاهی کامل از محتوای کتب مقدس، دست بهر کاری که در اين کتب، انجام آن ممنوع اعلام شده، می زنند. اما آن را برای عوام طور ديگری موعظه می کنند. برخی از به ظاهر پيروان ايدئولوژی های مردمی نيز همينطور. برای نمونه اين دوفرد نامبرده آخری بيش از ۲۵ سال در رأس حزب کمونيست اتحاد جماهير شوروی بودند ودفاع از ايدئولوژی طبقه کارگر را تبليغ می کردند. اما يک شبه، از شاخه راست ايدئولوژی سرمايه داری، راست تر هم شدند. پس تقليد و پيروی کور کورانه ما را به راهی نمی برد که درست باشد. يکی از رهبران آيين ياری، سلطان سهاک(۱)، در حدود هفتصد سال پيش سروده ای به کردی گفته است: مبنی بر اينکه، "ياران به دنبال پدران خود (چشم بسته) نرويد که بر سردو راهی معطل خواهيد ماند". درواقع محتوای اين نوشته ی بنده به دورمحور اين سروده می چرخد. دکتر گلمراد مرادی (۱) آيين ياری متعلق به مردمان يارسان است که ريشه در تناسخ روح دارد و يک آيين کردی است که به شيوه نوشتاری بعد از اسلام بوجود آمده است. اکنون هم بسياری از ملت فارس و آذری و غيره نيز پيرو دارد. ابداء کننده نوشتاری اين آيين سلطان سهاک برزنجه ای است که حدود هفتصد سال پيش در کوههای هورامانات در مکانی بنام پرديور درکردستان می زيسته است. گويند ۱۳۰ سال عمر کرده اند و تيمور لنگ گويا پس از غلبه بر اتابگان لرستان از راه خرم آباد به تبريز در سال ۷۸۸ هجری قمری بحضور سلطان سهاک زسيده است و اورا يک شخصيت روحانی و خيلی پير ديده است که پند و اندرز ايشان بسيار با ارزش بوده. نگاه کنيد به تاريخ و فلسفه اهل حق (يارسان) صفحه ۱۱۷ چاپ سوئد سال ۱۹۹۹ ميلادی. Copyright: gooya.com 2016
|