موسوی رهبر نيست مدير و همآهنگکننده است، آقای نوریعلا و بیخبری از داخل، محمد مباشری
نوشتار حاضر میکوشد نشان دهد که آقای نوریعلا، متاسفانه، نه شناخت چندانی از واقعيت جامعه ايران دارد و نه میداند که موسوی اصلا رهبر نيست بلکه يک هماهنگکننده و مدير سياسی است... البته اين مقاله مدعی نيست که شيوه و مديريت سياسی موسوی بینقص است و يا اينکه نوریعلا به خاطر نبودن در ايران حق اظهار نظر ندارد و... بلکه میکوشد با توجه به تجربيات زندگی نويسنده در ايران، نشان دهد که نقدهای نوریعلا و برخی ديگر که چونان او میانديشند چندان درست به نظر نمیرسد و دقيقا از عدم زندگی در ايران سرچشمه میگيرد. اين مقاله به بحث در باب نظريهپردازیهای وی در باب سکولاريزم نيز نمیپردازد
. آقای نوری علا در نوشتاری با عنوان "مير حسين موسوی: محيل و قدرت پرست، يا ساده و گيج" ابتدا نقدهايی بر شيوه - به گفته وی - رهبری (۱) جنبش سبز به دست مهندس موسوی وارد کرد و آنگاه در نوشتار دوم با عنوان در زمينه اهانت و بی خبری—که توضيحی بر مقاله نخست و پاسخ به برخی نقدها بود-- نقد خود را به اصلاح طلبان گسترش داد .
نوشتار حاضر می کوشد نشان دهد که آقای نوری علا، متاسفانه، نه شناخت چندانی از واقعيت جامعه ايران دارد و نه می داند که موسوی اصلا رهبر نيست بلکه يک هماهنگ کننده و مدير سياسی است. انتقادات آقای نوری علا از شيوه مديريت سياسی–به گفته نوری علا رهبری-- مير حسين موسوی و نقدش بر اصلاح طلبان به اين فقدان شناخت بر می گردد. البته اين مقاله مدعی نيست که شيوه و مديريت سياسی موسوی بی نقص است و يا اينکه نوری علا به خاطر نبودن در ايران حق اظهار نظر ندارد و... بلکه می کوشد با توجه به تجربيات زندگی نويسنده در ايران، نشان دهد که نقدهای نوری علا و برخی ديگر که چونان او می انديشند چندان درست به نظر نمی رسد و دقيقا از عدم زندگی در ايران سرچشمه می گيرد. اين مقاله به بحث در باب نظريه پردازی های وی در باب سکولاريزم نيز نمی پردازد.
نوری علا و توهين به رهنورد
آقای نوری علا ،در مقاله دوم، مدعی است که با وجود نبودن در ايران، اطلاع اشخاصی چون وی در مورد آنچه در داخل می گذرد از هفتاد درصد مردمان داخل کشور بيشتر است. (۲) اما اين ادعا در همان بند ۱۲ مقاله دوم ابطال می شود: آنجا که وی در جواب به برخی منتقدانش می گويد به زهرا رهنورد توهين نکرده است و استدلال می کند که مگر گفتن خانم چادر-چاقچوری توهين است؟ و ادامه می دهد مگر رهنورد چادر چاقچوری نيست؟ همين پاسخ خود گواه آنست که وی از شرايط داخل و دست کم از زبان امروزين فارسی موجود در ايران اطلاع چندانی ندارد. اينجانب، معنای واقعی چاقچور را نمی دانم و نمی دانم که اين واژه در سالهايی که آقای نوری علا در ايران بوده چه معنايی داشته است اما می دانم که نسل جوان امروز ايران، اين واژه را تنها زمانی به کار می برند که بخواهند به زنی چادری توهين کنند. واژه چادر در ذهن جوان ايرانی امروز و زبان امروز پارسی داخل کشور، به طور معمول، طنينی توهين آميز ندارد اما آقای نوری علا با به کا ر بردن واژه چاقچور نادانسته يا دانسته توهين آميز سخن گفته است. آقای نوری علا می توانند با پرسش از افراد داخل ايران ادعای اينجانب را بررسی کنند. وضع از دو حال خارج نيست يا شما به راستی خبر از معنای اين واژه در ايران امروز نداشته ايد يا آن را به عمد به کار برده ايد. اگر به عمد به کار برده ايد که توهينی عمدی است و اگر به سهو، پس شايد در باب امور ديگر از جمله تاکتيکهای مبارزاتی مناسب داخل نيز دچار اشتباه باشيد و از هفتاد درصد مردم داخل بيشتر ندانيد. مورد ديگر آنکه مگر امور شخصی زندگی فردی چون رهنورد – مثل چادری بودن يا نبودن—به ما مربوط است که بخواهيم در مقاله ای تحليلی بر آن اشاره کنيم. اينجاست که برای بسياری خوانندگان، بوی کنايه زدن استشمام می شود به ويژه که با چاقچور هم همراه شده است.
نوری علا و نشناختن داخل و رد تمام عيار اصلاح طلبان
نوری علا در مقاله دوم مدعی است که اصلاح طلبان با بزک حکومت تنها آن را نجات داده اند. وی مدعی است که ۱۳ سال پيش- سال ۱۳۷۶ --حکومت رو به زوال بوده است و اين اصلاح طلبان بوده اند که با بزک و آراستن آن، سرگرم نجاتش بوده اند. (۳) اين ادعای بزرگی است که او انجام می دهد بدون آنکه هيچ دليلی برای آن ارائه دهد. به عنوان کسی که در آنها سالها به عنوان يک دانش آموز برای رای آوردن خاتمی تلاش کردم يکی از تجربياتم را می گويم تا نشان دهم وی، تا چه مرحله، وضعيت واقعی متوسط جامعه را با وضعيت برخی گروه های کم شمار اشتباه گرفته است: در آن زمان، در بيسياری مواقع برای جمع کردن رای برای خاتمی، برخی طرفداران وی مجبور بودند به رغم اعتقاد خود و به منظور افزايش رای خاتمی به "سيد بودن" و.... او متوسل شوند. در چنان جامعه ای که "سيد بودن" ملاک رای جمع کردن می شود چگونه می توان مدعی شد که جامعه آماده سرنگونی حکومت بوده است. شايد ايشان منتظر حمله خارجی و زوال حکومت بدان طريق بوده است که آن وقت حرف ديگری است. می توان گفت جامعه ی آن روز از وضعيت ناراضی بود اما اين عدم رضايت صرفا جنبه خاموش داشت و از آن وضعيت خاموش توقع انقلاب نمی رود همانطور که جوامع بسيار ديگری نيز از حکومتهايشان ناراضی اند اما انقلاب نمی کنند چراکه برای انقلاب صرف ناراضی بودن کافی نيست. تازه اگر هم در شرايط اجتماعی و فرهنگی آن روزهای کشورمان— و شايد حتی به جهاتی امروز-- انقلابی برپا می شد و حکومت به زوال می رفت معلوم نبود که بتوانيم به دموکراسی دست يابيم.
نکته ديگر آنکه باز شدن نسبی فضا و چاپ کتاب، ايجاد برخی ان جی او ها و.. در دوران خاتمی يکی از عوامل تاثيرگذاری بود که نسل جديدی را پرورش داده است که به گونه ای آگاهانه، خواهان حقوق خود شده اند و اگر امروز گروههايی از جوانان برای اعتراض به خيابانهای تهران و برخی شهرهای بزرگ ديگر می آيند تا حدی ناشی از همان دوران به قول ايشان بزک است. تاثير خاتمی و اصلاح طلبان آنگونه که نوری علا می پندارد نبود که اگر چنين بود برای حکومت، پذيرش موسوی، خاتمی و يا کروبی بهتر از انتخاباتی انتصابی بود.
آقای نوری علا و اشتباهی گرفتن سوراخ دعا
آقای نوری علا در مقاله نخست و دوم ، موسوی را اتفاقی ترين و نابجا ترين رهبری معرفی می کند که با سياستهای نادرست، لشکر خود را به خانه فرستاده است و " با رفتار و گفتار خود چنان کرده است که يک جنبش ميليونی در فاصله هفت-هشت ماه به سکوت و سکون برسد" (۴) . وی برای برای اين استدلال خود مدعی است که خواست موسوی برای جلوگيری از گسترش تقاضاهای عدالت خواهانه، خطرناک و ساختارشکن باعث شده است که مردم معترض فعال به خانه هاشان برگردند. آقای نوری علا کافی است به طور رندوم و اتفاقی از جوانان فعال داخل، پرسش می کرديد که چرا تظاهرات جديدی، بعد از عاشورا شکل نگرفته است تا چنين نتيجه سراسر نادرستی ارائه ندهيد. ظاهرا ايشان از حجم عظيم سرکوب داخل کشور اطلاعی ندارد.
آقای نوری علا ! تا آنجا که شخصا در اين مدت شاهد بوده ام افراد فعال شهرهای بزرگ می کوشيدند با ادامه تظاهرات، مردمان بيشتری را درگير مساله کنند، به ويژه می کوشيدند اصناف کارگری و مردم شهرهای کوچک را با ادامه تظاهرات ،درگير جنبش کنند اما معترضان شهرهای کوچک، به دلايل بسياری، به رغم خواست خود نتوانستند وارد تظاهرات و اعتراضات شوند و حاکميت که خيالش از شهرهای کوچک و نيز شهرهای بزرگی مثل تبريز راحت شد همه نيروهای سرکوب را در شهرهايی مثل تهران، اصفهان، اهواز و شيراز مستقر کرده است. از سوی ديگر بسياری از نيروهای فعال دستگير شده اند لذا بقيه نيروها نيز تا حدی روش خود را تغيير دادند و امروز هر دانشجو يا نيروی فعال ديگری به عمليات آگاه سازی شهرهای کوچک و... مشغول است تا روزی که وقت آن برسد. آقای نوری علا، نه پيشنهاد آقای موسوی در رد برخی شعارها و.. نه به قول شما رهبری وی هيچ کدام مردم را به خانه ها برنگردانده اند آنچه مردم معترض را به خانه ها برگردانده از يک سو حجم عظيم سرکوب و تمرکز آن بر چند شهر فعال از يک سو و نيز محاسبه عقلانی معترضان در جايگزينی آگاه سازی بخش های ناآگاه جامعه به جای تظاهرات خيابانی است. تازه نبايد فراموش کرد که با وجود همه سرکوبها هنوز هم بسياری به منظور تظاهرات و....به خيابان می آيند اما با وجود حجم عظيم نيروهای سرکوب قادر به شکل دهی هسته اوليه تظاهرات نمی شوند. برای مثال روز کارگر را به ياد بياوريد که مردم معترض فراوان بودند اما برادران سرکوب هم بسيار و در چنان شرايطی امکان ايجاد تظاهرات نيست. اينها هيچ ربطی به موسوی و به قول شما شيوه رهبری و در واقع مديريت سياسی او ندارد. روزی که اصناف کارگری، معلمان و شهرهای کوچک به صورت فعالتر به جنبش سبز بپيوندند قضيه تغيير خواهد کرد.
آقای نوری علا ،اتفاقا خواست موسوی در رد شعارهای ساختارشکن به طريقی عده بيشتری را نيز همراه کرده است چرا که از يک سو فضای خطرناک را می کاهد و برخی خانواده های کمتر سياسی را تشويق می کند که بيشتر وارد صحنه شوند و از سوی ديگر برخی از مردمان محافظه کار شهرهای کوچکتر را از ترس تغيير ناگهانی تا حدودی می رهاند. –البته افراد بسيار محدود آرمانگرايی را نيز ممکن است به خانه برگرداند که البته بعيد است تعدادشان زياد باشد و از سوی ديگر ايشان معمولا به جای برگشت به خانه به خشونت روی می آورند تا کار را زود يکسره کنند.
نکته ديگر آنکه، بسياری افراد حتی پس از درخواستهای علنی موسوی به راهی که خود تشخيص می دهند می روند و حاضر نيستند از شعارهای ساختارشکن بپرهيزند چرا که برای اکثر مردم و نيز خود موسوی، او آنگونه که آقای نوری علا می انديشد رهبر نيست. در واقع در اينجاست که نکته اساسی ديگری رخ می نمايد و آن بی رهبر بودن جنبش است. جنبش سبز به شيوه جنبش های کلاسيک، رهبری در جلو خود ندارد و برای همين هم است که بر خلاف نگاه نوری علا و نيز خواسته موسوی شعارهای ۱۳ آبان از روز قدس هم تندتر بود. شايد بپرسيد پس موسوی چکاره است و چکار می کند و چرا بيانيه می دهد. پاسخ آنست که از يک سو او نيز بخشی از جنبش سبز و البته بخشی با نفوذ زياد است که خواسته اش را همانند ديگران بيان می کند و ديگر فعالين جنبش بدون نگاه کاريزماتيک و با سبک سنگين کردن آن خواسته ها، آنچه را که درست تشخيص می دهند عمل می کنند و آن بخش را که نمی خواهند رها می کنند. کار ديگر موسوی گرفتن بهانه از دست حاکميت و شکاف انداختن در بين حاکمان است: آخر هر چه باشد بين آنها اختلاف است و موسوی ،با اينگونه سخنان، شکافشان را زياد و قدرت سرکوب را می کاهد. هر چه باشد او به جای رهبر جنبش، بيشتر مدير سياسی جنبش است و به همين دليل در بسياری وقتها نيز خودش بعد از شنيدن سخن فعالين جنبش موضعش را به آنها نزديک کرده است. به عبارت ديگر او به عنوان مدير و هماهنگ کننده ای که در انتخابات بيشترين رای را داشته کف مطالبات طيف وسيع سبز را برا ی مذاکره با جاکميت اعلام می کند. مذاکره ای که نه پنهانی بلکه با بيانيه های علنی شکل می گيرد. البته او علاقه ای هم به برخی امور از جمله دهه شصت دارد که برای بسياری جوانان قابل پذيرش نيست و لذا او بيش از آنکه رهبر باشد مدير سياسی جنبش سبز برای کار با حاکميت، خلاصه کردن کف مطالبات و مساعدتر کردن فضای بازی است.
به شهادت تجربيات خودم و بسياری دوستان ديگر در ايران، بايد بگويم آقای نوری علا شما موضوع را کاملا برعکس می بنيد چراکه فکر می کنيد همه ايران پاريس است و مردمش سکولارهای تمام عيار پاريس و همگی نيز با شهامت، آماده انقلاب نهايی اند اما متاسفانه نه ايران فرانسه هست و نه مردم کاملا سکولار و نه آماده ی قيام. بنابراين طبيعی است که بسياری فعالين جنبش سبز داخل کشور بر خلاف برخی خارجی ها از موسوی انتظار مواضع راديکال شبيه به خارج نداشته باشند.
آقای نوری علا بر مهندس موسوی خرده گرفته اند که چرا وی روزهای اعتراضات خيابانی را از دو ماه پيش اعلام می کند. (۵) ظاهرا وی خبر ندارد که به رغم همه تلاشها، متاسفانه تاکيتيک تظاهراتهای برق آسا و... هنوز در ايران جواب نداده است. ظاهرا وی از محدوديت شديد داخل ايران خبر ندارد و فکر می کند همگان سريعا می توانند به همه خبرها دسترسی يابند. شايد ايشان فکر می کند موسوی می تواند يک روز به خيابان بيايد و اعلام تظاهرات کند و مردم نيز همگی به آنی مطلع شده به وی خواهند پيوست. اين تفکر نيز از مزايای اروپانشينی است چرا که نمی داند بسياری مردم ايران حتی هنوز از برخی بيانيه های چند ماه پيش موسوی نيز خبر ندارند!
شايد هم آقای نوری علا فکر می کند که موسوی بايد اعلام تظاهرات نامحدود تا نابودی حکومت کند که اين نيز ناشی از همان خارج نشينی است. به محض اطلاع بگويم که به رغم اين تصورات خارج نشينان، شرايط داخل تا حدود زيادی از اين انتظارات دور است. به عنوان مثال وقتی موسوی و کروبی، چند ماه پيش يکی دو روز اعلام اعتصاب عمومی و بستن مغازه را کردند به واسطه شرايط و محدوديت های داخل، مردم زيادی اصلا از موضوع خبر دار نشدند و بسياری از آنها نيز که خبر دار شدند و حتی طرفدار وی بودند حاضر به اعتصاب عملی نشدند چرا که هنوز از انجام آن بيم دارند يا نمی خواهند هزينه آن را بدهند. نکته ديگر آنکه نابودی کامل حکومت امری فراتر از کف مطالبات طيفهای گوناگون جنبش است. البته به نظر می رسد که گذر زمان و آگاه سازی مردم شهرهای کوچک، موج روزافزون اعتراض اصناف کارگری و... وضعيت را برخواهد گرداند. (۶)
آقای نوری علا، اين نقدهای شما، برای افرادی مثل من که سياهی لشکر اعتراضات داخليم و شرايط را از داخل می بينيم نشان تحت تاثير قرارگرفتن شديد شما از پروپاگاندايی است که ختم حکومت را در آينده بسيار نزديک پيش بينی می کند و باعث می شود که افرادی نظريه پرداز از قبيل شما نيز فکر کنند عامل تمام نشدن کار حکومت و بازگشت مردم به خانه، موسوی و يا اصلاح طلبان بوده اند در حاليکه قضيه اصلا چنين نيست. شخصا دوستانی در خارج از کشور دارم که در روزهای نخست شروع اعتراضات – تحت تاثير فضای تبليغاتی—فکر می کردند تا چند ماه ديگر در تهران سرود پيروزی خواهند خواند و وقتی که در پاسخ ای ميلی، آنها را دست کم به چند سال ديگر حواله می دادم و شرايط واقعی داخل و آرايش نيروهای درگير در دو طرف را می گفتم باورشان نمی شد که البته حالا ديگر انگار در حال باور کردن هستند. آقای نوری علا با وجود اينترنت و..هنوز برای شناخت بايد به داخل رجوع کرد و دست کم با برخی داخلی ها مشورت کرد. وگرنه همانند برخی گروههای سياسی خواهيم شد که ۳۰ سال است فکر می کنند حکومت تا شش ماه ديگر سقوط می کند.
آقای نوری علا کمی به اين موضوع فکر کنيد که چرا اکثر جوانان داخل که در وبلاگهايشان می نويسند و—در داخل فعالند و از نزديک دستشان بر آتش است-- يا تازه به خارج رفته اند و در سايتهايی مثل جرس و... می نويسند برعکس شما از مديريت سياسی—نه رهبری-- موسوی به طور نسبی راضی اند و اصلاح طلبان را محکوم نمی کنند. صرفا به دليل آنکه به خاطر بودن در کشور، شرايط واقعی را بهتر می شناسند و به راه حل های واقعی و نه آرمانی می انديشند. آقای نوری علا ما داخل کشوری ها هم می دانيم که ممکن است حتی شخص کروبی و موسوی را نيز دستگير کنند و البته تا حد امکان خودمان را برای تظاهرات سريع در صورت دستگيری هر يک از مديران جنبش حفظ می کنيم. اما می دانيم که وظيفه ما در حال حاضر بيش از هر چيز، آگاه سازی اقشار مختلف جامعه در شهرهای کوچک، محلات نسبتا فقير نشين و نيز تشويق معلمان و کارگران برای پيوستن به جنبش سبز است نه تندروی های کوری که راه به دهی ندارد تا چه رسد به جهان دموکراسی.
ــــــــــــــــــــــــــــــ
۱ـ اصولا به باور نويسنده موسوی، رهبری نمی کند بلکه جنبش سبز را به طور نسبی مديريت می کند: وی از يک سو حداقل های طيفهای مختلف جنبش در خارج و داخل را جمع بندی می کند، همانند ديگر تحليلگران تحليل و پيشنهاداتش را ارائه می دهد-- که بعضا مورد نقد فعالين هم قرار می گيرد چراکه وی رهبر به معنای کلاسيک نيست—و از سوی ديگر می کوشد با توجه به نفوذی که بر مردم دارد و از جايگاه يک رئيس جمهور منتخب با حاکميت مذاکره کند که البته اين مذاکرات نه در خفا که به صورت بيانيه های علنی مطرح می شود. اين موضوعات در همين مقاله و مفصل تر در مقاله ديگری ا بحث خواهند شد
۲ـ بند ۱۲ مقاله دوم
۳ـ بند ۱۲ مقاله دوم
۴ـ بند ۴ مقاله اول
۵ـ بند ۱۲ مقاله دوم
۶ـ البته بعيد است موسوی شخصا نيز خواستار نابودی حکومت دست کم در کوتاه مدت باشد.