شرح بازجويی، ضرب و شتم و فشار برای اعتراف تلويزيونی در اتاق شيشهای در گفتوگو با نويد خانجانی (قسمت اول)، جمعيت مبارزه با تبعيض تحصيلی
نويد خانجانی از اعضای موسس جمعيت مبارزه با تبعيض تحصيلی و عضو کميته گزارشگران حقوق بشر است که در تاريخ ۱۱ اسفند ۱۳۸۸ در اصفهان بازداشت گرديد و در تاريخ ۱۲ اسفند به بند ۲ الف سپاه در زندان اوين منتقل شد. اين فعال حق تحصيل و حقوق بشر که خود به علت اعتقادات مذهبی اش ( ديانت بهايی ) از تحصيل در دانشگاه محروم گرديده است ، در تاريخ ۱۳ ارديبهشت ۱۳۸۹ با توديع وثيقه از زندان اوين آزاد شد.
در ادامه بخش نخست گفتگوی اختصاصی جمعيت مبارزه با تبعيض تحصيلی با نويد خانجانی را می توانيد ملاحظه بفرماييد. خانجانی در اين گفتوگو، شيوههای قانونی و غيرقانونی ، انسانی و غيرانسانی بازجويی ها و فشار برای اعتراف تلويزيونی توسط نهادهای امنيتی، به خصوص سپاه پاسداران و همچنين شرايط دشوار « بند ۲الف » زندان اوين را شرح میدهد.
آقای خانجانی، نخست آنکه آيا تفهيم اتهامی در آنجا برای شما صورت پذيرفت ؟ و چنانچه تفهيم اتهام شديد در خصوص اتهامی که به شما وارد کردند توضيح بفرماييد.
بله ۳ روز پس از بازداشت تفهيم اتهام شدم ، بنده در ۱۱ اسفند که بازداشت شدم در تاريخ ۱۴ اسفند به شعبه ۳ بازپرسی اوين، نزد آقای کيانمنش برده شدم و در آنجا اتهاماتی که به بنده وارد شد تبليغ عليه نظام و اقدام عليه امنيت از طريق عضويت و همکاری موثر در گروه های حقوق بشری (مجموعه فعالان حقوق بشر ) و از اين طريق ارتباط با گروهک تروريستی منافقين بود.
گفتيد عضويت و همکاری موثر در گروه های حقوق بشری و به مجموعه فعالان حقوق بشر اشاره داشتيد ، آيا شما در گروه فوق عضويت و فعاليتی داشته ايد؟
خير ، نکته جالب تفهيم اتهام بنده همين جاست. بنده در حال حاضر هيچ عضويت و همکاری با گروه حقوق بشری مذکور ندارم و در حدود ۱۰ ماه است که با گروه فوق هيچ گونه تماس و فعاليتی نداشته ام و پيش از آن نيز در گروه حقوق بشری مذکور برای حقوق محرومين از تحصيل که خودم نيز جزئی از آن هستم فعاليت داشتم و همانطور که عرض کردم در حدود ۱۰ ماه است که از مجموعه فعالان حقوق بشر جدا شده ام و جدايی کامل خود را در وبلاگ شخصيم و نوشته هايم منتشر کرده بودم و در حال حاضر از اعضای جمعيت مبارزه با تبعيض تحصيلی و کميته گزارشگران حقوق بشر هستم.
يعنی اتهام شما عضويت در کميته گزارشگران حقوق بشر و جمعيت مبارزه با تبعيض تحصيلی نبوده است؟
در تفهيم اتهامی که شدم اسمی از کميته گزارشگران حقوق بشر و جمعيت مبارزه با تبعيض تحصيلی نبود ولی در ادامه بازجويی های من در بند ۲ الف سپاه اغلب اوقات در خصوص کميته گزارشگران حقوق بشر و جمعيت مبارزه با تبعيض تحصيلی و فعاليت ها و پيگيری ها برای رفع محروميت از تحصيل بازجويی می شدم و مسئله جالب برای من در بازداشتم همين بود که اطلاعات سپاه اطلاعی نداشت که من عضويتی در مجموعه فعالان حقوق بشر ندارم! در حدود ۱۰ ماه است که با اين گروه حقوق بشری تماسی نداشته ام و اين جريان را بارها در وبلاگم اعلام کرده بودم و شايد آنها اين را می دانستند و اين بازداشت با هدف و منظور ديگری صورت پذيرفته بود.
گفتيد با هدف و منظوری ديگر! اگر امکان دارد بيشتر توضيح دهيد . چه هدف و منظوری؟
ببينيد در روزی که توسط اطلاعات سپاه بازداشت شدم همزمان شاهد بازداشت گسترده تعدادی ديگر از فعالين حقوق بشری بوديم از جمله بهزاد مهرانی ، محبوبه کرمی ، حسام فيروزی ، ابوالفضل عابدينی ، نصور نقی پور و ... که اين بازداشت ها همگی توسط اطلاعات سپاه نبود. به طور مثال آقای بهزاد مهرانی توسط وزارت اطلاعات بازداشت شد و به بند ۲۰۹ زندان اوين منتقل شدند . يعنی شما در اين بازداشت ها به وضوح شاهد رقابتی در بازداشت فعالين حقوق بشر که متعلق به پرونده مجموعه فعالان حقوق بشر هستند بين وزارت اطلاعات و اطلاعات سپاه هستيد. من اجازه می خواهم که برای واضح تر شدن جريان برای خوانندگان محترم توضيحاتی را عرض کنم ؛ بنده عضو کميته گزارشگران حقوق بشر بودم و زمانی که در ۱۱ اسفند ۱۳۸۸ بازداشت شدم ۶ تن از اعضای کميته گزارشگران حقوق بشر يعنی شيوا نظرآهاری ، کوهيار گودرزی ، سعيد کلانکی ، سعيد جلالی فر ، سعيد حائری و مهرداد رحيمی در بازداشتگاه ۲۰۹ اوين بازداشت بودند و پرونده کميته گزارشگران حقوق بشر در دست وزارت اطلاعات بود و بقيه اعضا همچون بنده ، سعيد حبيبی ، حسام ميثاقی ، پريسا کاکايی ، علی کلايی ، سپهر عاطفی يا بازداشت شده بودند و تازه آزاد شده بودند يا احضار و تهديد به بازداشت شده بودند و هدف وزارت اطلاعات نيز قطع فعاليت های کميته گزارشگران حقوق بشر و تعطيلی سايت اين کميته ی حقوق بشری بود. نکته ديگر اينکه پرونده برخورد با مجموعه فعالان حقوق بشر در دست اطلاعات سپاه بود و حال شما می توانيد بازداشت من توسط اطلاعات سپاه را يک جور گروکشی توسط اين ارگان بدانيد.
گروکشی از وزارت اطلاعات ؟ يعنی شما اعتقاد داريد بين اطلاعات سپاه و وزارت اطلاعات هماهنگی که وجود ندارد هيچ ، بلکه اختلاف نيز وجود دارد؟
ببينيد بنده در خصوص اينکه اختلافی وجود دارد يا نه نظری نمی دهم و تنها ديدههای خود را عنوان می کنم . من يه سری مسائل را به اجبار و اينکه در حال حاضر با توديع وثيقه بيرون هستم مجبورم ناگفته بگذارم بنده هنوز برای اخذ آخرين دفاعياتم نرفته ام و يک دادگاه هم پيش رو دارم پس از اين جا شروع می کنم ، روزی که بهزاد مهرانی توسط مامورين وزارت اطلاعات در منزل شخصی اش بازداشت شد و به بازداشتگاه ۲۰۹ منتقل گشت، ساعاتی بعد ، اطلاعات سپاه برای بازداشت ايشان مراجعه می کنند که مشاهده می کنند قبلا وزارت اطلاعات اين فعال حقوق بشر را بازداشت کرده است و در خصوص بنده هم به گفته بازجوهای اطلاعات سپاه چنين حادثه ای به شکل عکس بازداشت آقای مهرانی رخ داده است يعنی ۲ ساعت پس از بازداشتم توسط اطلاعات سپاه، از طرف وزارت اطلاعات برای بازداشتم مراجعه می کنند که متوجه می شوند توسط اطلاعات سپاه زودتر بازداشت شده ام . بنده هر مطلبی که بوده است را ابراز داشتم و برای اثبات ادعای خود در اين جريان به سايت گرداب (وابسته به سپاه پاسداران) و همچنين به تعدادی روزنامه که از بنده در مدت بازداشتم اسم برده اند استناد می کنم . توجه بفرماييد که اتهام اينجانب در تفهيم اتهامی که شده ام عضويت و همکاری در مجموعه فعالان حقوق بشر عنوان شده است و اسمی از کميته گزارشگران حقوق بشر در تفهيم اتهامم برده نشده است و حال نظر شما رو به مطلبی در خبرگزاری فارس و سايت گرداب و تعداد زيادی از روزنامه ها همچون روزنامه ابتکار منتشر شده در تاريخ ۲۳ اسفند ۱۳۸۸ با تيتر « نبرد سايبری سپاه پاسداران با گروه های فعال در پروژه بی ثبات سازی » جلب می کنم . در خبر منتشره به سه گروه در نبرد سايبری اشاره شده است : کميته گزارشگران حقوق بشر ، کانون مدافعان حقوق بشر و مجموعه فعالان حقوق بشر که در اين خبر بنده به عنوان يکی از ۱۰ عضو هيئت مرکزی کميته گزارشگران حقوق بشر معرفی شده ام و اصلا اسمی از من به عنوان عضو مجموعه فعالان حقوق بشر برده نشده است و در مطلب منتشره در ۲۴ اسفند نيز باز بنده به عنوان يکی از اعضای کميته گزارشگران حقوق بشر معرفی می شوم. پس تفهيم اتهامی که در شعبه ۳ زندان اوين شده ام با اتهامی که رسانه های وابسته به سپاه و دولت منتشر کرده اند دارای تناقض است.
جناب خانجانی آيا در مدت بازداشت در بند «۲ الف سپاه» زندان اوين انفرادی هم بوديد ؟ اگر بوديد مدت و شرايط آن را توضيح بفرماييد.
بله، بنده ۱۲ اسفند که به زندان اوين ، بند ۲ الف سپاه وارد شدم از همان ابتدای ورود به انفرادی های ۲الف منتقل شدم و تا ۵ فروردين در انفرادی بودم . در اين مدت ۲ مرتبه انفراديم تغيير کرد ، انفرادی که نخست در آن بودم بسيار کوچک بود و دستشويی نداشت که پس از اعتصاب غذايی که به شرايط بد و بازداشت غير قانونی ام کردم انفراديم تغيير کرد و به يک انفرادی که در آن سرويس دستشويی داشت منتقل شدم و از ۵ فروردين تا ۱۳ ارديبهشت به يک سلول ۳ نفره منتقل شدم که به همراه آقايان سماء نورانی و ايقان شهيدی از محرومين از تحصيل بهايی بودم و البته اين را عرض کنم که اعتصاب غذايی که کردم تنها به خاطر شرايط سلول انفرادی نبود و در کل خواستار رعايت حقوقم به عنوان متهم بودم . بنده به شرايط بازجويی که با چشم بند و ضرب و شتمی که در روز اول بازجويی بود اعتراض داشتم .به ضرب و شتمی که نگهبان «۲الف» با من داشت اعتراض داشتم، به شرايط بد سلول انفرادی اعتراض داشتم، درخواست تلفن با خانواده را داشتم تا به آنها اطلاع دهم که در زندان اوين هستم. در مدتی که اعتصاب غذا کردم در انتهای روز دوم حالم بد شد و به درمانگاه منتقل شدم و با توصيه افسرنگهبان و دکتر اعتصاب غذای خود را شکستم و در ادامه به خواسته های خود يعنی تماس تلفنی منظم، تغيير سلول انفرادی و بهبود شرايط آن ، تغيير بازجو ، که پس از آن بازجوی جديد بدون چشم بند مرا بازجويی می کرد و برخوردی مناسب در بازجويی ها با من داشت و در کل به خواسته های خود رسيدم و تا حدود زيادی حقوقم به عنوان متهم رعايت می گرديد.
از ضرب و شتم گفتيد. اگر امکان دارد در خصوص ضرب و شتم هايی که بوده بيشتر توضيح دهيد و آيا اعتقاد داريد در مدت بازداشت شکنجه شده ايد؟
در خصوص ضرب و شتم بايد عرض کنم که بنده در روز اول بازجويی در حالی که چشم بند داشتم توسط بازجو مورد ضرب و شتم و فحش و توهين قرار گرفتم و مشت هايی به پهلو و ضربه هايی به ساق پايم وارد کردند و در همان روز توسط يکی از نگهبان ها به شدت کتک خوردم. نگهبان مورد نظر سرم را به ديوار کوبيد و بعد گلويم را در حد خفه شدن فشار داد. ولی در ادامه با تغيير بازجويم به هيچ عنوان ضرب و شتمی در کار نبود و بازجوی پروندم برخورد مناسبی با بنده داشتند و نگهبان های بند نيز با من برخورد خوبی داشتند به جز همان مورد اول، بقيه نگهبان ها برخوردشان قانونی و بر اساس اصول بود تا اينکه در اواخر فروردين بحث و جريان صحبت کردن مقابل دوربين برای گروه مستند تلويزيونی پيش آمد که با مخالفت بنده و دو نفر از هم سلولی هايم واقع شد و در ادامه به علت مقاومت برای صحبت نکردن مقابل دوربين در حياط زندان من را مورد ضرب و شتم قرار دادند و تهديد کردند که به خاطر اين مقاومتم به مدت ۶ ماه من را به انفرادی منتقل خواهند کرد. در خصوص سوالتان که آيا بنده اعتقاد دارم که در اين مدت شکنجه شده ام يا نه بايد عرض کنم که شکنجه تنها جسمی نيست و گاهی شکنجه و فشار روحی ممکن است بسيار سخت تر از فشار جسمی باشد . ديگر من شرايط و اتفاقات را برای شما و خوانندگان محترم عرض کردم. قضاوت در خصوص شکنجه بودن يا نبودن اين شرايط را به عهده خوانندگان محترم میگذارم .
در قسمتی از جواب سوال قبل درباره ی اجبار به صحبت کردن مقابل دوربين گروه مستند تلويزيونی گفتيد اگر امکان دارد يه مقدار اين قضيه را برايمان شرح دهيد.
قبل از اينکه جريان صحبت کردن مقابل دوربين برای گروه مستند تلويزيونی پيش بيايد من به بازجويم گفته بودم که اصلا سراغ اين کار نرويد که به هيچ عنوان مقابل دوربين نمی روم و صحبتی مقابل دوربين نخواهم کرد و بازجويم مرتبا اظهار می کرد در اينجا همه بايد مقابل دوربين بروند و صحبت کنند و اين روند پرونده می باشد و ما به فيلم صحبت های شما علاوه بر مطالبی که نوشته ايد برای پرونده نياز داريم و اين فيلم ها برای پخش تلويزيونی نيست . من هم مخالفت کردم و گفتم:" جواب سوالات شما را هر چه بوده نوشته ام و مقابل دوربين به هيچ عنوان صحبت نخواهم کرد زيرا به اعتقاد من امکان دارد از اين فيلم ها در تلويزيون و رسانه ها بر عليه ما سوء استفاده شود همانطور که پيش تر برای متهمين حوادث روز عاشورا اين اتفاق افتاد". حدودا اواخر فروردين آمدند و ريش و موی بنده و دو نفر از هم سلولی هايم (سماء نورانی و ايقان شهيدی) را که بلند شده بود اصلاح کردند . بعد از اين حادثه ما که آمادگی جريان مصاحبه تلويزيونی را داشتيم به اين اصلاح صورت و مو شک کرديم . پس فردای آن روز از صبح آمدند و هر سه نفر ما را از سلول خارج کردند و پس از آن من را در ساختمان بازجويی به اتاقی بردند که به آن «اتاق شيشه ای» می گفتند . در اين اتاق من بازجو را نمی ديدم و تنها مقابلم آينه ای قرار داشت ولی بازجو من را می ديد. در آنجا شخصی خودش را بازرس از طرف دادستان معرفی کرد و گفت امده است پرونده مرا بررسی کند و گفت به سوال هايش جواب بدهم تا پرونده مرا راه بيندازد که من به اين جريان شک کردم و برعکس هميشه که موقع بازجويی چشم بند را برمی داشتم آن روز چشمبند را بيشتر روی صورتم کشيدم که با عکس العمل آنطرف شيشه روبرو شدم که آن ها گفتند:" چشمبندت را بردار می خواهيم صورتت را ببينيم." که در همين جا شکی که داشتم به اطمينان تبديل شد و گفتم که آن طرف شيشه، دوربين کار گذاشته ايد و من صحبتی نمی کنم و اگر سوالی داريد لطف کنيد بيايد مقابلم بنشينيد تا صحبت کنم و به سوالاتتان پاسخ بدهم. آنها مدتی تلاش کردند که من صحبت کنم ولی زمانی که ديدند ديگر موفق نمی شوند گفتند که پرونده شما از طرف ما ناتمام و ناقص اعلام خواهد شد و برايت مشکل به وجود خواهد آمد و گفتم مسئله ای نيست ، که در ادامه ديگر کارشان را علنی کردند. مرا به طبقه بالای اتاق بازجويی ها بردند و چيزی که حدس ميزدم را به چشم ديدم . در يک اتاق تميز و فرش شده دوربين ها آماده بود و يک صندلی قرمز برای من آماده شده بود و پشت صندلی با پرده و پارچه تزئين و نماسازی شده بود . برايم يک تی شرت آوردند که بپوشم و لباس زندانم را گرفتند و گفتند: حالا به سوالات ما جواب بده! بنده حتی يک کلمه هم به سوالاتشان جواب ندادم و بعد از اينکه ديدند تلاششان بی فايده است و نتيجه ای نمی گيرند ، مرا از آنجا بيرون بردند . سپس شخصی آمد و مرا به سمت حياط برد . در حياط ، فردی صدا زد: خانجانی برو کنار نورانی رو به ديوار وايسا. چشمبند داشتم و هيچ چيز را نمی ديدم و کنار سماء نورانی ايستاده بودم که يک دفعه حس خفگی به من دست داد. يک نفر شروع کرده بود به فشار دادن گلويم ! وقتی که کمی بی حال شدم، سرم را گرفت و در مقابل سماء به ديوار کوبيد و سماء از زير چشمبند برخورد سرم به ديوار را شاهد بود و زمانی که من را در حالت گيجی از روی زمين بلند می کردند دستان سماء را ديدم که از شدت ناراحتی مشت شده و بهم می فشارد و پس از بلند کردن من شروع کردند به فحش دادن و سيلی زدن طوری که صدای آن سماء را بيشتر اذيت می کرد و گفتند: "شما ۴ تا بچه آمده ايد اينجا مقاومت می کنيد؟! ما بزرگتر از شما، اون ۷ نفر ( هفت مدير جامعه بهايی فريبا کمال آبادی ، مهوش ثابت ، جمال الدين خانجانی ، عفيف نعيمی ، بهروز توکلی ، وحيد تيزفهم ، سعيد رضايی که بيش از ۲ سال است بازداشت می باشند) را شکستيم ؛ شماها هيچی نيستيد." به من و سماء گفتند : "هر دوی شما ۶ ماه به انفرادی خواهيد رفت تا آدم شويد." به من گفتند: "ما صدای تو را در سلول شنود کرديم که به اين ها درس می دادی که چکار کنند و تو اين دو نفر يعنی سماء نورانی و ايقان شهيدی را به صحبت نکردن در مقابل دوربين تحريک کرده ای" . در آن زمان، تنها کاری که من کردم ،خنده بود و تنها به کسی که مرا می زد و تهديد می کرد می خنديدم.در ادامه آن ها من را به انفرادی نبردند و به سلول سه نفره در کنار سما و ايقان منتقل کردند و ديگر جريان مصاحبه تلويزيونی تکرار نشد و نکته ی قابل توجه اين بود که وقتی بازجوی من متوجه شد که من را زده اند بسيار ناراحت شد و جريان را از من پرسيد و گفت که پيگيری می کند و آن شخص را توبيخ خواهد کرد و ابراز داشت از اين جريان بی خبر بوده است و بسيار ناراحت شده است و ابراز تاسف کرد!
پايان بخش اول گفتگوی احتصاصی جمعيت مبارزه با تبعيض تحصيلی با نويد خانجانی.