دوشنبه 6 اردیبهشت 1389   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

انتقادی برساختار تلويزيون بی‌بی‌سی فارسی (قسمت دوّم)، شاهين بوستانی

BBC-PERSIAN
واقعيت امر اين است که ما اساسا با آزمايشگاه‌شدن اين تلويزيون مخالفيم و نمی‌خواهيم که تاوان اين سودجويی‌های خودخواهانه را بپردازيم و تحمل تجربه‌های آزمايشگاهی تلويزيون مادر را در تلويزيون بی‌بی‌سی فارسی نداريم. بدون شک، اصلا انسانی و منطقی نيست که اين روش در اين شبکه ادامه پيدا کند و مسئولين امر بايد هر چه سريع‌تر در اين فضای ناسالم تغيير اساسی و جدی ايجاد کنند

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


پس از انتشار [قسمت اوّل اين مقاله] در هفته گذشته جنب و جوشی در محافل و بخصوص در راهروهای قدرت ميدان آکسفورد لندن به راه افتاد. همه در تکاپوی يافتن راه حلی برای دفاع از خود و مقابله با نکاتی برآمدند که در مقاله مطرح شده بود. تبليغات در لابلای برنامه ها بيشتر از حد معمول شد، نويد چهرهای سرشناس تازه و برنامه های جديد داده می شد، تلفن های افراد جديد از طيف های مختلف به صدا در آمدند و ناباورانه بی بی سی فارسی آنها را دعوت به شرکت در برنامه هايشان می کرد؛ کسانی که در گذشته اساسا ناديده گرفته شده بودند.

من از اين مسئله خوشحال هستم که مقاله ام آنها را به تحرک واداشته و آنها تصميم گرفته اند که دايره بسته شان را بزرگ کنند. هدف من هم از اوّل فقط تغيير سازنده بوده و نه چيز ديگری. دوستان! زياد نگران نباشيد وبه قول انگليسی ها "اعصاب تان را خراب نکنيد و زياد سخت نگيريد"، فقط به پيشنهادهای سازنده تماشاچيان خود توجه جدی بکنيد. اميدوارم که تحرک ايجاد شده در بی بی سی فارسی يک تاکتيک موقتی و يا حداکثر يک استراتژی کوتاه مدت نباشد چون ["کميته مستقل مميزی حرفه ای مردمی"] اين روند تغيير را بطور مداوم و با دقت زير نظر خواهد داشت.

در ضمن يادداشت هايی هم در حمايت از مقالات خود از دوستانی در انگليس و از نقاط مختلف دنيا دريافت کردم، بخصوص از دست اندرکاران حرفه ای سينما و تلويزيون درايران، که در مقالات بعدی به اين يادداشت ها و نقطه نظرات مندرج در آن ها خواهم پرداخت. ولی فعلأ به اين اکتفا می کنم که از مديريت بی بی سی فارسی بپرسم که آيا پرداخت دقيقه ای ۷۰ تا ۱۰۰ پوند برای نمايش فيلم های اين دوستان ايرانی در برنامه آپارت کمی بی انصافی است؟

دوستان! شما برای نمايش يک فيلم مستند ۵۰ دقيقه ای فيلمسازان ايرانی حدود ۳۵۰۰ تا ۵۰۰۰ پوند به آن ها پرداخت می کنيد اما حدود ۱۰ تا ۱۵ برابر اين مبلغ هزينه فيلم های خودتان می کنيد! و در مورد [فيلم "عمر خيام نابغه ايرانی"] ديگر چه بگويم؛ مبلغی حدود ۳۰ برابر مبلغی که به اين دوستان می دهيد هزينه کرده ايد!

دوستان عزيز! اين فيلمسازان خوراک يکی از مهمترين و پربيننده ترين برنامه های شما را تأمين می کنند اما يکی از ارزانترين برنامه هايی است که در اختيار شماست. شما خودتان که به پوند نان می خوريد لطفأ به اين فيلمسازان هم به پوند نان بدهيد نه به ريال! تا آنها هم بتوانند امکان ساخت فيلمهای بعدی شان را فراهم کنند. من از مسئولين امر در تلويزيون بی بی سی فارسی مصرأ خواهش می کنم که در اين مورد تجديد نظر کنند و نرخ بهتری به اين فيلمسازان بدهند تا آنها هم بتوانند کارهای بهتری برای برنامه های آتی مجموعه تلويزيونی آپارات تهيه کنند.

و اما برويم سر مطلب اين هفته که اميدوارم در روند عملکرد سردمداران تلويزيون بی بی سی فارسی تاثيرات مثبت داشته باشد.

همانطور که در مقاله قبل اشاره شد، مشکل ساختاری تلويزيون بی بی سی فارسی از تصميم انتقال تمام کارمندان راديويی بی بی سی به تلويزيون شروع شد. با اينکه اين کارمندان راديويی از بيش از يک سال و نيم قبل از افتتاح اين شبکه در تاريخ ۱۴ ژانويه سال ۲۰۰۹ و با صرف هزينه های گزاف ميليونی تحت تعليمات تلويزيونی قرار گرفته بودند، اما اين آموزش ها اثری نداشت و حاصل آن يک تلويزيون درجه يک بی بی سی نبود.

در نتيجه تصميم گرفته شد که حتی پس از افتتاح شبکه تلويزيونی، آموزش حين کارپرسنل ادامه پيدا کند. که اين خود از نظر خلاقيت و کيفيت فنی آثار نادرستی بهمراه داشته است و هنوز هم ادامه دارد. اين تعليمات فقط به کارمندان فنی محدود نبود بلکه در رده مديريت نيزآموزش های حين کار ادامه داشت و آن هم توسط کارمندان انگليسی تلويزيون بی بی سی مادر که از اين مسئله بنفع خود بعنوان نردبان ترقی در بی بی سی مادر بهره جويی خودشان را می کردند و هنوز هم اين روال ادامه دارد. چرا که برای خيلی از اين کارمندان انگليسی چنين امکاناتی در تلويزيون مادر در اختيارشان قرار داده نمی شود، و تلويزيون مادر هم بنوبه خود از وجود تلويزيون بی بی سی فارسی در تعليم و تربيت بخشی از کارمندان انگليسی اش چه در زمينه مديريتی و فنی و چه فراهم کردن زمينه برای تجربه سبک های جديد تلويزيونی، که هرگز اجازه آن ها را در کانال های انگليسيش نمی دهد، بطور مجانی استفاده کرد. با اين اميد که اگر موفقيت هايی در اين زمينه حاصل شد آنگاه اين تيم تربيت شده در تلويزيون بی بی سی فارسی و با تجربه را بمرور زمان به کانال های اصلی اش منتقل کنند!

اين واقعأ دردناک است. بودجه تلويزيون بی بی سی فارسی که بايد خرج کيفيت برنامه ها و تعليم و تربيت کارمندانی شود که هدفشان ماندن و فعاليت در اين شبکه تلويزيونی است، صرف تعليم و تربيت وتجربه های تلويزيونی بی بی سی مادر می شود و به نوعی بودجه تلويزيون بی بی سی فارسی توسط بی بی سی مادر به جيب زده می شود! علاوه بر آن، خيلی از اين تعليم و تربيت ها توسط بخش آموزشی تلويزيون مادر صورت می گيرد، البته نه مجانی بلکه بودجه زيادی از تلويزيون بی بی سی فارسی صرف اين کار می شود که اين خود امکان به سر کار نگاه داشتن کارمندان بخش آموزشی بی بی سی مادر را هم فراهم می کند!

همانطور که می بينيد بی بی سی مادر از ضعيف بودن پرسنل تلويزيون فارسی، استفاده دو گانه ای ميکند: هم کارمندان آتی خود را تعليم می دهد و هم حقوق کارمندان بخش آموزشی بی بی سی مادر را تضمين می کند، وهمه اين ها از سر خير وجود پرسنل ضعيف تلويزيون بی بی سی فارسی است.

بودجه ای که به اين ترتيب صرف آموزش پرسنل ضعيف بی بی سی می شود، در اصل می توانست صرف بهبود درآمد فيلمسازان برنامه آپارت شود تا با شرايط بهتری فيلم بسازند، در حالی که بی بی سی فارسی به نوعی با کم دادن به فيلمسازان و ايجاد فشار حرفه ای و معيشتی بر آنها، بودجه آموزش را تامين می کند. به عبارت ديگر اين فيلمسازان ايرانی هستند که بطور غير مستقيم بودجه پروژهای بی بی سی مادر را با سختی هايی که می کشند تأمين می کنند!

بنظر می رسد که دوستان وسردمداران هموطن ما در اين شبکه يا متوجه اين مسئله نيستند ويا شايد هم هستند اما برای خود آنها نيز تلويزيون بی بی سی فارسی فقط يک نردبان ترقی برای رفتن به تلويزيون بی بی سی مادربعنوان يک آرزوی ديرينه است. آرزويی که قبلأ امکانی برايش نداشته‌اند و حالا از اين شرايط طلايی می خواهند بهره برداری لازم را تا حد ممکن بکنند. نتيجه اين می شود که اين دوستان از اين اجحاف غيرقابل قبول چشم پوشی می کنند تا روابط خود را با دوستان و سردمداران انگليسی حفظ کنند. و اينگونه است که هموطنان ما در اين شبکه عزيزمان نخشان هميشه در دست انگليسی هاست و بدون اجازه آنها حتی آب نمی خورند. در مسندند ولی قدرت تصميم گيری آنچنانی در مورد آينده اين کانال تلويزيونی ندارند! و تمام اين مشکل از آنجا شروع می شود که هم زبانان ما در اين شبکه بعلت نداشتن تجربه های لازم تلويزيونی هميشه محتاج کارمندان انگليسی هستند.

و اين بطرز فجيعی دردناک است! انگار دوستان مدرن، با تحصيلات عاليه و روشنفکر ما از تاريخ هيچ نياموخته اند. بقول دوستی که می گفت تلويزيون بی بی سی فارسی شده است آزمايشگاه؛ همانطور که در قديم دولت های قدرتمند فشنگ واسلحه های خود را اوّل در کشورهای جهان سوّم آزمايش می کردند وبعد آنها را به بازارهای جهان عرضه می کردند، امروز هم تلويزيون بی بی سی فارسی آزمايشگاه مدرن اين روش های حقيرانه شده است. چه کنيم که ما جهان سوّمی هستيم و بيش از اين لياقت نداريم!

نتيجه اين شده است که ما به مردم تشنه، با فرهنگ، سلحشور و مدرن خود در ايران، افغانستان و تاجيکستان می گوييم که خانم ها و آقايان شما بيشتر از اين لياقت نداريد چون ما بايد از نردبان ترقی وجود شما بالا برويم.

و اين را کسی که مدير راه اندازی تلويزيون بی بی سی فارسی بود با هوشياری درک کرده بود و بخوبی می دانست که استخدام فارسی زبانان بدون تجربه تلويزيونی و تشنه قدرتی که تا آن زمان اين قدرت از آنها سلب شده بود، نتيجه اش اين خواهد بود که دوستان بسيار با شعور راديويی ما هميشه محتاج کارمندان انگليسی خواهند بود. (البته از نظر من استفاده از کارمندان انگليسی در اين شبکه در شرايط خاصی هيچ اشکالی ندارد اما نه به اينگونه آزمايشگاهی، که به تلويزيون بی بی سی فارسی تحميل شده است.)

کارمندان شبکه بی بی سی فارسی هم فعلا از اين امکان طلايی دارند در تجربه اندوزی برای روز مبادا استفاده می کنند که اگر روزی چنانچه تلويزيون بی بی سی فارسی بر اساس زدوبند های سياسی و اقتصادی بسته شد، آنها شانس داشته باشند که جذب تلويزيون بی بی سی مادر و ديگر کانال های تلويزيونی انگليس بشوند. از اين روست که برای استفاده ازاين امکان طلايی، با هم دعوا دارند که چرا فلانی اينقدر زياد مجری فلان برنامه است و من نيستم. يا اينکه چرا فلانی زيادتر از همه امکان تهيه برنامه دارد و من ندارم. يا من هم می خواهم سر دبير برنامه فلان قسمت بشوم. و از سر اتفاق همه آنها هم دوست دارند که جلوی دوربين ظاهر شوند، فارغ از اين که قابليت های لازم را دارند يا نه. و اين به جايی رسيده است که سر دبيران بخش ها، مجری برنامه هم شده اند.

در اين مورد بهزاد بلور از همه سبقت گرفته است و در برنامه های مختلف بيشتر از همه حضوردارد. گرچه من از او خوشم می آيد و قابليت های خوبی هم دارد اما ايشان بايد توجه کند که از اين برنامه ها فقط برای ستاره کردن خودش استفاده نکند. وقتی برنامه ای راجع به ستاره ها ساخته می شود رسم بر اين است که ستاره ها بدرخشند و نه ايشان. البته کنترل اين مجری دوست داشتنی بايد در دست سردبيران مربوطه و تهيه کنندگان ناظر اين برنامه ها باشد به شرطی که متوجه اين نکته ظريف اما ضروری شده باشند.

در اينجا بايد اين نکته را به صراحت تاکيد کنم که در اين شبکه همکارانی هستند که صادقانه فعاليت می کنند ولی فضای غالب موجود همين است که در اين مقالات ترسيم کرده ام. در مقالات آينده، تأثير ضعف تيم مديريت، که ناشی از بی تجربگی آنها در کارهای تلويزيونی و يا نداسـتن زبان فارسی است، و باعث پائين بودن کيفيت برنامه شده است، صحبت خواهم کرد. اما فعلأ بر گرديم به سبک، روش و رسم مديريت موجود در تلويزيون مادر و کمبود آن در تلويزيون بی بی سی فارسی بخاطر رقابت در خودنمايی و سبقت گرفتـن از هم در پلوخوری که ممکن است بعدها ديگر دستشان به آن نرسد.

در تلويزيون مادر و ديگر کانال های معتبر، رسم بر اين است که مجريان خبری فقط در ساعات خاصی برنامه اجرا می کنند. اين روش باعث می شود که يک نوع حس نزديکی بين مردم و شخصيت های تلويزيونی ايجاد شود و وقتی تماشاچی تلويزيون را در ساعت خاصی روشن می کند دوست دارد چهره آشنايی را که با او ارتباط برقرار کرده است، ببيند. اما در تلويزيون بی بی سی فارسی اينگونه نيست و برنامه اخبار در ساعت خاصی توسط مجريان مختلف اجرا می شود. اين باعث می شود که تماشاچی دچار دلتنگی شود؛ انگار دوست نزديکی را که به او اعتماد دارد از دست داده است.

بنظر می رسد که مجريان برای اجرای برنامه های خاصی مثل ۶۰ دقيقه با هم دعوا دارند. وگرنه دليل اين ناهماهنگی اصلأ قابل درک نيست. در اينجا يک ضعف مديريتی در کنترل اين همه سبقت گرفتن ها از يکديگر کاملا مشهود است. بايد جلوی اين آش شل قلمکار گرفته شود وبعنوان مثال کسی که مجری برنامه ورزشی است نبايد مجری اخبار مهم اين شبکه، "۶۰ دقيقه"، باشد. البته هيچکس منکر دادن امکان به مجريان مختلف برای کسب تجربه نيست، اما بايد اين به همان شکلی باشد که بی بی سی مادر عمل می کند و نه به اين وضعيت آشفته بازاری که ما در بی بی سی فارسی شاهدش هستيم. بايد تغييری در اين وضع ايجاد شود.

از آنجا که اين کار خيلی ساده ای است، پيشنهاد می کنم که مديران مسئول يک مقداری جلوی اين کارها را بگيرند واز نظر سبک يک نوع هماهنگی ايجاد کنند.اين مديران هيچ آموزش خاصی لازم ندارند و راه دوری نبايد بروند، فقط کافی است که با کمی استعداد بخرج دادن، يک مقداری تلويزيون مادر را تماشا کنند؛ حتما خيلی چيز ياد خواهند گرفت.

بی تجربگی کارمندان راديويی در کارهای تلويزيونی و فارسی ندانستن کارمندان انگليسی، در کيفيت برنامه ها آثار بدی گذاشته است. در اينجا بايد صريحأ تاکيد کنم که من در مورد کار کردن فارسی زبانان و انگليسی ها در کنار هم در اين شبکه هيچ مخالفتی ندارم. ولی وقتی فارسی زبانان از تجربه های لازم تلويزيونی برخوردار نيستند و انگليسی ها هم زبان فارسی نمی فهمند، وضمنأ تلويزيون بی بی سی فارسی فقط موقتی ويک پل ترقی برای انگليسی هاست و نمی خواهند که خودشان را در گير کنند و برايش وقت زيادی بگذارند، اين همکاری از هرگونه احساس تعهد و تعلق تهی می شود و هيچ انرژيی صرف بهبود برنامه ها نخواهد شد. مشکل در اينجا نه از همکاری انگليسی ها و فارسی زبانان در کنار هم بلکه از انديشه خود کوچک بينی تيم مديريت شبکه فارسی و پذيرش بی چون و چرای هر غير متخصص انگليسی ناشی می شود.

اين البته پديده تازه ای نيست. دوستی که ساليان سال در ايران پروژه های توسعه را بطور مشترک با خارجی ها اجرا و مديريت می کرد دردآشنای اين معضل کهنه بود و به من نمونه هايی از کارهای مشترک را ارائه کرد که در شرايطی که مدير ايرانی تخصص و تسلط کامل به موضوع تحت مديريت خود داشته ، و از اعتماد بنفسی برخوردار بوده که در آن کوچکترين حس حقارتی نسبت به چشم آبی ها راهی نداشت، اين همکاری مشترک به معنای واقعی اتفاق افتاده و آثار مثبتی هم برای مردم و هم در حيطه های تخصصی مديريتی بر جای گذاشته است. اما در غياب اين دو عنصر، همکاری با خارجی ها، هميشه در ايران ختم به تفريح آنها و شبيه مرخصی شده است تا آنها از کارهای سخت ساليانه در کشور خودشان رفع خستگی کنند، که حاصلش نه تنها هزينه های بی ثمر از جيب مردم بوده، بلکه فرصت های تبادل متوازن دانش و تجربه برای مردم ايران نيز به باد رفته است.

مديری که تسلط و تخصص لازم را در حوزه مديريت خود داشته باشد و کمی هم نسبت به مردم و حوزه کاری خود احساس تعهد کند، هرگز تن به همکاری با مشاوران و همکاران غير متخصص خارجی به صرف خارجی بودن نمی دهد. اگر مديران تلويزيون فارسی که عافيت انديشی می کنند به همکاران بی تخصص انگليسی تن ندهند و مديريت تخصصی سطح بالا ارائه کنند، به اين عافيت سريعتر، معقول تر و انسانی تر دست پيدا می کنند. اما طبيعی است که مديريت کردن يک فرد غير ايرانی متخصص از عهده تيم ضعيف مديريتی بر نمی آيد، پس آن ها راهی جز تن دادن به چشم آبی های غير متخصص ندارند، بخصوص اگر که هنوز اين حس حقارت تاريخی برتری هر چشم آبی در تيم مديريت ايرانی پنهانی عمل کند، مديريت آن ها نمی تواند از آنچه که در بی بی سی فارسی ديده می شود، فراتر برود.

اما ببينيم که آثار اين همکاری در وضعيت ضعف مديريتی برنامه های تلويزيون فارسی چه بوده است. من بارها شاهد بودم که گوينده چيزی می گويد و تصوير چيز ديگری نشان می دهد که با گفتار ناهماهنگ است. و اين باعث گيج شدن تماشاچی می شود. انگار خبرنگار، اول مطلب را نوشته بدون اينکه به اين فکر کرده باشد که آيا تصاويری که لازم دارد در دسترس هستند يا نه. مونتور يا همان تدوينگر هم که زبان فارسی نمی داند چندان متوجه اين ناهماهنگی نمی شود. در نظر داشته باشيد که مونتور طبق تعريف فردی است که ضمن شناخت کيفيت هنری تصوير و صدا، با کاربرد وسايل و تجهيزات و دستگاه های مونتاژ فيلم و ويديو آشنايی کامل دارد. و حالا تصور کنيد کسی را که زبان فارسی نمی داند و تدوينگر برنامه های فارسی است. و طبيعی است که "شناخت کيفيت هنری تصوير و صدا" تبديل می شود به يک امر فنی نه محتوايی. خبرنگار هم که موظف است مطلب را بر اساس تصاوير مونتاژ شده دوباره نويسی کند يا متوجه نمی شود ويا اينکه آن را زير سبيلی در می کند. سر دبير فارسی زبان بی تجربه تلويزيونی هم يا متوجه اين اشتباه نمی شود و يا نمی داند که چه راه حلی پيشنهاد دهد. سر دبير انگليسی هم که در اين مورد کاملأ شوت است.

اين مشکل ناهمخوانی را من در تلويزيون های انگليس هرگز مشاهده نکرده ام. بخصوص در برنامه های اخبار، گنگی تصوير و کلام از گناهان کبيره است چرا که هدف از توام کردن تصوير و صدا برقراری رابطه بسيار مستقيم و صريح تماشاچی با موضوع خبر است. يکی از دوستان، نمونه ای از اين نوع اشتباهات در برنامه های اخبار تلويزيون بی بی سی فارسی نقل می کرد که بازگويی آن در اينجا خالی از لطف نيست.

در گزارشی از يک دانشجوی يمنی که می خواست هواپيمايی را منفجر کند، خبرنگار راجع به اين شخص صحبت می کند و تصاويری از خيابان های يمن و چهره هايی از مردم که به دوربين نگاه می کنند، نشان داده می شود. دراين ميان خبرنگار اسم جوان متهم را ذکر می کند و تماشاچی حواسش پرت می شود و برای چند لحظه فکر می کند که اين اسم برده شده از مـتهم، يکی از همان مردمی است که به دوربين نگاه می کنند. ۱۲ ثانيه بعد عکسی از يک جوان برای مدت ۱۵ ثانيه نشان داده می شود و گوينده اصلأ اسمی از اين فرد نمی برد و تماشاچی دوباره حواسش پرت می شود و نمی داند که اين شخص کيست و اصلأ به مطلب جالبی که گوينده راجع به اين اتفاق مهم می گويد نمی تواند توجه کند. بعد از مدتی گيجی، حدس می زند که شايد اين عکس متعلق به آن جوانی باشد که می خواسته هواپيما را منفجر کند واسمش حدود ۲۵ ثانيه قبل روی تصاوير مردم در خيابان های يمن برده شده است! يعنی تصاويری که بايد به کمک خبر بيايد که سرعت انتقال و دريافت خبر را در بيننده افزايش دهد، تبديل به يک معمايی می شود که در تمام طول جريان خبر، بيننده مشغول کشف آن معما می شود.

اگر اين عکس در همان زمان که گوينده برای اولين بار اسم اين جوان مـتهم را می برد نشان داده می شد مشکل براحتی و سادگی حل می شد. اما سر دبير مسئول، اصلا متوجه اين گنگی نمی شود تا از خبرنگار و مونتورش بخواهد که اين اشتباه ابتدايی را تصيح کنند.

از اين گونه اشتباهات نمونه های بيشماری وجود دارد که احتياج به بررسی دقيق توسط مسئولين امر دارد. اگر چنين اشتباهی در اخبار بی بی سی مادر اتفاق می افتاد، که من هرگز آن را مشاهده نکرده ام، با آن بطور جدی و شديد برخورد می شد. اما در تلويزيون بی بی سی فارسی اينگونه نيست. چرا؟

من در مقالات بعدی به چگونگی اين تضاد دو گانه در استاندارد بی بی سی مادر(يکی برای شبکه انگليسی اش وديگری برای تلويزيون فارسی)، عدم شفافيت مديريت در قبال مردم، مشکل کارمند منشی وبالا رفتن خود خواهانه از پله های ترقی به هر قيمتی، خواهم پرداخت و اثراتش را در تک تک برنامه ها چه از نظر سبک و محتوا تجزيه و تحليل خواهم کرد.

اما می خواهم با يک سوال فرضيه ای، بحث اين هفته را پايان دهم: اگر بپذيريم که تلويزيون بی بی سی فارسی آزمايشگاهی برای تعليم و تربيت شود، چرا اين در مورد نسل دوم و سوم مهاجر فارسی زبان مان، البته نه فقط در جلوی دوربين بلکه در زمينه های تکنيکی و برنامه سازی، چندان مورد استفاده قرار نمی گيرد؟ اين ها هم بايد سهمی در اينجا داشته باشند. اين نسل جديد و پدرانشان با ماليات هايی که می دهند حقوق شما و هزينه چرخاندن اين شبکه را متحمل می شوند. و از طرف ديگر اين نسل جديد می تواند سرمايه عظيمی برای آينده درخشان اين کانال تلويزيونی باشد که ثمرات آن را هم مسئولين اين شبکه و هم ما تماشاچيان ميليونی در آينده خواهيم ديد.

ولی واقعيت امر اين ست که ما اساسا با آزمايشگاه شدن اين تلويزيون مخالفيم و نمی خواهيم که تاوان اين سودجويی های خودخواهانه را بپردازيم و تحمل تجربه های آزمايشگاهی تلويزيون مادر را در تلويزيون بی بی سی فارسی نداريم. بدون شک، اصلا انسانی و منطقی نيست که اين روش در اين شبکه ادامه پيدا کند و مسئولين امر بايد هر چه سريعتر در اين فضای نا سالم تغيير اساسی و جدی ايجاد کنند.

شاهين بوستانی – ارديبهشت ۱۳۸۹ لندن

shahinbostani@hotmail.com
http://www.mybbcpersian.com


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016