شنبه 4 اردیبهشت 1389   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

شايد به‌زودی همه‌مان خاطره "پزشک ايرانی باسواد" را فراموش کنيم، نوشته‌ای از يک پزشک ساکن ايران

من يک پزشکم . می دانم که از جريان تقلب وحشتناک امتحان کمتر کسی خبر دارد. ما يک قشری هستيم که انگار بلديم مدام کتاب بخوانيم و سرمان لای خروارها کتاب گم باشد . امتحانات سخت و پشت سر شايد هيچ وقت به ما مجال نداد که سرمان را بالا بگيريم و به اطراف با دقت نگاه کنيم . ارتباط ما با همکاران خيلی قوی نيست و به نظر می رسيد بيشتر از جنس رقابت است تا همدلی و هم فکری اما چند روزی است که بلايی به سر مون آورده اند که همه تقريبا همدل شده ايم. هم درد شده ايم و شايد همراه.



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


سال هاست که در امتحانات تخصص ، تقلب می شود همه اين را می دانند اما اين بار فرق دارد. درست همانند تقلب انتخابات رياست جمهوری دهم که دوره های پيش فرق داشت. صدای مرا از پشت ميز و صندلی های کتابخانه ها می شنوی . ما در کتابخانه زندگی می کنيم . هميشه دلم می خواست در تجمعات ماجرا های بعد از انتخابات شرکت کنم اما نمی توانستم . امتحانات موسسه آموزشی دکتر کرمی که به طور هفتگی برگزار می شد در طول تظاهرات ها و هيچ وقت ديگری از سال متوقف نمی شوند. حجم درسی که برای هر هفته بايد بخوانی آنقدر هست که فقط با زندانی کردن خودت در کتابخانه از عهده خواندن آنها بر می آيی . من از آن زمان تا کنون به کمک مردمی که رای شان دزديده شده بود نيامده بودم نشستم و درسم را خواندم .حالا چه طور می تونم انتظار داشته باشم کسی به ياری من بيايد که رتبه ام دزديده شده . از کسی ياری نمی خواهم . فقط می خواهم با کسانی که رای شان در انتخابات دزديده شد حرف بزنم. احساس ما پزشک ها الان مثل حس شماست بعد از انتخابات است. سخت تقلب شده . و سخت می گذرد بر ما که همه زندگی مان را وقف اين آزمون کرده بوديم. يک تقلب وسيع و باور نکردنی . رتبه های ما ۴ برابر نمره های پارسال است . برای همين رتبه برای اين که خودت را بالا بکشی بايد با چنگ و دندان با باهوش ترين و درس خوان ترين های اين مملکت رقابت کنی تا رتبه ات را به دست بياوری . حالا اين رتبه های ما رو به سادگی دزديده اند . مثل روز روشن است . اظهر من الشمس است . خدايا . رتبه يک عدد ساده نيست. رتبه همه زندگی ماست. يعنی همه روز ها و شب هايی که با اراده درس خوانده ايم . همه ساعت هايی که از همسر و مادر و پدر و خانواده ام دريغ کرده ام . همه فيلم ها و کتاب های غيردرسی و تفريحی که فرصت خواندنشان را نداشته ايم . رتبه من حاصل همه حسرتی است که پا به پای مردمم بروم در خيابان و فرياد بزنم رای مرا پس بدهيد .اما نرفتم . از پشت صندلی چوبی کتابخانه ملی بلند نشدم و فقط خواندم و خواندم . باورم نمی شد که نمره ها و رتبه های ما را هم بدزدند و به قيمت خون پدرشان بفروشند و هيچ . و حالا همان هيچ شده است نصيب ما پزشکان تو سری خوری که در اين کشور کسی بهايی برای تخصص آنها نمی پردازد.
ديروز جلوی وزارت خانه جمع شده بوديم . از قبل تصميم داشتيم همه دوستان و آشنايان خبر نگارمان را هم با خبر کنيم تا بيايند و گزارش حال ما را بنويسند و يا حداقل خبر بدهد که چنين تجمعی در ايران برگزار است. نشستيم کف سالن ورودی وزارت خانه و زار زديم که رتبه های ما را پس بدهيد. فرياد زديم که بی سواد ها و بی وجدان ها دارند رتبه ها را خريد و فروش می کنند. فرياد زديم چگونه می شود سلامت مردم را سپرد بر اين نا مردمانی که با پول رتبه های ما را دزديده اند، تقلب کرده اند اما دريغ که فقط نگهبانان و مسوولان حراست وزارت خانه صدايمان را می شنيدند.
ورودی وزارت خانه با همان جمعيت معترض بسته شد. درگيری شد . شعار داديم مجبورشان کرديم که معاون وزير را بفرستند سراغمان تا حرف هايمان را بشنود .اما انگار همه اتفاقات ديروز خواب بوده اند. هيچ کس نيامد. اصلا ديده نشديم. نه صدا و سيما و نه هيچ کدام از روزنامه هايی که قول هم داده بودند خبر نگاری نفرستادند. اما دروغ هم نبايد گفت. شرممان باد اگر از دشمنان تنها دروغ را بياموزيم . يک آقای جوان با انبوهی محاسن و يقه ای که دکمه هايش را تا انتها بسته خودش را به عنوان خبرنگار معرفی کرد. گفته بود از " فارس نيوز" آمده است. همين که فهميديم خبر نگار است دورش حلقه زديم و شروع کرديم به توضيح دادن . مقنعه هايمان را جلو کشيديم که احترامی گذاشته باشيم به اعتقاداتش هرچند که موهای آشفته و چشم های سرخ و مانتو های خاکی مان هيچ مومنی را نمی توانست به گناه بياندازد. برای راحتی او وقتی به چهره مان نگاه می کند مقنعه ها را کشيديم جلو و او برای راحتی بيشتر پشت کرد به ما بد حجابان. رفتيم دور تر تا مزاحم کارش نباشيم و با پيغام و پسغام حرف هايمان را به همکاران مرد گفتيم تا به گوشش بخوانند. او هم يادداشت بر می داشت و ما پزشکان ساده لوح از دور به يادداشت برداشتنش چه اميدوارانه نگاه می کرديم.
اما هيچ خبری از حضور دويست نفره ما در هيچ رسانه ای نبود يا اگر بود چنان در حاشيه ماند که هيچ کس نفهميد ما ساعت ها در مقابل وزارتخانه نشستيم و کسی به داد ما نرسيد . همه چيز در امن و امان است . هيچ دزدی و تقلبی انگار رخ نداده است. هيچ رتبه ای جا به جا نشده است. همه ۲۰۰ نفر پزشکی که آنجا بوديم دچار توهم شده ايم . دچار سايکوز حاد دسته جمعی شده ايم همه مان را بايد فرستاد بخش روانپزشکی بستری شويم . لابد اين ادعای فارس نيوز است که به خودش زحمت نداد يک جمله از تجمع ديروز ما بنويسد.
وقتی ديروز که همگی منت خبرنگار فارس را می کشيديم ياد همه خبر نگارانی افتادم که يا در زندان هستند و يا در گوشه ای از غربت آواره شده اند. جای خالی همه خبرنگارانی که اين روزها نيستند را با مغز استخوانم حس کردم.
دلم می خواست حداقل به شما خبرنگاران دور از خانه بنويسم: اگر روزی به اين سرزمين بازگشتيد و کسالتی داشتيد مبادا به بيمارستانها و درمانگاه های اينجا سری بزنيد که اين روز ها پزشک های قلابی با تخصص های قلابی با نمره ها و رتبه های فروشی همه جا هستند . ديگر آنقدر زياد شده اند که شايد به زودی همه مان خاطره "پزشک ايرانی باسواد " را فراموش کنيم .


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016