واکنش دکتر ملکی در برابر اتهام محاربه: ما را ز سر بريده میترسانی، جرس
بهاره آزادی ـ شبکه جنبش راه سبز (جرس): اظهارات اخير محمد شريف، وکيل دکتر ملکی در رابطه با موارد اتهامی وی بر اساس کيفرخواست صادره و درج اتهام محاربه در بين ساير اتهامات مندرجه انگيزه ای شد که به دنبال اطلاع از واکنش دکتر ملکی و خانواده وی در مقابل اتهام ياد شده برآييم. گفتگو با ملکی پدر به دليل بيماری و فشار زندان و ازسرگيری مداوا امکان پذير نشد، از همين رو اقدام به گفتگو با عمار ملکی فرزند دکتر ملکی کرديم. عمار ملکی با اشاره به رنجهای خانواده بخصوص مادر در غياب پدر، از روحيه بالای دکتر ملکی به رغم مشکلات فراوان جسمی او سخن گفت.
ملکی با بی ربط خواندم اتهام محاربه به ايشان آنرا تنها باعث خجالت سيستم قضايی خواند. او بر اين باورست که اتهام مضحک و واهی ارتباط شخصيتی چون پدر و البته بسياری ديگر از فعالان دانشجويی و حقوق بشری با مجاهدين، تنها به اعتبار اين گروه می افزايد و چيزی از اعتبار اين افراد شناخته شده نمی کاهد.
او می افزايد پدر چون فعاليت سياسی اش هرگز معطوف به کسب قدرت نبوده و تنها برای دفاع از حقوق مردم و طلب آزادی ملتش مبارزه کرده، از همين رو مصلحت انديشی سياسی نمی کند و هرگز از گفتن حقيقت حتی اگر باعث اتهامهايی بيمورد و هزينه سنگين هم شود، دست برنداشته است.
ملکی در پايان اين گفتگو می گويد: انگار با اين اتهام قصد ترساندن ايشان و شايد ديگر فعالان مدنی را داشته باشند که البته به نظر می رسد کمی خامی کرده اند. وقتی از پدر درباره احساسش نسبت به اين اتهام سوال کردم برايم اين شعر را خواند:
صدها گل سرخ و يک گل نصرانی
ما را ز سر بريده می ترسانی
گر ما ز سر بريده می ترسيديم
در مجلس عاشقان نمی رقصيديم
در ادامه متن کامل اين گفتگو به نظر شما می رسد:
لطفا در مورد شرايط روحی وآثار زندان بر وضعيت جسمی آقای دکتر ملکی قدری توضيح دهيد؟
وضعيت ايشان بلحاظ جسمی بدليل شرايط زندان بديهی است که از قبل بدتر شده است. مدت طولانی نشستن و خوابيدن و نداشتن امکان تحرک باعث شده که بدن ايشان بسيار ضعيف شود. تا پيش از بازداشت پدر به طور مرتب پياده روی و حتی کوهنوردی سبک می کرد و در دوران درمان هم خانه نشين نمی ماند و سعی می کرد تحرک داشته باشد. از سوی ديگر در اثر هوای نامساعد و فضای متراکم زندان ايشان به يک سرماخوردگی مزمن دچار شده اند که سينه ايشان را مشکل دار کرده و به همين دليل سرفه های شديدی دارند که البته تحت درمان هستند. از زمان آزادی درمان معطل مانده سرطان پروستات دوباره از سر گرفته شده و آزمايشات مختلفی داده اند تا متناسب با نتايج، روال درمانی را تنظيم کنند. بلحاظ روحی البته در دوران زندان هم از روحيه بالايی برخوردار بودند و در زندان حتی به جوانان زندانی نيز روحيه می دادند.
ايشان چه مدت در زندان بودند و شرايطشان در زندان چگونه بود؟ بر شما و ديگر اعضای خانواده در غياب ايشان چه گذشت؟
ايشان به مدت ۱۹۱ روز يعنی بيش از ۶ ماه در زندان بودند. حدود سه ماه را در انفرادی و بقيه آنرا در بندهای عمومی در قسمتهای مختلف زندان اوين بودند. بزرگترين مشکل خانواده در اين مدت نگرانی از وضعيت سلامتی و در اصل خطر جانی بود که ايشان را تهديد می کرد. در عين حال هر کس از اعضای خانواده به طريقی از اين نگرانی رنج می برد. اينجانب که در خارج از کشور مشغول به تحصيل هستم، در اين مدت دوران سختی را سپری کردم چرا که امکان تمرکز بر روی دروس براحتی وجود نداشت و کار زيادی هم از دستم برنمی آمد. به هر حال اين تجربه را هم مثل تجارب ديگر اسارت پدر سعی کرديم که با توکل به پروردگار تا حد امکان صبوری کنيم و اميد به اين داشته باشيم «که رحم اگر نکند مدعی خدا بکند.» از سوی ديگر رنج و فشار مضاعفی بر روی مادر بود زيرا که ايشان خود از بيماريهای زيادی رنج می برند و با توجه به سن و وضعيت جسمی ايشان، رفت و آمد زياد به زندان و دادستانی و جاهای ديگر واقعا کار نفس گير و طاقت فرسايی برايشان بود. مخصوصا که متاسفانه ماموران خرد و کلان هم بعضا با بی اخلاقی و بی ادبی برخورد می کردند.
بازداشت اخير ايشان ، چندمين مرتبه بازداشت دکتر ملکی حساب می شود؟ اتهامات سابق چه بود؟
اين سومين باری است که آقای دکتر ملکی در جمهوری اسلامی تحت بازداشت طولانی قرار گرفتند. ايشان يک بار بين سالهای ۶۰ تا ۶۵ بدليل مخالفت با انقلاب فرهنگی و البته با اتهام واهی همکاری با گروههای ضد انقلاب در زندان بودند و بار دوم هم در اواخر سال ۷۹ به همراه جمعی از فعالان ملی-مذهبی با اتهام براندازی به مدت ۶ ماه در زندان بودند که البته اين اتهام هم از طرف وزارت اطلاعات وقت مردود اعلام شد و اينبار هم بار سوم بود که ايشان روانه زندان شدند.
موارد اتهامی اين بار ايشان چيست؟
اين بار همانگونه که چند روز پيش وکيل شان اعلام کردند ظاهرا اتهامات مختلفی را به ايشان وارد کرده اند. توهين به آيت الله خمينی و مقام رهبری و تبليغ عيله نظام و البته از همه عجيب تر اتهام مضحک محاربه است.
درباره اتهام محاربه آيا قبل از اعلام وکيل، شما و ايشان در جريان بوديد؟
ظاهرا از ابتدای بازداشت بازجويان درباره اتهام ارتباط با گروههای غير قانونی به دفعات ايشان را مورد بازجويی قرار دادند و انگار از ابتدا نيز چيزی شبيه همين اتهام را در پرونده ايشان قرار داده بودند. البته اين اتهام از آنجا که ايشان در زندان و تحت بازجويی بودند قطعی نبود. اما به هر حال بنظر ميرسد که طبق آخرين شواهد يکی از وکلا، اين اتهام را در پرونده دکتر ملکی قرار داده اند. البته ايشان همواره اتهام ارتباط با هر گروه و سازمانی را قويا رد کرده اند. همانطور که گفتم اولين بار هم اتهام ارتباط با مجاهدين در سال ۶۰ نيز به ايشان زده شده بود و ايشان تحت فشار و شکنجه های شديد برای اعتراف کردن به اين مساله قرار گرفت. اتفاقا مدارک و شواهد مکتوبی که وجود داشت ثابت می کرد که هيچ وقت ايشان وابستگی به هيچ گروه و سازمانی نداشتند و حتی زمانيکه در انتخابات دور اول مجلس اين گروه از آقای ملکی حمايت کردند، در روزنامه وقت ايشان اعلام کرد که مستقل است و کانديدای هيچ جريانی نيست. حال گويی دوباره همان اتهامات واهی مطرح شده است و البته اين مساله فقط مختص به کسی مثل ايشان هم نيست که اين روزها درباره بسياری از فعالان دانشجويی و حقوق بشر هم اين اتهام مطرح می شود.
واکنش ايشان و خانواده در مقابل محارب دانستن ايشان چه بود؟
واقعا اتهام محاربه به ايشان بسيار بی ربط است و تنها باعث خجالت چنين سيستم قضايی خواهد بود. پس از شنيدن اين اتهام در صحبتی که با پدر داشتم او بر اين مطلب تاکيد داشت که اصلا در اينباره بحث شخصی مطرح نيست و از نظر ايشان تکليف آنچه بايد يکبار برای هميشه روشن شود مساله متهم کردن افراد به محاربه است. اين بساط که هر روز به بهانه ای کسی از جوان ۲۰ ساله تا پيرمرد ۸۰ ساله به دلايل واهی به محاربه متهم شوند بايد برچيده شود. خوشبختانه بعضی از حقوقدانان و مراجع هم درباره اتهام محاربه سخنانی گفته اند و کاش که تمامی فعالان سياسی و مدنی در اينباره موضعگيری کرده و در برابر آن سکوت و بی تفاوتی نشان ندهند.
اصولا دليل اين نحوه برخورد و اين اتهام را چه می دانيد؟
ببينيد ظاهرا بر طبق سخنان وکيل پرونده، اتهام محاربه به دکتر ملکی بر طبق ماده ۱۸۶ قانون مجازات اسلامی عنوان شده که در اين قانون عضويت و هواداری از سازمانهايی که به طور مسلحانه با حکومت مبارزه می کنند را مصداق محاربه می داند. نخست آنکه مساله عضويت و طرفداری ايشان از گروههای مسلح بسيار مسخره است اما برای دانستن اينکه چرا اينگونه اتهامی را ميزنند بايد دو نوع حمايت را از هم جدا کرد. يکی همکاری، حمايت و طرفداری يک نفر از سازمانها و گروههای مخالف است و ديگری حمايت کسی از حقوق انسانی افراد فارغ از وابستگی شان به گروه و سازمان و حزب آنها. جمهوری اسلامی اساسا اين تقسيم بندی را سهوا يا عمدا در نظر نمی گيرد تا بتواند کسانيکه در دسته دوم قرار دارند را به اتهامی که برای افراد دسته اول در نظر گرفته متهم و محکوم کند. اين مساله در اتهامها و حکمهای سالهای اخير بسيار رايج شده است.
دکتر ملکی همواره در تمامی سالهای پس از انقلاب و حتی در رژيم سابق هم مرامش دفاع از حقوق انسانی افراد فارغ از وابستگی شان به دسته، گروه و يا سازمان سياسی و يا اجتماعی خاص بوده است. از اين جهت ايشان پايمال شدن حقوق انسانی يک فرد با تفکر چپ يا راست، مذهبی يا سکولار، مجاهد، فدايی، سلطنت طلب ،ملی، ملی-مذهبی، هويت طلب و هر دگرانديش ديگری خواه طرفدار ويا مخالف نظام را برنمی تابد. ايشان در تمامی اين سالها با حفظ استقلال شخصی خود و دوری از هر گونه دسته بندی سياسی از بسياری افرادی که حقوقشان پايمال شده دفاع کرده اند. همين مساله باعث شده که دکتر ملکی به عنوان يک شخصيت ملی مورد احترام گروههای سياسی با مرامهای مختلف و حتی متضاد باشد.
برای اثبات اين ادعا شواهد بسياری هست و می توان در مصاحبه ها و نوشته های دکتر ملکی آنها را يافت.
اتفاقا جالب است بقول خود پدر زمانيکه آقايان سران فعلی نظام افتخارشان اين بود که با سران مجاهدين نشست و برخواست دارند، ايشان در آن زمان هم مستقل بود. اتفاقا اين مستقل بودن ايشان و در عين حال دفاع از حقوق انسانی افراد است که ظاهرا خيلی برای مقامات امنيتی نظام آزار دهنده است زيرا که آنها علاقه دارند که دفاع از حقوق انسانی افراد، فارغ از تعلقات فکری و عقيدتی شان، در ميان فعالان رايج نشده تا بدين وسيله با استفاده از سکوت ديگران، بتوان هر کس را مورد ظلم و حذف قرار داد و از ترس انگ طرفداری از اين گروه يا آن حزب، صدای اعتراض و حق خواهی بلند نشود.
بنظر شما چرا مقامات امنيتی جمهوری اسلامی تفاوت بين اين دو نوع حمايت را تشخيص نميدهند و يا نمی خواهند بدهند؟
در پاسخ اين سوال مساله نگاه خودی و غير خودی نهفته است. بسياری از اين آقايان امنيتی فکر می کنند که تنها از حقوق انسانی کسانی بايد دفاع کرد که با ما هست و ما را قبول دارد و اگر افرادی مخالف آقايان هستند ديگر هر نوع دفاع از حقوق انسانی آن افراد گويی به معنای طرفداری از وابستگی آنهاست. يعنی در تفکر اين حضرات امنيتی اين تفکيک قابل تصور نيست که شما می توانيد طرفدار يک سازمان يا عقيده و روش نباشيد، اما از حقوق انسانی افرادی که به آن مسلک و گروه وابسته اند حمايت کنيد و در برابر نقض حقوقشان اعتراض کنيد. اين مساله ايست که بنوعی اکثر فعالان حقوق بشر در ايران با آن مواجه هستند و بدليل همين عدم تفکيک آنها را متهم به رابطه و طرفداری با گروههای مخالف نظام می کنند. نمونه ای از اين موارد بعضی از جوانان فعالی هستند که بعضا عضو کميته گزارشگران حقوق بشر بوده و با اين اتهام مواجه شده اند.
با اين توضيحات چه مورد خاصی بوده که اتهام ارتباط با مجاهدين را به دکتر ملکی نسبت می دهند؟
با دانستن نکته قبل می توان حدس زد چرا ايشان را به طرفداری از سازمان خاصی متهم می کنند زيرا که دکتر ملکی از اولين کسانی بود که مساله کشتار وحشتناک سال ۶۷ را در حوزه عمومی و از طريق نوشته ها و مصاحبه هايشان مورد نقد قرار دادند. ايشان همواره گفته اند که اين يک وظيفه ای انسانی است که در برابر کشتار وسيعی که انسانهای زيادی را قربانی گرفت اعتراض کرد. البته بديهی است که اين مساله هرگز ربطی به طرفداری از مجاهدين و يا هر گروه ديگری ندارد بلکه حاوی يک نگاه حقوق بشری است که مقامات امنيتی جمهوری اسلامی آنرا برنمی تابند. همانگونه که مرحوم آيت الله منتظری نيز اولين کسی بودند که به اين مساله اعتراض کرده و اسنادی را در اينباره منتشر کردند و البته بديهی است که تلاش بشردوستانه ايشان به معنای طرفداری از مجاهدين نبوده است.
از طرف ديگر اتهام مضحک و واهی ارتباط شخصيتی چون پدر و البته بسياری ديگر از فعالان دانشجويی و حقوق بشری با مجاهدين، تنها به اعتبار اين گروه می افزايد و چيزی از اعتبار اين افراد شناخته شده نمی کاهد. يقينا رهبران گروههايی مثل مجاهدين آرزويشان است که در جايگاه و محبوبيت مردمی و اعتبار ملی کسانی مثل دکتر ملکی می بودند.
بد نيست به اين مساله اشاره کنم که مقامات امنيتی جمهوری اسلامی در بازجوييها دکتر ملکی را متهم کرده اند که چرا افرادی از سوی مجاهدين برای شما پيغام و پسغام می فرستند و از شما گاهی حمايت می کنند و يا اينکه بازداشت شما توسط اين جريان محکوم شده است. پاسخ ايشان هم اين بوده که روش اين گروهها هميشه اين است که برای کسب اعتبار به سراغ افراد مستقل شناخته شده بروند و با حمايت از آنها سعی کرده افراد خوشنام را به خودشان بچسبانند. همانگونه که مجاهدين سعی ميکردند آقای طالقانی را مصادره به مطلوب کنند و حتی زمانی برای مرحوم مهندس بازرگان درخواست پيوستن به انها و قبول رهبری را فرستادند. حتی اين اواخر از آقای منتظری و حتی موسوی و کروبی هم بنوعی حمايت کردند. اما اين مساله را برای کسی مبنای اتهام قرار دادن، واقعا مضحک و شرم آور است. طنز ماجرا اينجاست که اگر مهندس بازرگان هم هنوز زنده بود،لابد بخاطر آن دعوت، امروز می بايست متهم به همکاری با مجاهدين ميشد.
چرا ايشان با توجه به اين حساسيتهايی که روی ايشان وجود دارد ملاحظاتی را در سخنان و موضعگيری هايشان نميکنند؟
ببينيد اين مساله به يکی از خصوصيات شخصی پدر برمی گردد. ايشان بسيار صادقانه و بدون در نظر گرفتن پيچيدگيهای سياسی به مساله فعاليت سياسی و مدنی می پردازد. در اصل می توان گفت که او سياست ورزی به اين مفهوم که در چه زمانی مصلحت سنجی کرده، در دفاع از حقوق چه کسی سخن گفته و يا در باره آن ديگری مصلحت انديشانه سکوت کند را بلد نيستد و از اينرو هرگز اهل سياست بازی نبوده است. ايشان چون فعاليت سياسی اش هرگز معطوف به کسب قدرت نبوده و تنها برای دفاع از حقوق مردم و طلب آزادی ملتش مبارزه کرده، از همين رو مصلحت انديشی سياسی نميکند و هرگز از گفتن حقيقت حتی اگر باعث اتهامهايی بيمورد و هزينه سنگين هم شود، دست برنداشته است.
در ارتباط با اتهام محاربه يک مساله ديگر که بايد از آن بلحاظ محتوای حقوقی سخن گفت، مساله ايجاد رعب و ترس در مردم از طريق بدست گرفتن سلاح است. اين اتهام چگونه به ايشان وارد می شود؟
طرح اين اتهام برای شخصيتی با سوابق دکتر ملکی بيشتر لبخند به لب می نشاند تا ترس بر دل. دقيقا همانگونه که می گوييد و بر طبق نظر بسياری از مراجع تقليد که اتفاقا اينروزها هم در اينباره صحبت کردند، اقدام مسلحانه و داشتن اسلحه در طرح اتهام محاربه ضروری است. ايشان در تمامی ۶۰ سال سابقه مبارزاتی که دارند، هرگز از روشهای خشونت آميز مبارزه دفاع نکرده اند و همواره در نفی خشونت سخن گفته اند. تنها سلاحی هم که ايشان بدست گرفته اند قلمشان بوده است که البته در مردم نه تنها ايجاد ترس نکرده که درعوض ايجاد اميد و شور و آگاهی کرده است. اتفاقا از قلم ايشان تنها کسانی ممکن است احساس رعب و وحشت کنند که در برابر مردم قرار گرفته اند.
دکتر ملکی از ده سال پيش در نوشته هايشان همواره حکومت را دعوت کرده است تا با تن دادن به روشهای مسالمت آميز به حاکميت مردم تن دهد. از همين رو ايشان پيشنهاد رفراندوم را بارها مطرح کردند تا از آن طريق، گذاری مسالمت آميز و بدون خونريزی به ساختاری دموکراتيک در ايران صورت پذيرد.
و نهايتا اينکه فکر می کنيد هدف از اتهام محاربه چه بوده است؟
به هر حال انگار که با اين اتهام قصد ترساندن ايشان و شايد ديگر فعالان مدنی را داشته باشند که البته به نظر ميرسد کمی خامی کرده اند. وقتی از پدر درباره احساسش نسبت به اين اتهام سوال کردم برايم اين شعر را خواند:
صدها گل سرخ و يک گل نصرانی
ما را ز سر بريده می ترسانی
گر ما ز سر بريده می ترسيديم
در مجلس عاشقان نمی رقصيديم