گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
در همين زمينه
22 دی» چرايی خشونتگريزی نسل جوان ايران در گفتگو با رضا کاظمزاده، روان شناس، دويچه وله
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! زبان خشونت - زبان مدنيت: همداستان با "اخلاق در حوزه عمومی"، جواد موسوی خوزستانی، مدرسه فمينيستیمدرسه فمينيستی: ... واقعا نمی دانم که آيا وجود خشونت متراکم سياسی به همراه قهر فيزيکی به عنوان بخشی از تظاهر قدرت در ايران سبب مقبوليت و استمرار اين زبان خشن و پرخاشجو شده است يا که اين خود، بخشی از اوضاع آشفته و تاسف آوری است که به لحاظ تاريخی ما ايرانيان به آن دچار هستيم. من به سال ۱۳۸۵در کتاب «روشنفکران ايران: روايت های ياس و اميد»(۱) با تفصيل بيشتری به برخی از نمونه های زبان خشونت آميز روشنفکران پرداخته ام و در چند ماهه اخير (به خصوص در روزهای سرنوشت ساز پيش از انتخابات رياست جمهوری) ما شاهد «ويرانگری» زبانی توسط برخی از مهمترين روشنفکران معاصر ايران بوديم که کلام آنها واقعا سبب شرم و موجب نااميدی بسياری شد. متاسفانه پاره ای از نخبگان از هر دو سر طيف، با استفاده از اوضاع آشفته و خشونت زده ی ماههای اخير، به زبان پرخاشجو و گزينش گرای مرسوم سياسی ، نوعی تقابل آخرالزمانی و تهاجمی حيرت آوری را بار کرده اند...(۲) با استناد به اين گفتار و نگاه خشونت پرهيز دکتر ميرسپاسی است که « اخلاق در حوزه عمومی»(۳) را از ديگر آثار او، متمايز و برجسته می سازد. اين استاد دانشگاه در کتاب تازه منتشر شده اش، در پروسه واکاوی مضامين مهم جامعه شناسی ايران، به زبانی نرم و ملايم و متفاوت از ديگر آثار خود، دست يافته است. انگار به ميزانی که خشونت در جامعه تندوتيز شده، ضرب آهنگ کلمات و لحن انتقادی نويسنده، ملايم و متواضعانه تر شده است. سير تغييرات «زبانی» آثار نويسنده را اگر از کتاب «دموکراسی يا حقيقت» در سال ۱۳۸۰ تا شش سال بعد که «روشنفکران ايران: روايت های ياس و اميد» به بازار آمد مورد سنجش قرار دهيم سيالیّت اين فراشد، و بويژه ملاطفت و نرمخويی زبان اين کتاب تازه منتشر شده، به خوبی آشکار می شود.
اگر تاثير متقابل و تعيين کننده ميان «زبان» و «انديشيدن» را در نظر آوريم و اين که انسانها معمولا با زبانی که به کار می گيرند انديشه می کنند طبعاَ زبان به کار گرفته در کتاب «اخلاق در حوزه عمومی» نيز از اين قاعده مستثنا نيست. خشونت پرهيزی در انديشه و نگاه روشنگران ايرانی در زبان و آثار مکتوب و شعائر آنان بازتاب دارد همچنان که زبان آمرانه و توهم آلود برخی از واعظان، نخبگان و خطيبان، افکارعمومی را به مبارزه قهرآميز با تهديد دشمن فرضی و حفظ هويت فرهنگی دعوت می¬کند. در واقع نوع خاصی از زبان اقتدارگرا و امر و نهی کننده که در شکل مسلط و جا افتاده خود، زبانی گزينش گرا، انتزاعی، تقابلی ـ و در عين حال جذاب هم بود ـ رويکرد تازه ای نسبت به زبان محسوب می شد که از سالهای دهه ۱۳۴۰ خورشيدی در فضای روشنفکری ايران باب شد. در جا انداختن اين زبان منجی گرا و آخرالزمانی، بسياری از واعظان، روشنفکران و مبلغان از نحله های گوناگون فکری و سياسی نقش داشته اند اما جايگاه «احمد فرديد» و پس از او پيروانش، از بقيه، شاخص تر و بسيار پُررنگ تر است. در کنار اين زبان خشن و رسميت يافته، زبان و گفتمان معتدل و مصلحانه هم در کشور ما وجود دارد که با فاصله گرفتن از خشونت و حذف ديگری، به دنبال همبستگی اجتماعی است. دکتر ميرسپاسی با آگاهی نسبت به اين دوگانگی در زبان نخبگان ايرانی و همچنين با عنايت به "تاثير متقابل انديشه و زبان" است که به نقش و کارکرد پديده ی زبان (به عنوان يکی از عوامل ساختاری در جوامع امروز) تاکيد می گذارد. وی در نقد و بررسی اين زبان فاخر و توهم برانگيز، معتقد است که: «به دشواری می¬توان اين زبان را فهم کرد؛ نوعی گفتمان پيامبرانه و فرافلسفی که ضمن بهره¬گيری از مبهم ترين جنبه های فلسفة مدرن، ايدئولوژی اسلامی را با صوفی گری و افکاری با سرشت ادبی ترکيب می¬کند. اين زبان و در واقع پروژة روشنفکری در تعامل با نحلة خاصی از فلسفة آلمان که مورد توجه اين متفکران ايرانی است بناگزير خود را کاملاً در درون خانه [بومی] احساس می کند. اما در اين مورد، هايدگر بود که الگوی اعلای يک متفکر بزرگ را عرضه می¬کرد. بر همين اساس بود که فرديد به هايدگر ايران معروف شده بود. رازآميز بودن و ابهام در زبان، اين تصور را ايجاد می کرد که گوينده يا نويسنده به فراسوی محدوده لغزش پذير خرد انسانی گام نهاده و به نوعی حقيقت هستی شناختی عميق و پنهان در فراسوها دست يافته است که فقط برای استاد اعظم و پيروانی که در پرتو انديشة اين مقتدای همه چيزدان، حرکت می کنند دست يافتنی است... يکی از ويژگی های مهم و مهلک پديدة فرديد - يا به طور کلی روشنفکران پيامبر صفت در ايران - عدم هرگونه رواداری در مقابل آدم های معمولی، بی اعتنايی به واقعيت های موجود اجتماعی، و خواست ويرانی کامل همة انديشه ها، ساختارها، عادت ها و شيوه های انديشيدن است. اگر نخبگان و روشنفکران، همان متفکران بزرگ با وظايفی پيامبرانه اند، پس همة شيوه های ديگر تفکر (و ساير روشنفکران) بايد به اين شيوة تفکر استاد اعظم متوسل شوند، چرا که در صورت تمکين نکردن از ايشان، تحقير، نفی و با خشونت، نقد و لجن مال خواهند شد.(۴) اکنون با گذشت چند دهه و از سر گذراندن خشونت هايی که در انقلاب و سپس در هشت ماه پس از انتخابات رياست جمهوری در کشور ما رخ نمود شايد بتوان به طرز ملموس تری به تاثير قطعی زبان و گفتارهای منجی گرا و تقابلی بر تشديد و حتا زايش رفتارهای خشن فيزيکی و سرکوبگرانه گروه های مرجع رسمی پی برد. با مشاهده هزينه های سنگين و جبران ناپذيری که مردم و جامعه مدنی ايران طی چند دهه اخير پرداخته اند انکار و ناديده گرفتن تاثير مستقيم زبان آمرانه و گفتمان منجی گرا بر ظهور و بروز قهر و خشونت گسترده فيزيکی (و مشروعيت بخشيدن به سرکوب مخالفان و زندانی کردن گسترده منتقدان) شايد ديگر به سادگی امکانپذير نباشد. با اين همه، زبان نخبگان و خطيبان در طول تاريخ معاصر، مسيری نه چندان سر راست و اغلب پيچيده را طی کرده است. نخبگان و مروجان بيشماری از نحله های گوناگون فکری در اين مسير، تأثير و تأثر داشته اند. دکتر علی ميرسپاسی در بخش ديگری از مصاحبه در پاسخ به سوآل من که از ايشان می پرسم: زبان و گفتمان روشنفکری در تاريخ معاصر چه نقشی داشته و در ادامه مسير خود اکنون در کدام نقطه ايستاده است، می گويد: «نخست در باره زبانی که در کتاب اخلاق در حوزه عمومی به کار برده ام با صراحت بايد بگويم که من هيچ گونه تبحّر و تخصصی در زبان فارسی ندارم فقط سعی من اين است که تا آنجا که بضاعت ام ياری می دهد با زبانی با مخاطبان خود بحث و گفتگو کنم که لُب کلام را متوجه شده و با من بدون هيچ گونه «تشريفات» معمول زبانی، رابطه برقرار کنند. واقع اين است که خودم را يک روشنفکر منجی گر نمی دانم و نه از خواندن نوشته های به ظاهر پيچيده و پُر از هنرها و بازی های زبانی مرعوب می شوم و نه از ساده نويسی ابا دارم. زيرا بر اين باورم که جامعه ايران دارد به سوی خشونت زدايی به گونه ای وسيع تر از گذشته گام بر می دارد. ولی در پاسخ شما به نقش زبان در تاريخ معاصر، بايد عرض کنم تا آنجا که به روشنفکران مربوط می شود شايد زبان «جلال آل احمد» را بتوان به عنوان يک نمويه تاثيرگذار، برجسته کرد. آل احمد زبانی به نسبت ساده اما جذاب داشت. کلامی که او به کار می گرفت کنايه آميز، تند و نقاد، مُنجی گرايانه و تاحدودی عامه فهم بود. از يک سو قدرت تحليل و نکته بينی اجتماعی و فرهنگی تيزی داشت که با شکستن برخی از ساختارهای معمول و سنتی زبانی، به گونه ای قدرتمند، گزينشی و حماسی به مخاطب خود عرضه می شد و از سوی ديگر بر اساس همين نکته های اغلب نه چندان پخته و سنجيده، به نتايج کلی و راه حل های مطلق و بی چون و چرا، و تقابلی می رسيد. زبان «دکتر علی شريعتی» هم به نوعی ادامه کلام آل احمد بود اما شريعتی موفق شد تا کيفيت شعری و عاطفی قوی را به آن اضافه کند و سرانجام، اين زبان گيرا و جذابی بود که بويژه از سالهای دهه ۱۳۵۰ خورشيدی به بعد، در ذهنيت، زبان و سبک نوشتاری و حس زيبايی شناسی بسياری از روشنفکران طبقه متوسط در ايران خوش نشست و مقبوليت عام نزد اين روشنفکران پيدا کرد. البته فضا و گفتمان روشنفکری در مقطع ۳۲ - ۱۳۲۰ با دوره های بعدی متفاوت است گرچه مسلط شدن زبان منجی گر و رمانتيک در دهه پنجاه، خواهی نخواهی در همين مقطع زمانی، پايه دارد يعنی گفتمان سالهای ۲۰ تا ۳۲ خورشيدی هر چند ادامه گفتمان دوره مشروطه بود اما با توجه به فضای باز سياسی و گسترش نهادهای دموکراتيک در جامعه ( احزاب، اتحاديه ها و به خصوص مجلس قانونگذاری)، و نيز قطبی شدن ايدئولوژيک فضای بين المللی (سرمايه داری و کمونيسم)، روشنفکران کشورمان بسيار بيشتر از دوره پيش، جذب سياست شدند در نتيجه، مسئله کسب قدرت دولتی، برای آنان اولويت و اهميت درجه اول پيدا کرد، و اصلاح تدريجی وضعيت جامعه (توسعه سياسی و فرهنگی کشور) به عامل درجه چندم فرو کاست. تحت تاثير اين رويکرد تازه، به تدريج گفتمانی حاکم شد که اصلاح جامعه و توسعه فرهنگی را به بعد از کسب قدرت سياسی حواله می کرد. البته در اين دوره به دليل اهميت نهادهای دموکراتيک و وجود آزاديهای سياسی، در بسياری از زمينه های فرهنگی، اجتماعی و گفتمانی، تحولات مثبت و نوآورانه صورت گرفت. بعد از انقلاب هم که جامعه روشنفکری ايرانی دچار پراکندگی و تشتت گرديد زبان روشنفکران نيز شکل های متنوع و گونه گون يافت. به نظر من برخی از روشنفکران ايرانی هنوز کلام «منجی گرايانه» و گزينش گرای مرسوم را حفظ کرده اند و متاسفانه گروهی از روشنفکران به اين زبان تقابلی و منجی گرا، وجه بارز و پُرحرارتی از کلام پرخاشجويانه و حذفی را ـ البته در فرم و قالب های جديد ـ افزوده اند.»(۵) در ادامه گفتگو، و پافشاری اين آموزگار جامعه شناسی در اثبات ضرورت عاجل همبستگی اجتماعی و به کارگيری روش و گفتار بی خشونت در ايران، ايشان آرزوهای قلبی خود را در اين جملات پايانی، بيان می کند: اميدوارم که ما حداقل از وقايع تاريخ معاصرمان ـ بويژه از رخدادهای انقلاب مشروطيت ـ بياموزيم. کافی است به مکتوبات آن دوره رجوع کنيم تا بلافاصله متوجه شويم که در ميان روشنفکران آن دوره، ما با تنوع بسيار بيشتری روبرو هستيم، نه فقط در عرصه آراء و عقايد، بلکه افراد گوناگون با خاستگاههای مختلف سياسی و اجتماعی اعم از وابستگان به دولت قاجار، محافظه کاران، روحانيان، بازاريان، توليدکنندگان شهری، تا افراد مسلمان معتقد، مسلمان کم اعتقاد، مسيحی، زرتشتی، و حتا بابی و بهايی، همگی در جنبش مشروطه فعال بودند و با يکديگر همکاری و هم فکری می کردند. آنها ترقی و آزادی ايران و ايرانيان دغدغه ی اصلی شان بود و هر چند که تحت تاثير انديشه های گوناگون و حتا ايدئولوژيهای مطرح زمانه خود قرار داشتند با اين وجود خود را در قالب های نظری (و انتزاعی) حبس نمی کردند. برای آنها استقرار حکومت قانون، تحقق آزادی و عدالت، و زوال استبداد، مهم تر از هواداری و گرته برداری از مکتب ها و ايسم ها و مذهب ها بود. ولی متاسفانه امروز ما با ابداع و بکارگيری مفاهيم کلی و زبان انتزاعی (و اغلب ايدئولوژيک) انرژی زيادی را صرف حذف ديگرانی می کنيم که ممکن است در سمت گيريهای عمده و بنيادين، با ما پيوندهای مشترک و اشتراک فکری داشته باشند. واقعا اميدوارم که پس از گذشت يکصدسال از انقلاب مشروطه، نخبگان و متفکران ايرانی از هر دوسوی معادله، و به رغم تفاوت های ايدئولوژيک و سياسی شان، در اين شرايط خطير به جای صرف انرژی فکری و زبانی شان در جهت حذف و مات کردن و احيانا تخريب يکديگر، در جامعه بزرگتر فرهنگی و متکثر ايران، کمی تحمل و سعه صدر نشان دهند، تفاوت و گونه گونی را پذيرا باشند و "ديگری" را که متفاوت از آنها می انديشد و مشرب فکری و سياسی مشابهی ندارد ـ و احيانا منتقد سياست ها است ـ را اين چنين نهی و نفی نکنند. پانوشت ها: ۱. علی ميرسپاسی؛ «روشنفکران ايران: روايت های یأس و اميد». چاپ چهارم. نشر توسعه، تهران ۱۳۸۷ Copyright: gooya.com 2016
|