یکشنبه 29 آذر 1388   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

پیر مبارزه با خودکامگی، علی کلائی

از محل کار خارج می شوم . در پارک نشسته ام و هنوز باورم نمی شود . سرم گیج می خورد و نمی توانم باور کنم رفتنش را.

همینجور که به گوشه ای خیره شده ام پیرزن نزدیک می شود. متصدی دستشویی زنانه ای است آن گوشه پارک. با قدی خمیده و صورتی تکیده از رنج روزگار نزدیک می شود .

پسرم ! شنیدی که آقای منتظری فوت شد ؟

آره مادر شنیدم.

خیلی مرد بود. خیلی

و رد می شود تا بطری آب خنکش را از شیر گوشه پارک پر کند و من می مانم و زنگ صدایی که مردانگی را فریاد می زند.



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


این کشاورز زاده ساده دل نجف آبادی به سال 1301 در نجف آباد اصفهان زاده شد . از همان روزها انگار می دانست که روزی به محبوب قلوب خلقی بدل می شود که برای رهاییش مبارزه می کند . از 7 سالگی ادبیات فارسی و صرف و نحو عربی را می آموزد و در سن 12 سالگی وارد حوزه علمیه اصفهان می شود . در 19 سالگی اصفهان را مقصد قم ترک می گوید تا فصل جدیدی در زندگی خود تاریخ ایران ایجاد کند.

منتظری در روزهای ماقبل انقلاب ضد سلطنتی بهمن 57 بارها و بارها دستگیر می شود و به زندان می رود . بر خلاف بسیاری از عافیت طلبانی که گوشه عزلت خود خزیده بودند و جبونانه سر در لاک خویش داشتند ، منتظری در میانه اندیشه و عمل ایستاد و با ظلم مبارزه کرد .

در سال 1345 در پی بازداشت فرزندش بازداشت و به مدت 7 ماه را زندانهای سیاه ستم می گذراند.
در سال 1346 در هنگام بازگشت از عراق و پس از زیارت عتبات عالیات و ملاقات با آقای خمینی دوباره بازداشت می شود و به مدت 5 ماه را در بند رژیم جلاد می گذراند.
در سال 46 و پس از آزادی و در زمان جشنهای تاجگذاری ، از آنجا که رژیم منتظری را مخل امنیت خود می بیند (چقدر انگها و اتهامها تکراری شده است در این صد سال!) او را به مسجد سلیمان تبعید می کند . اما پیر مردانه ما در هر کجای خاک وطن که باشد همچنان شیرانه می غرد و بر سر ظلم و استبداد فریاد بر می آورد.
در سال 47 و تنها چند ماه پس از بازگشت از تبعید دوباره بازداشت شده و پس از محاکمه ابتدا به سه سال زندان و در دادگاه تجدیدنظر به یکسال و نیم حبس محکوم می شود و به زندان قصر انتقال می یابد.
در سال 49 و پس از آزادی به زادگاهش نجف آباد تبعید می شود . او نیز در نجف آباد به ایجاد نهاد نماز جمعه می پردازد . تا جایی که ساواک اصفهان گزارش می دهد که : ((نماز جمعهٔ منتظری یک پایگاه سیاسی برای مبارزه با‏ ‏رژیم است.)) او جمعا به مدت سه سال را در تبعید می گذراند.
در سال 52 بار دیگر رژیم حضور او را در زادگاهش تحمل نمی کند و او را به طبس تبعید می کند . آنهم برای مدت سه سال . اما رژیم تاب حضور او را در طبس نمی آورد . دیدارهای هزاران نفره مردم با او در طبس و نامه های افشاگرانه اش در مورد ماهیت ارتجاع و امپریالیسم موجب می شود که او پس از یکسال از طبس به خلخال تبعید شود .
در سال 53 و در خلخال نیز او دست از مبارزه بر نمی دارد . پس از تنها 4 ماه رژیم مجبور می شود تا او را به سقز تبعید کند .
در سقز نیز مرد مبارزه ما همچنان می ایستد و خم به ابرو نمی آورد . آخر الامر رژیم تصمیم می گیرد در تیرماه 54 او را به زندان بیاندازد . ایستگاه اول اما زندان کمیته مشترک است . همانجایی که آقایان حاکم امروز ایران زمانی از آن به عنوان زندان استفاده کردند و نام توحید را بر آن نهادند و سرانجام در دوران اصلاحات تبدیل به موزه شد . موزه ای که اما از یاد مبارزه پیرانی چون منتظری و جوانان چون حنیف و یارانش خالی بود و تنها به نشان دادن چهره کسانی مبادرت شد که یا در سال 55 با کرنش در برابر رژیم از بند رستند و یا تنها چند روزی و روزهای کوتاهی را در کمیته مشترک بودند . منتظری اما شش ماه را در انفرادی کمیته مشترک و زیر شکنجه های وحشیانه تاب آورد و مردانه بر سر آرمان ایستاد.
و پس از شش ماه به ده سال حبس محکوم شد . در اوین نیز به همراه یار دیرینش زنده یاد پدر آیت الله طالقانی به مبارزه با استبداد و استعمار و استثمار ادامه داد .
و بالاخره با اوج گیری مبارزات مردمی در هشتم آبان 57 از زندان رزیم ستم شاهی آزاد و بر دوش خلق به جان آمده استقبال شد.
اما بسیاری از همبندان آن روز منتظری به میوه چینان پس از پیروزی بدل شدند . آنانی که دم از حقیقت می زدند در پیش پای مصلحت قدرت زانو زدند و با در آغوش کشیدن عروس قدرت راه زور داران جبار تاریخ را رفتند.

پس از انقلاب بارها و بارها به ارتباط پنهانی (افتضاح ایران گیت) با امریکا و ادامه جنگ خانمان سوز اعتراض کرد . در روزهای سیاه سال 67 که بوی مرگ در سرتاسر ایران به مشام می رسید ، این منتظری بود که ایستاده بر آرمان و با پشت پا زدن به قدرتی نزدیک طی نامه ای خطاب به رهبر وقت صراحتا اعلام کرد که وزارت اطلاعات شما روی ساواک شاه را سفید کرده است !

همین ایستادن بر آرمان انسانی و اندیشه حقوق بشری برای کسی که خود قربانی مسلم نقض حقوق بشر بود موجب گشت که قدرت دنیایی را از دست داد و به جان آن رضایت خدا و خلق را نصیب خود ساخت .

منتظری از آن روز محبوب قلوب شد که به قدرت و مصلحت چونان مولایش علی ((نه)) گفت و به برابری و آزادی و انسانی ((آری)) گفت.

اما منتظری تنها معترض سالهای سیاه دهه شصت نبود . او در لحظه لحظه عمرش به امر به معروف و نهی از منکر آمر و عامل بود . در سال 71 به مناسبت سالگرد پیروزی انقلاب ضد سلطنتی بهمن 57 به فشارها و ظلم حاکم علی وار هجوم برد . به بیت شریفش مغول وار حمله بردند و زدند و شکستند و سوزاندند . در آبان 76 و تنها چند ماه پس از حضور اصلاح طلبان آن روز (حاضران در حاکمیت دیروز دهه شصت و ساکتان در برابر ظلمی که بر منتظری رفت) در اعتراض به حکومتی شدن مرجعیت شیعی و ادعای مرجعیت مدعیانی که صلاحیت مرجعیت نداشتند ندارند سخنرانی کرد و باز مغولان زدند و بردند و سوزاندند . منتظری 5 سال پس از آن روزها را در حصر خانگی بود . در روزهایی که اصلاح طلبان شعار آزادی و عدالت می دادند منتظری در حصر بود و از طبیعی ترین حقوق انسانی محروم . اما همچنان با آن قد خمیده و ریش سپید از جور دوران ایستاد و پرچمدار آزادیخواهی و مبارزه بر علیه استبداد شد.

و در روزهای پس از خرداد 88 نیز این منتظری بود که آبروی مرجعیت شیعی و آبروی دینداران بود . ایستاده بر آرمان و نظاره گر تحول زمان.

هنوز هستند خانواده های زندانیانی که در دهه شصت و هفتاد و هشتاد بار بر دوش و با پشتی زخمی از شلاق جبار به بیت منتظری می رفتند و این استوانه اندیشه حقیقت طلب علوی و حسینی مرهی می شد بر زخم ایشان . کدام خانواده زندانی است که به در بیت منتظری رفته باشد و دست خالی بازگشته باشد ؟ و مگر نه این است مرام علی و حسین که قیام است در برابر ظلم و دستگیری است از مظلوم ؟

راستی اگر منتظری نبود آیا در سال 65 بسیاری از بندیان به ناحق زندانهای حاکمیت ولایی از بند رها می شدند ؟ آیا آمار کشتار بی رحمانه 67 بیش از آنچه بود نمی شد ؟

آیا منتظری اولین مرجعی نبود که رساله حقوق بشر منتظر ساخت به دنبال ارتقای سطح حقوق دینی از مومن به انسان بر آمد ؟ و این رساله را نه به عنوان کتابی جداگانه که بخشی از رساله عملیه خویش ساخت تا به همگان اعلام کرده باشد که عمل و اندیشه منتظری جز بر مبنای حفظ حقوق انسانی و رعایت حقوق بشر و ایستادن بر اصل آزادی و برابری نیست .

فقیع عالیقدر و مجاهد ، مرد کوران مبارزه و ایستاده بر آرمان آزادی و برابری و پیر مبارزه با خودکامگی اما دیگر تاب و توان ماندن در هنگامه جور و جفا به نام دین و به نام حاکمان را نداشت و در محرم مولایش حسین – که خود به راه حسین رفته بود با شمشیر قلم و سخن – در شامگاه 28 آذر ماه 1388 خورشیدی به رحمت ایزدی پیوست .

منتظری رفت . ناباورانه هم رفت . جایش هم در میانه سیر تاریخی به سوی رهایی خالی است . اما راه منتظری نه در میان پیران محافظه کار که در میان فرزندان جوانی همچنان جاری و ساری است . منتظری جوان زندگی کرد و جوانانه و با قهقهه مستانه رهایی از بند زندگی به سوی معبودش پر گرفت. فرزندان منتظری اما همانانی هستند که در روزهای ما بعد سال 60 چشم به جهان گشودند . این نسل منتظری را ظرف این پنج شش ماه شناخت و دانست که می توان ردای مرجعیت مذهبی به تن داشت و به قدرت نه گفت و در کنار مظلومان و اهل مبارزه برای آزادی و برابری و حقوق بشر بود.

با رفتن منتظری اما سیر مبارزه برای حقوق بشر و آزادیهای مدنی هرگز متوقف نخواهد شد . منتظری مومنانه به تاریخ می نگریست و به پایان آن و رهایی انسان معتقد بود.

منتظری در روزگاری زیست که بسیاری خواص و مدعیان دینداری و ایستادگان بر کرسی زعامت مصداق این جمله مولایش حسین شده بودند که الناس عبید الدنیا و الدین لعق علی السنتهم یحوطونه مادرت معایشهم فاذا محصوا بالبلاء قل الدیانون

((مردم بندگان دنیایند و دین، تنها بر زبانشان جاری است، هنگامی که زندگیشان سرشار است دین گرایند ولی هنگامی که در تنگنای بحرانها قرار گرفتند دین داران واقعی اندک می گردند . )){ بحارالانوار، ج 44، ص 383}

اما منتظری به حق مصداق این آیه شریف بود که من المومنين رجال صدقوا ما عاهدوا الله عليه فمنهم من قضى نحبه و منهم من ينتظر وما بدلوا تبديلا:«در ميان مومنان مردانى هستند كه بر سر عهدى كه با خدا بسته‏اند صادقانه ايستاده‏اند بعضى پيمان خود را به آخر بردند (و در اين راه شربت شهادت نوشيدند) و بعضى ديگر در انتظارند و هرگز تغيير و تبديلى (در عهد و پيمان خود) نداده‏اند)) {احزاب 23}

منتظری ایستاده بر آرمان بود . ان الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا فلا خوف علیهم ولا هم یحزنون . آنانی که گفتند پروردگار ما الله است و سپس استقامت کردند . پس بر ایشان هیچ ترسی نیست و اهل حزن نخواهند بود. {احقاف 13}

منتظری گفت پروردگارش خداست . پس در برابر هیچ طاغوتی سر خم نکرد . ایستاد بر سر آرمان آزادی و برابری

یادش گرامی و راهش پر رهرو باد

منبع : دانشنامه ویکی پدیا

http://fa.wikipedia.org/


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016