"بگومگوی خانوادگی" باتوم و مرگ و زندان ندارد! بابک داد
اين اعتراضات مدنی و صبغه و سابقه نامزدهای معترض، هرگونه اتهام "دخالت دشمن خارجی" را از وقايع هفته گذشته مبرّی می کند. بنابراين حتی زير فشار گذاشتن بازداشتی ها و تکرار کليشه های "اعتراف گيری" از دستگيرشدگان، نمی تواند اين حرکت های خودجوش مردمی را به "دخالت قدرت های بيگانه" وصل کند
یأَ ايهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا کُونُوا قَوَّمِينَ بِالْقِسطِ شهَدَاءَ للَّهِ وَ لَوْ عَلی أَنفُسِکُمْ أَوِ الْواَلِدَينِ وَ الاَقْرَبِينَ إِن يکُنْ غَنِياًّ أَوْ فَقِيراً فَاللَّهُ أَوْلی بهِمَا فَلا تَتَّبِعُوا الهَْوَی أَن تَعْدِلُوا وَ إِن تَلْوُا أَوْ تُعْرِضوا فَإِنَّ اللَّهَ کانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيراً (سوره نساء/ آيه ۱۳۵)
ای کسانی که ايمان آورده ايد کاملا به عدالت قيام کنيد، برای خدا گواهی دهيد اگر چه (اين گواهی) به زيان خود شما يا پدر و مادر يا نزديکان شما بوده باشد، چه اينکه اگر آنها غنی يا فقير باشند خداوند سزاوارتر است که از آنها حمايت کند، بنا بر اين از هوی و هوس پيروی نکنيد که از حق منحرف خواهيد شد، و اگر حق را تحريف کنيد و يا از اظهار آن اعراض نمائيد خداوند به آنچه انجام می دهيد آگاه است.
واکنش مردم به «خيانت» در انتخابات اخير، عمل به بخشی از آموزه های همان دين و آئينی است که «نظام اسلامی» مدعی است پيشتاز آن در جهان و «ام القرای» آن است و سالهاست تبليغ می کند: «ديانت ما عين سياست ماست و سياست ما عين ديانت ما»!
معترضان تخلفات انتخاباتی، بدنبال اجرای همان «نهی از منکری» هستند که از محکمات دين ماست و امام حسين عليه السلام، جان خود و خاندانش را بر سر ايفای آن تقديم کرد.معترضان، نه «خس و خاشاک»اند و نه «اراذل و اوباش» و نه بدنبال براندازی نظام بوده اند و نه خواهان مرگ و نابودی احدی از مسئولان کشور خود هستند.آنها فقط بدنبال پاسداشت «امانت» در برابر «خيانت» و خواهان صيانت از آراء خود هستند که باز هم جزيی از آموخته های کهن ما از دين آسمانی اسلام و امانتداری بخشی از سنت ايرانی ماست که بعد از «دروغگويی» بزرگترين زشتی را «خيانت در امانت» می شناسند. بنابراين، هيچ منطق دينی برخوردهای اخير حاکميت با اعتراضات مردم را «موجّه» نمی کند. بلکه رخدادهای تلخ هفته اخير، علامت ناگواری است از فاصله گرفتن حاکميت ايران از تمامی آن مشروعيتی که بدليل ماهيت دينی خود شعارش را می داد و تکيه گاهش محسوب ميشد.
مردم بعد از بيرون آمدن از بُهت و شوک ناشی از نتايج «غريب» اين انتخابات، منتظر ماندند تا نامزدهای مطلوبشان با «اقدامات قانونی»، سرنوشت آراء آنها را دنبال کنند و جلوی تضييع حقشان را بگيرند.راه قانونی ظاهرا" بردن شکايت به شورای نگهبان بود که قبل از موعد ۱۰ روزه قانونی، مقام رهبری با تعجيلی که بسيار سئوال برانگيز بود، يک روز بعد از انتخابات، نتيجه آن را مورد تأييد قرار دادند. اميد همه دلسوزان نظام و مردم، اين بود که در موعد ده روزه بررسی شکايات توسط شورای نگهبان، «با کمک رهبری» بتوان از تضييع آراء مردم جلوگيری کرد و آب رفته به جوی بازگردد. با جانبداری عجولانه و آشکار مقام رهبری از «نامزد پيروز اعلام شده»، عملا" هرگونه اميدی به احقاق حق نامزدهای ديگر بلااثر گرديد. آيا از رهبری نظام اين تعجيل پسنديده است که قبل از پايان موعد قانونی رسيدگی به شکايات نامزدها، در نمازجمعه ۲۹ خرداد، نتيجه انتخابات و نامزد منتخب را با تمام قدرت تأييد کردند؟ ايشان با اشاره به فاصله ۱۱ ميليونی نفر اول با نفر دوم، امکان تقلب در انتخابات را «محال» دانستند. در حالی که انتخابات بالاخره کاری است که توسط انسانهای غيرمعصوم انجام گرفته و امکان تقلب و اشتباه انسانهای غيرمعصوم، امری محال نيست، مقام رهبری با اصرار بر دلبستگی به فرد پيروز، عملا" هرگونه منفذ اميدی را برای احقاق حق نامزدهای شاکی بستند و طرفداران ميليونی نامزدهای معترض را از رسيدگی مؤثر قانونی نااميد کردند.ترديدی نيست که «نااميدی» مرحله تازه ای از عصبانيت مردم را رقم می زند که جامعه را به راديکاليسم و خشونت بيشتر سوق خواهد داد.
بعد از نااميدی از «بيطرفی» مقام رهبری، مردم در تجمّعاتی آرام و «بی سابقه» و بی نظير، هوشيارانه به «راهپيمايی سکوت» و «تحصن و اعتصابات آرام» و «الله اکبرهای شبانه» دست زدند که ترديد نکنيد اين راهپيماييها و اعتصابات مدنی، در تاريخ جهان به عنوان متمدنانه ترين و انسانی ترين نوع اعتراض مدنی، به نام ملت متمدن ايران ثبت خواهد شد. اين همه، نشان از هوشمندی و درک بالای ملت فهيم ايران دارد.اما آيا بايد اين واکنش هوشيارانه و مسئولانه مردم با «باتوم» و «گاز اشک آور» و «بازداشتهای گسترده» پاسخ داده شود؟ آيا اين برخوردهای «مشت آهنين» با روحيه «حق طلبی» مسالمت جويانه مردم ايران که ميراث تمدن تاريخی خود و محصول دغدغه های دينی آنهاست، بايد با چنان سرکوب خونينی پاسخ داده شود؟ مردم معترض، بر اساس «آموزه های اخلاقی و دينی» خويش، بدنبال سرنوشت «رأی امانتی» خود هستند که به مثابه «ناموس» آنها بود و در اين انتخابات، مورد «تعرّض» قرار گرفته است. مردم يک سئوال روشن دارند:«رأی من کجاست؟» اين سئوال يک «پاسخ قانع کننده» می طلبد نه «مشت آهنين».
حال پرسش اينجاست که «اگر قرار باشد» بعد از اينها، انتخابات ديگری در اين کشور انجام شود؛ آيا اميدی به حضور مردم پای صندوقهای رأی هست؟ آيا اين اقدامات نهايتا" به «مشروعيت مردمی نظام» کمک می کنند؟ و يا اينکه اين وقايع تلخ و ناگوار، اساس «اعتماد» مردم به شرکت در انتخابات بعدی را (اگر انتخاباتی برگزار شود!) پيشاپيش سلب کرده و اساس مشروعيت مردمی نظام جمهوری اسلامی را زير سئوال جدی برده است؟
از سوی ديگر بنا به گفته مقام رهبری اين رخدادها يک «بگومگوی درون خانوادگی نظام» است و ربطی به بيگانگان ندارد و «نمی توان مانند گرجستان با پول صهيونيستها در آن انقلاب مخملين کرد». خوشبختانه اين اعتراضات مدنی و صبغه و سابقه نامزدهای معترض، هرگونه اتهام «دخالت دشمن خارجی» را از وقايع هفته گذشته مبرّی می کند.بنابراين حتی زيرفشار گذاشتن بازداشتی ها و تکرار کليشه های «اعتراف گيری» از دستگيرشدگان، نمی تواند اين حرکتهای خودجوش مردمی را به «دخالت قدرتهای بيگانه» وصل کند. در تأييد همين سخنان رهبری بايد گفت حرکتهای اعتراضی هفته اخير، اعتراض طرفداران «امانت» به عاملان «خيانت» بوده و هست. مردمی که با مسالمت آميزترين روشها (راهپيمايی سکوت) می گويند در آراء شان تقلب صورت گرفته است، به همين دليل چنين آرام اند که اين اعتراضات را يک بگومگوی خانوادگی می دانند،.
سئوال آزاردهنده اينجاست چرا در يک «بگومگوی خانوادگی» چندين نفر کشته می شوند؟ چرا به نيروهای تحت امر خود نمی فرماييد «اين يک بگومگوی خانوادگی» است؟ چرا در اين امر خانوادگی چند هزار نفر بازداشت می شوند؟ چرا نيروهای مسلح تحت امر فرمانده کل قوا، در بگومگوی خانوادگی «باتوم» و «قمه» به مردم می زنند؟ چرا در اين بگومگوی خانوادگی آدم ربايی و گروگانگيری می شود و چرا بيش از پانصدنفر از فعالان سياسی،روزنامه نگاران، وکلا و نويسندگان و وبلاگ نويسان دستگير يا ربوده می شوند و هيچ اطلاعی از سرنوشت آنها منتشر نمی شود؟ اين چه جور «بگومگوی خانوادگی» است که «چتر پدرانه رهبری» بر فراز سر همه هفتاد ميليون ايرانی و نامزدهای آنها گسترده نمی شود و حقوق مدنی همه آنها را تولیّت نمی کند؟ و چرا چتر رهبری ايشان فقط به اقلیّتی محدود می شود که ناحق بودنشان آشکارتر از روز است؟
چرا با دعوت از همه فعالان و نيروهای مؤثر اجتماعی و سياسی برای «ترغيب مردم» به شرکت در انتخابات، از توان تأثيرگذار آنها استفاده شد تا مردم را به «صحنه» بياورند اما بعد از اعلام نتيجه بُهت آور انتخابات، همه آنها را دستگير و زندانی کردند؟! و چرا نتيجه زحمات آنها را به عنوان «۴۰ ميليون رأی مردم به نظام» محاسبه و تبليغ می کنند؟ آيا آن اشخاص تأثيرگذار برای آوردن مردم به صحنه، اکنون دارند «پاداش» خود را در سلولها و زندانهای بی نام و نشان دريافت می کنند؟ در نظام «جمهوری اسلامی» که متکی بر جمهوريت و اسلاميت است، منشاء اين رفتارهای غيرصادقانه را بايد «دينی» دانست يا «سياسی»؟ و آيا فکر کرده اند بعد از اين چه بر سر دين و ايمان مردم خواهد آمد؟ و منبعد چگونه به هرگونه مشارکت سياسی بی اعتنا خواهند شد؟ برای کشوری که به فرموده رهبر آن، همواره مورد تهديد «خطر دشمنان» بوده و هست و خواهد بود، آيا داشتن مردمی که آنها را به سياست و ديانت بی اعتنا می خواهيد و انگيزه های حق طلبانه شان با «باتوم» و «بازداشت» سرکوب می شود، يک «پشتوانه مردمی مفيد» خواهد بود؟ آيا به فرض بروز مشکلاتی از داخل يا خارج، آيا حاکميت می تواند روی برانگيختن احساسات دينی يا حق طلبی همين ملت «باتوم خورده» حسابی باز کند؟
به اعتقاد من، با آنکه بسيار ديرهنگام است، اما مقامات نظام حتی اگر نسبت به بقای حاکميت خود بی توجه باشند، حداقل برای «بقای دين و وطن دوستی و اخلاق» در ميان اين ملت بزرگ، لازم است هرچه سريعتر دست به کارهای جبرانی و اقدامات بزرگی بزنند تا اين زخم تازه، تبديل به «جراحتی عميق و ماندگار» نشود و مردم را با «همزيستی سياست و ديانت» آشتی دهند.وگرنه بر اساس ديدگاه شخصی ام، گمان می کنم «نظام» در يک بازی «باخت – باخت» حضور يافته که رخداد ۲۲ خرداد۸۸ را وارد حوزه «عبرتهای بزرگ» تاريخ برای آيندگان خواهد کرد.و در پايان اين معرکه، نه از تاک نشان می ماند نه از تاک نشان!
در شرايط فعلی «چيزی شبيه به معجزه» می تواند اين آب رفته را به جوی بازگرداند و اقدامی صورت بگيرد که دل داغديده مردم ما را، آرام و شاد و باانگيزه نمايد. مردم با هوشياری «الله اکبر» شبانه و «راهپيمايی سکوت» روزانه خود را ادامه می دهند. خوشبختانه ميرحسين موسوی بر «عهد حسينی» خود باقی مانده است. مردان بزرگ تاريخ مانند «حُــّر» و «امام حسين» و «گاندی»، درست در همين بزنگاههای حساس، «بازشناخته» می شوند و گاهی به طرز شگفتی آوری، حماسه خلق می کنند.بايد ديد در ميان رجال سياسی کشور ما، آيا مرد شگفتی سازی مانند «حُــّر» هست يا نيست؟ کسی که به دفاع از مردم بی پناه ايران به صف آنها بپيوندد و از ادامه ظلم بيشتر بر آنها جوانمردانه جلوگيری کند؟ و اگر هست «معجزه اميدبخش» او برای پايان دادن به «جراحتهای عميق مردم» کدام راهکار خواهد بود؟هرچند هر يک از مردمی که به دفاع از حق خود برخاسته اند، خود يک «سردار آزاده» مانند «حُــّر» هستند و ايران همواره سرشار بوده است از «سربداران».
پی نوشت: بدليل عدم دسترسی«مطلق» به اينترنت، و همينطور مسدوديت «تعمدی» بلاگفا ( که موجب عدم امکان ارسال مطلب روی وبلاگها شده!) و حتی مشکل ارسال ايميل ساده و ... اين يادداشت را «اگر امروز ارسال شود» روی وبلاگهايم می گذارم. يادمان باشد «هر ايرانی؛ يک رسانه» است و در نشر اخبار و تحليلهای مختلف به ديگران بايد بيش از قبل بکوشيم.
بابک داد
۳۱ خرداد ۱۳۸۸
[فرصت نوشتن وبلاگ بابک داد]
www.babakdad.blogfa.com