گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
در همين زمينه
27 فروردین» آيا ابطحی "مفسر خاتمی" است؟ بابک داد19 فروردین» "ويکيپديای" نامزدهای انتخاباتی! بابک داد 12 فروردین» کداميک کاملا کوتاه می آيد؟ ايران يا آمريکا؟ بابک داد 27 اسفند» اين "خاتمی تازه" می تواند! بابک داد 23 اسفند» پشت پرده های نامزدی ميرحسين! "رياضيات" ميرحسين، "تمديد" احمدی نژاد را محال کرده! بابک داد
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! "گرسنگی" در همين لحظه! بابک داد"دنيای" تو تا کجاست؟ در "دنيای" تو، چه چيزهايی به راستی اهميت دارند؟ و چه چيزهايی "وجود" دارند؟ می بينيد! اصلاح جامعه، بدون اصلاح از درون خود ما، کاری است نشدنی. "چشم ها را بايد شست!" بايد "دنيای" خودمان را گسترده تر از اينی که هست، کنيم
رقم الآن ۲۵۹۰ است. تعداد مرگ و مير ناشی از گرسنگی در همين امروز. حالا شد ۲۵۹۱ نفر. يعنی طی همين دو و نيم ثانيه ای که اين چند کلمه را خوانديد، يک نفر ديگر از گرسنگی مُرد! (حالا هم شد ۲۵۹۲) و باز تعدادش يک نفر بيشتر شد (حالا شد ۲۵۹۳ نفر)... در هر دو و نيم ثانيه، يک نفر در جهان از گرسنگی می ميرد. در هر ۲۴ ثانيه يک نفر در تصادفات رانندگی جان می دهد. در هر ده ثانيه يک نفر در جهان به ايدز مبتلا می شود و يک نفر از ايدز پيشرفته جان می دهد. همين حالا رقم مرگ و مير گرسنگان امروز به ۲۶۰۲ نفر رسيد. ۱۲ نفر بيشتر از لحظه ای که خواندن اين مطلب را شروع کرديد! يک سايت را ديدم که می توان با شمارشگرهای اش، دنيا را در همين لحظه ديد و رصد کرد. بيان آمارهای مثبت و منفی، هرگز نتيجه ای جز اين ندارد که مخاطب را به تفکر وادار کند و احتمالا" تلاش فردی او برای بهتر بودن و ساختن دنيای بهتر را شتاب دهد. از خود سئوال می کنم: آيا اين رقم ها، در دنيای خيلی از آدم ها اساسا" معنايی و اهميتی دارند؟ يا شوقی و انگيزه ای برای حرکتی سازنده ايجاد می کنند؟ دکتر سروش در کتاب موجز و عالی اش «ما در کدام جهان زندگی می کنيم؟» دنيای هر کدام از ما را به مرزهايی محدود می داند که خودمان می سازيم يا می شناسيم. يعنی ممکن است «دنيای بيرونی و جهان واقعی»،هيچ سنخيتی با چيزهايی که «جهان من» را تشکيل می دهد، نداشته باشد. ديدن آمار گرسنگان جهان برای کسی که «شهوت پرخوری» دارد، اساسا" اهميتی ندارد! در «دنيای او» جهان را با رستوران هايش می شناسند و کشورها و شهرهای جهان را با غذاهای معروف شان می شناسند. پس در دنيای او چيزی به نام گرسنگی اصلا" وجود خارجی ندارد و آمار مرگ و مير ناشی از گرسنگی، «جدی و قابل اهميت» نيست. يا ديدن آمار مرگ و مير تصادفات جاده ای، برای کسی که اصلا" پشت فرمان اتومبيل نمی نشيند و رانندگی يا سفر نمی کند، اهميتی ندارد. «مسئله» او اصلا" جاده و سفر و اتومبيل و تصادف نيست. دنيای برخی از آدم ها، آن قدرهاست که به جز عده ای آدم پول دار و متنعم دور و برشان، مردم ديگر را حتی «زنده» نمی بينند. و نهايت چيزی که از «فقر» می دانند بچه های چهارراه هاست که به زور شيشه ماشين مدرن شان را پاک می کنند و يک هزار تومانی «صدقه» می گيرند. آن ها چيزی از واقعيت گرسنگی نمی فهمند و اين آمارها برای آن ها فقط يک «کنتور» است که بالا می رود. گرسنگی، يعنی يخچالی خالی. اجاقی سرد. داشتن کمتر از هزار تومان پول در خانه. فرارسيدن ساعت ده شب. صدای بچه هايی که غرغر می کنند «گشنه ايم» و مدام در يخچال را باز و بسته می کنند و درون خالی اش را با نااميدی می بينند. گرسنگی يعنی خريدن يک بسته نان لواش و سه تخم مرغ و خوردن با ولع يک نيمرو دسته جمعی و «تقسيم کردن نان» بين بچه ها تا هيچ کس، سهم ديگری را نخورد. و بعد نشستن و ديدن سريالی که بازيگران اش بهترين غذاها و دسرها را می خورند. آن آمار الآن از مرز ۳۰۰۰ نفر گذشت. امروز و تا حالا سه هزار نفر از گرسنگی مرده اند! البته نه در «دنيای» خيلی از آدم ها. «دنيای» تو تا کجاست؟ در «دنيای» تو، چه چيزهايی به راستی اهميت دارند؟ و چه چيزهايی «وجود» دارند؟ می بينيد! اصلاح جامعه، بدون اصلاح از درون خود ما، کاری است نشدنی. «چشم ها را بايد شست!» بايد «دنيای» خودمان را گسترده تر از اينی که هست، کنيم. وقتی دنيای ما بزرگ تر شود، اتفاقات خوب و بی شماری می افتد. يکی اين که «دنيای ديگران» را هم به رسميت می شناسيم و «صلح» و «صلاح» و«اصلاح»، دست يافتنی می شود. Copyright: gooya.com 2016
|