خواست مردم هيچ قيدی را نمیپذيرد، گفتوگوی ايلنا با عباس عبدی
- ناديده گرفتن خواست مردم بزرگترين آفت انقلاب است
تهران- خبرگزاری کار ايران
زندگی سياسی عباس عبدی پس از انقلاب در هر مقطع طبعاً متأثر از انديشههای سياسی وی بود و متناسب با تحولات و تغييرات در اين انديشهها، اين زندگی سياسی نيز دچار تغييرات و تحولاتی شده است. قبل از انقلاب سه مسأله و يک راهحل، محورهای اصلی انديشه سياسی عبدی و بسياری از هم دوره و هم نسلهای او را شکل داده بود اين سه مسأله اصلی عبارت بودند از:استبداد، استثمار و استعمار.
آنگونه که عبدی میگويد در کنار اين سه پايه يک گزاره ديگر نيز وجود داشت که بخش اعظم هم نسلیهای وی، به آن اعتقاد داشتند و آن عنصر ايجابی مبارزه سلبی عليه سه محور فوق بود و اين عنصر همان اسلام است.
عباس عبدی در روزهای منتهی به سیامين سالگرد پيروزی انقلاب اسلامی ميزبان خبرنگار "ايلنا" بود تا به تشريح اهداف انقلاب و علل ناکامی در تحقق برخی از اين اهداف بپردازد:
برخی بر مبنای تئوریای که معتقد است انقلاب فرزندان خود را میبلعد، قائل به حذف تدريجی برخی حاميان انقلابها در اعصار مختلف پس از آن هستند، به نظر شما آيا انقلاب اسلامی ايران نيز مشمول اين قاعده شده است؟
برای درک روشنتر از اين موضوع، چارهای نيست جز آن که به دلائل بروز انقلاب بازگرديم. انقلاب زمانی رخ میدهد که فضا بسته است زيرا در يک فضای باز و آزاد، طبعا انقلابی اتفاق نمیافتد و انقلاب در فضای آزاد موضوعيتی ندارد.
زمانی که فضا بسته باشد، روابط، نگاهها و برداشتهای افراد از يکديگر، واقعگرايانه نيست. مثلًا وقتی من و شما يک دشمن مشترک پيدا کنيم که هر لحظه درصدد نابود کردن ما است، علیرغم تمام اختلافاتی که داريم، کنار هم و در برابر دشمن قرار میگيريم البته نه تنها کنار هم قرار میگيريم بلکه حس مودتآميز هم نسبت به يکديگر پيدا میکنيم که بسيار مهم است.
پس از شکست دادن دشمن، چون ديگرعامل خارجی وحدت بخش وجود ندارد لذا آن رابطه پيشين هم طبعا وجود نخواهد داشت بنابراين به بررسی مجدد روابط بين خود میپردازيم و در اين مرحله متوجه اختلافات عميق ميان يکديگر میشويم اما اين اختلافات را جز از طريق خشونت نمیتوانيم حل کنيم زيرا در فضای بسته پيشين ياد نگرفته بودهايم که چگونه مسايل خود را با راهی جز خشونت حل کنيم و در آن فضا، تنها چيزی که ياد گرفته بوديم، اين بود که حکومت درصدد حذف ما و ما در صدد نابودن کردن حکومت بوديم.
اين تنها آموزهای بودکه بلد بوديم لذا ممکن است پس از انقلاب در مواجهه با اختلافات، همين آموزه را در ميان خود تکرار میکنيم زيرا چيزی غير از آن بلد نيستم. روشن است که اگر انقلاب پيروز شود، تمام نيروهايی که قبلا در کنار هم قرار گرفته بودند به دليل عمده شدن اختلافات مسکوت گذاشته شده، با يکديگر به جدال میپردازند. البته نبايد اين برداشت را داشت که لزوما فرد يا گروهی که حذف شده، بیگناه و در مقابل گروه يا فردی که حذف نشده، گناهکار است و بر عکس. اين برداشت و استدلال درست نيست.
همه کمابيش اين رفتار را با هم داشتيم و علت آن فرد و گروه خاصی نيست زيرا در فضای بسته نحوه حل مسالمتآميز اختلافاتمان را ياد نمیگيريم و بسياری از افراد حاضر در انقلاب رو در روی يکديگر قرار میگيرند و از اين روست که گفته میشود انقلاب فرزندان خود را میخورد.
اکنون وارد دهه چهارم انقلاب اسلامی شدهايم اما طی اين سالها شاهدبوديم که برخی از نيروهای فعال که در به ثمر رسيدن انقلاب نقش داشتند، اکنون جايی در عرصه سياسی و مديريتی کشور ندارند، آيا اين مساله را میتوان به بیمهری به فرزندان انقلاب اتلاق کرد؟
يک بخش اين موضوع طبيعی است. يعنی قرار نيست که يک نفر از اول تا آخر عمر در فعاليت سياسی بماند و ممکن است بنا به دلايلی اعم از اينکه آرمانهايش محقق نشده و سرخورده شده و يا نتوانسته خود را با محيط جديد وفق دهد, از عرصه کنار رود؛ البته بخشهايی هم تحت فشار کنار میروند. قرار نيست همه تا آخر عمر در اين ميدان بمانند.
گروههای مختلفی در انقلاب اسلامی نقش داشتند. به نظر شما آيا اعضای اين گروهها پس از انقلاب به سهم خود در قدرت رسيدند؟
سهمخواهی اشکال دارد. گويی انقلاب يک گوشت قربانی بوده است و هر کس بايد سهمی از آن را ببرد. ما بايد از اصل حق مشارکت افراد دفاع کنيم که اين مشارکت به معنای حضور افراد در دولت و رياستجمهوری نيست. به عنوان مثال شما اکنون چه توقعی از دولت داريد؟ توقع داريد وزير شويد؟ گروههای بيرون از دولت انتظار وزارت دارند؟ آنها بايد حق اظهارنظر و مشارکت داشته باشند بنابراين سهمخواهی از انقلاب درست نيست. هر کس اگر حق مشارکتجوئی را داشته باشد به موقع هم وارد قدرت میشود.
در دولت مرحوم مهندس بازرگان ترجيح بر مشارکت بود زيرا هنوز انتخاباتی شکل نگرفته بود، البته مشارکت عمومی در دولت منجر به تضعيف هماهنگی در دولت و کاهش انسجام آن میشود ولی از سوی ديگر تضادهای سياسی جامعه را هم کاهش میدهد. در دولتی که همه در يک خط باشند، ممکن است موفقيتهايی کسب شود اما تضادها به جامعه منتقل میشود و زمانیکه تضادها به جامعه منتقل شود و با شيوههای مسالمت آميز حل اختلاف هم آشنائی نباشد، امکان خشونت و درگيری در آن جامعه وجود خواهد داشت.
دولت اول پس از انقلاب بايد میکوشيد تا بخش بيشتری از نيروهای موثر در انقلاب را به دولت دعوت کند تا چالشهای بعدی به وجود نيايد.
آيا مشارکت محدود و حداقلی برخی گروهها از آرمانهای انقلابی است که معتقد به حضور تمام گروهها در فعاليتهای سياسی و اجتماعی بود؟
بسياری از افراد جبهه رفته که معلول و جانباز هم هستند ردصلاحيت میشوند. شما ممکن است بگوييد نتايجی که اکنون شاهد آن هستيم، به طور قطع محصول طبيعی انقلاب است که اگر اينطور باشد، ديگر بحثی باقی نماند اما اين موضوع، چيزی است که جناح حاکم بر آن اعتقاد دارد و معتقد است که اين مسايل از طبيعت انقلاب بوده و بايد به اين جا میرسيديم. اما انقلاب مانند يک بازی است گرچه اين بازی قواعدی الزامی هم دارد اما نتيجه هر حرکتی که انجام شده و به حرکتها و مسايل بعدی بستگی دارد و قطعيتی در کار نيست.
برخی معتقدند که اهداف انقلاب اسلامی تا حدودی به فراموشی سپرده شده است. شما علت اين امر را چه میدانيد؟
يک دليل آن درگيریهايی بود که گروههای اول انقلاب ايجاد کردند و در اثر اين درگيریها ماهيت قدرت تا حدودی تغيير پيدا کرد. زمانی که اين طرف و آن طرف اسلحه کشيدند و سلاح را بر زمين نگذاشتند، منجر به راديکال شدن بخشهايی از حکومت شدند و زمانی که اين گروهها از بين رفتند، اين خشونت نهادينه شده بود.
در اول انقلاب کسی با محافظ بيرون نمیرفت اما در هيچ کجای دنيا ديده نشده است که در فاصله کوتاهی از انقلاب، دهها نفر از مقامات عالی انقلاب در انفجار کشته و چند صد نفر از آنها ترور شوند. در هر جای دنيا اين اتفاق بيفتد، چنان فضای وحشتناکی از سوی حکومت به وجود میآيد که آن فضا احتمال دائمی شدن هم دارد.
عامل ديگر جنگ بود زيرا جنگ،آثار و عوارض انسدادی دارد. وقتی يک جنگ در آن فضا، هشت سال ادامه يابد، ماهيت رفتارهای متناسب با آرمانهای انقلاب را تغيير میدهد و عوارض خود را ايجاد میکند. درست است که با نظام استبدادی مبارزه کرديم اما مبارزه با نظام استبدادی به معنای داشتن فرهنگ دموکراتيک نيست. چه بسا میتوان از زاويه فرهنگ استبدادی با استبداد مبارزه کرد. اين که گفته میشود، هر نظامی مخالفان خود را از جهاتی مشابه تربيت میکند، يک واقعيت است.
اول انقلاب ردصلاحيت به اين معنا وجود نداشت اما به تدريج به جايی رسيديم که نظارت استصوابی مطرح شد و نزديکترين افراد به انقلاب را هم رد کردند؛ چه برسد به افرادی که معتقد به آرمانهای انقلاب بودند. البته اکنون با همه مشکلاتی که وجود دارد بايد به يک نکته مثبت نيز اشاره کرد که هيچ کس دست به اسلحه و خشونت نمیبرد و حاضرند وضع را تحمل کنند تا شرايط باز شود.
پس از انقلاب شاهد نامگذاری دورانها به اسامی مختلف مانند دوران سازندگی، اصلاحات و غيره بوديم. شما اين تقسيمبندیها را قبول داريد؟
هر نوع تقسيمبندی میتواند قراردادی و ناظر به چارچوبهای تحليلی فرد باشد. اگر بخواهند در اين اتاق، من و شما را تقسيمبندی کنند، فردی از نظر ايدئولوژيک و فرد ديگری از نظر جنسيت يا سن ما را تقسيمبندی میکند که همه آنها درست است.تقسيمبندی بستگی به زاويه ديد و نگاه به موضوع دارد.
هر کدام از دولتها رفتار متفاوتی داشتهاند. دورهای، جنگ بود که حتی دوران جنگ را نيز میتوان به دو بخش تقسيم کرد. يکی تا سال ۶۲ و ديگری تا سال ۶۸ که اين دو دوره دارای ويژگیهای متمايزی هستند. دولت آقای هاشمی نيز ويژگیهای خود را داشت.
زمان رياست جمهوری آقای خاتمی را نيز در دو دوره جداگانه میتوان بررسی کرد يکی از سال ۷۶ تا ۸۱ و ديگری از سال ۸۱ تا ۸۴ که تفاوت دوره دوم خاتمی با دوره اول ايشان بيش از تفاوت اين دولت با دولتهای سابق بود و به عبارتی، دوره ۸۱ تا ۸۴، دوره سقوط فاحش است.
بزرگترين آفتی که انقلاب را تهديد میکند, چه میدانيد؟
انقلاب انجام و پيروز شد. اکنون بايد بررسی کرد که چه چيزی جامعه را تهديد میکند.
به هر حال شعار انقلاب ما، استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی بود. به نظر شما اين شعارها تا چه حد اجرايی شده است و چه موانعی تحقق اين شعارها را با تهديد مواجه میکند؟
انقلاب اثرات خود را گذاشته است و چيزی نمیتواند آن را نابود کند. انقلاب کبير فرانسه را ببينيد که بيش از دويستمين سالگرد آن را هنوز جشن میگيرند. در حالیکه آن انقلاب، وجود خارجی ندارد و اتفاق تاريخی بود که مردم فرانسه و جهان از مجرای اکنون با آن ارتباط برقرا میکنند. مهم آن ارتباط است که برقرار میشود يا انقلاب اکتبر را در نظر بگيريد، چه سالی از بين رفت؟ آيا بايد گفت زمانی که فروپاشی شوروری پيش آمد، آن انقلاب از بين رفت؟ نه.اين انقلاب خيلی قبلترها تمام شده بود.
بنابراين انقلاب ما، يک رويداد مهم بود که در تاريخ ما رخ داد و آثار و عوارض جدی در منطقه و کشور داشت البته تمامی اين آثار و عوارض ثابت و جبری نبوده است بلکه رفتارهای ما آنها را شکل و معنا داده است.
اما در هر حال عرض میکنم که آنچه انقلاب را تهديد میکند، ناديده گرفتن اصل انقلاب است. اصل انقلاب هم به معنای رعايت خواست مردم است. خواست مردم هم چيزی نيست که يک بار در طول تاريخ رخ دهد و تمام شود. امام(ره) نيز به صراحت اين مساله را عنوان داشتند که فرض کنيم مردم در گذشته میخواستند حکومت شاهنشاهی باشد، به ما چه ربطی دارد (نقل به مضمون). چيزی که انقلاب را تهديد میکند، ناديده گرفتن خواست مردم است.
خواست مردم هيچ قيدی را نمیپذيرد و کسی حق ندارد بگويد خواست مردم به چه شکلی بايد باشد. اين خواست میتواند خوب يا بد باشد. من و شما هم میتوانيم با اين خواست موافق يا مخالف باشيم. هيچگاه اعتراض اصلی به شاه اين نبود که چرا اين کار را میکنی و چرا آن کار را نمیکنی بلکه بحث بر سر اين بود که چرا خواست عمومی را رعايت نمیکنی.
بنابراين تنها چيزی که انقلاب را تهديد میکند، عدم توجه به خواست عمومی و ردصلاحيتهای غير قانونی، عدم آزادی و... است.
يعنی شما توجه به خواست ملت را مهمترين موضوع در پايداری ارزشهای انقلابی میدانيد؟
بايد همواره به دنبال اين باشيم که خواست مردم چيست. اما اين کار نظرسنجی نمیخواهد. بلکه خواست مردم بايد به صورت سيال در جريان باشد.
چه کسی بايد تعيين کند که اين خواست چه بوده است؟ بنابر اين کاری به اين نداريم که از مردم بپرسيم خواستتان چه بوده است. مهم اين است که در هر لحظه خواست عمومی توان تجلی يافتن داشته باشد.
اگر به خواست کنونی مردم توجه نشود, وضعيت ديالکتيکی پيش میآيد يعنی مشکلی که شاه هم با آن طرف بوده است. وقتی مردم خواستی را محقق کردند در صورت جلوگيری از تحقق خواستهای بعدی آنان، ممکن است به صورت ديالکتيکی با خواست قبلی مخالف شوند بر مصداق اصل معروف الناس حريص علی ما منعه و در اين صورت هر چه که شکاف ميان خواست مردم با واقعيت جاری و مجاز شديدتر میشود، تز و آنتی تز بيشتر با هم دشمن میشوند لذا در اين دوره مردم ضد فرهنگ رسمی میشوند.
حضرت امام (ره) بحث صدور انقلاب را مطرح کردند. به نظر شما هدف امام از مطرح کردن صدور انقلاب چه بود و آيا صدور انقلابی که بنيانگذار انقلاب شعار آن را در اويل انقلاب دادند با آن صدور انقلابی که اکنون مطرح میشود، تفاوت دارد؟
هر چيزی بايد در زمان خود بحث شود. زمانیکه انقلابی پيروز میشود، يک موج عظيمی در منطقه و دنيا درست میشود و کسانی که انقلابی هستند، حس میکنند که میتوانند دنيا را تغيير دهند و در اين مساله هم صادق هستند و واقعاً از جان گذشته اين حرف را میزنند لذا آن مسير را میروند و ممکن است با مشکلی مواجه شوند و عقبنشينی کنند.
شما آن موقع را بررسی کنيد که کل زندگی يک فرد انقلابی شايد به اندازه اثاث اين اتاق فعلی آقايان ارزش پولی نداشت اما اگر امروز تلفن منازل اين مسوولان را بررسی کنيد، بيشتر آنها با ۲ و به ندرت با ۸ آغاز میشود و نه پيششمارههای۵,۳,۴,۷ البته اين يک وجه قضيه است. در اول انقلاب تمام مصوبات برای کمک بيشتر به مردم و برابری بود.
کوشش ما بر اين است به عنوان فردی که خود و خانوادههايمان به کشور علاقه داريم و میخواهيم در اين کشور زندگی خوبی داشته باشيم، شرايط مثبت را تقويت و موارد منفی را کم کنيم.
گفتوگو از : مطهره شفيعی